فصل اول
پشتونها
درين بخش رساله هذا درباره قومی سخن ميگوئيم كه دست كم دوصد وپنجاه سال به اينطرف در خاك موجودهً افغانستان شهرياری و حكمروايی مينمايند .
با آنكه تاريخ قوم پشتون نسبتآ كهن ميباشد ولی يك تاريخيكه بتواند اصولآ آنها را به يك شخص كهن تاريخی متصل سازد موجود نيست . مثلآ توركها را به گونه های افسانوی به اولاده افراسیاب جهان پهلوان توران نسبت ميدهند و تاجيك ها را به كيومرث افسانوی منتهی ميسازند ويا هم برای تثبيت هويت قوی تر ، خود را به ضحاك ميرسانند . درحاليكه افراسياب ، ضحاك و كيومرث به افسانه يی ارتباط دارند كه اين افسانه ها بيش از هزاران سال عمر دارد . ولی درميان این سه مرد افسانوی ، فقط از افراسياب نشانه هايی در توران دارند . مثلآ ميگويند “پوشنگ” پدر افراسياب ميباشد كه بعداز فوتش ، افراسیاب وی را در پوشنگ دفن كرد و فوشنج ( شكل عربی پوشنگ ) مربوط خاك افغانستان و در هرات ميباشد و افراسیاب را بمراتب بيشتر از آن دو در اورته آسيا « آسيای مركزی » می شناسند و دو نام ديگر عربی ميباشد .
ولی در قسمت پشتونها ما تا اكنون بمانند آن نام های تاريخی و افسانوی نداريم .
قدامت پشتونها را مرحوم عبدالحی حبيبی فقط از طريق كلمات می كاود و اگرچه ميتواند دليل ضعيفی به كهن بودن نسبی پشتونها در محيط افغانستان تلقی گردد . ولی ازآنجائيكه انتراپالوجيستان را عقيده بر آنست كه لفظ و زبان با تعيين خصوصيات قومی و ( DNA ) تفاوت دارند و لفظ نميتواند قوميت را ثابت بسازد ، مثلآ درباره توركان هزاره ياددهانی ها نموديم و گفتيم كه جمله دری زبانان شده اند مگر از لفظ آنها هيچ دليلی را نميتوانيم بدست بياوريم كه آنها از لحاظ اتنيكی متعلق به دری زبانان باشد .
استاد مرحوم عبدالحی حبيبی در كتاب “ تاريخ افغانستان بعداز اسلام “ درباره تورك بودن مردم اصلی كابل و سرزمين شمالی و كاپيسا چنين ميآورد : « بقول هيوان تسنگ زاير چينی رسم الخط الفبای مردم كابل و كاپيسا مانند تركان بود ، ولی زبان ايشان تركی نبود » ( ص 6 ) .
استاد حبيبی علاوه ميدارد كه « هيوان تسنگ مينويسد : كه زبان مردم فلنه ( Falana ) “بنون” شباهت كوچكی با زبان هندی داشت و گننگهم ازين تذكار مختصر نتيجه ميگيرد كه چون اين سرزمين هندی نبودند بايد به تعبير هيوان تسنگ ( ا-پو-كين o-po-kien ) يعنی افغان باشند كه زبان ايشان پشتو بود و چون بقول همين زاير زبان و خط و مردم ( هو-سی-نه “غزنه” ) با ولايات ديگر اختلاف داشت بنآ حدس ميتوان زد كه زبان غزنی و فلنه سابق الذكر يكی باشد « ص 7 تاريخ افغانستان بعداز اسلام » .
دررحاليكه پيش از زاير چينی تحقيقات نشان ميدهد كه لفظ مردم غزنی توركی توكيو ها و ختنی ها بود و كلمه “پشتو” را كه مرحوم عاليجاه حبيبی نشان ميدهد در نوشته زاير چينی مشاهده نشده است .
همچنان استاد حبيبی در قسمت قدامت زبان پشتو باز مينويسد « لسان خلجيه بدون شك پشتو است ..... برای اسناد و شررح تاريخی اين مسئله رجوع به لويكان غزنه شود » ( ص 38 تاريخ افغانستان ... ) .
در بحث خلج ها از زبان شخص مرحوم حبيبی و ده ها مستشرق و موًرخ با اسناد گفته شد كه خلج ها تورك ها ميباشند و در “حدود العالم” آمده بود كه خلج ها بعدآ زبان ديگر يافتند و حتی كلمه “پشتو” را به زبان قلم نياورده بود و ما حالا ميگوييم كه همان زبان ديگر كه موًلف حدود العالم ميگويد در حقيقت “زبان پشتو” ميباشد و ناگفته نماند كه “لويكان غزنه” تاًليف خود استاد حبيبی است .
مرحوم حبيبی حواله ديگر دارد :« زبان خلجی “غلجايی” پشتو را ميدانستند و يك بيت قديم پشتو از ايشان باقی مانده و در نامه فاميلی ايشان هم ريشه لوی ( بزرگ و سردار ) پشتو موجود است .» ( ص 39 )
زبان تعداد محدود از غلجايی ها اكنون پشتو ميباشد و ما آنرا ثابت ساختيم كه تآثير زبان پشتو بنابر همزيستی با پشتو زبانان به آنها غلبه نمود و زبان شان پشتو شد و نيز گفتيم كه “لوی” با آنكه از قديمترين كلمه لفظ توركی ميباشد و عين معنی را ميدهد . اما “لويكان” در تاريخ عمومآ به كلمات “لاويك ها” و “لاويخ ها” و “انوك ها” آمده است .( رك . به نوشته استاد حبيبی به صفحه 391 طبقات ناصری ) .
مرحوم حبيبی سند ديگری را ميآورد كه گويا به قدامت پشتو دلالت مينمايد : « چون مردم آرين به هند رفتند ، آن سرزمين را آريه ورته يا آريه ورشه گفتند و اين كلمه تا اكنون در پشتو به شكل “ورشو” به معنی مرتع و سرزمين موجود است . در پشتو تا اكنون “سند” دريا را گويند و اين كلمه در زبان ويدی سند هو است » ( ص نهم تاريخ مختصر افغانستان موًلف مرحوم حبيبی ) .
جنت مكان استاد حبيبی باز ميفرمايد : « ريشی ، ويدی به معنی ستاينده سخن گوی ، در پشتو ريشهً وراشه “سخن” رشه “اخلاق” معنی دارد ..... در خيرالبيان پير روشان تور جمع كش است به معنی شمشيرباز ، ويسيه در پشتو ويسيا به معنی اعتماد ، شودره در پشتو سودر به معنی بی تهذيب ، نادان و وحشی و بسا كلمات ويدی مستعمل و زنده در پشتو داريم و هكذا در مباحث دوره اويستائی خوانديد كه اين زبان را با پشتو رابطه محكم و قويست و بنابرين ما زبان پشتو را خواهر سنسكريت و اويستا در سرزمين ملتقای اين دو زبان آريائی ميدانيم ..... اما زبان دری قديم شايد از اويستا در خود سرزمين افغانستان بوجود آمده باشد .» . ( ص 28 تاريخ مختصر افغانستان ) .
در زبان توركی كلمه “تور” بحد اعظمی استعمال ميشود و هزاران توركی زبان نام اولاد خود را “توره خان” ميگذارند و گذارده اند و توران هم از قبيل همين نامهاست و “تورامانا” نام پادشاه يفتلی هم از همين ريشه توره است و صد ها مثال ديگر كه كاملآ از لغات بسيار قديم توركی و تا كنون مورد استعمال را دارد . اين كلمه در تاجيكی به عين معنی توركی مستعمل است مثلآ ميگويند : “عجب توره بچه ای است” . كلمه “تور” در توركی شجاع و باغيرت معنی ميدهد و همرديف آن كلمه “برلاس” است .
مرحوم حبيبی ميفرمايد كه پشتو خواهر سنسكريت ميباشد . شايد فرموده ايشان بجا باشد اما سوال اينجاست كه زرتشتيان در جمله كتب تاريخی مينويسند كه محل تولد زرتشت در آذربايجان صورت يافته ولی منابع افغانستانی ميرسانند كه زرتشت فعالیت های خود را در بلخ بامی انجام داده و هم در آنجا كشته شده است . در تاريخ افغانستان در هيچ سند معتبر ديده نشده است كه پشتونها در ولايات شمال مخصوصآ در بلخ حيات برده باشند .
در قسمت ترجمه كلمه “سودر” كه استاد حبيبی فرموده اند، واقعآ بجا است و آوا و صدای پشتو را ميرساند
و در زبانهای توركی و فارسی مورد استعمال آن ديده نشده است و اگر باشد اين نگارنده معلومات ندارد .
راقم اين سطور متعلم صنف هفت مكتب ابن سينا بود كه استادی داشت بنام نور محمد خان منگل ، هردم كه بالای شاگردی قهر ميشد ميگفت كه “بشی سودر” .
در قسمت زبان بسيار زيبا و شيرين پشتو بايد گفت كه استاد عبدالحی حبيبی مرحوم سعی نهايی خود را انجام داده است كه به زبان مذكور شكل تاريخی و علمی بدهد و چنانچه كه در هر نوشته ايشان ميبينيم سعی كرده اند ، كلماتيكه اندك نزديكی به پشتو داشته باشد آنها را به پشتو نسبت داده اند و تلاش آنها در تهيه كتب پته خزانه ، لويكان و خلجيها از همين قبيل تلاش ها ميباشد كه ما در بیث های اين رساله به رد پشتون بودن ريشه خلج ها و لاويك ها از زبان بسی دانشمندان مستشرق ، موًرخين و از زبان خود استاد حبيبی آورديم ولی زحمت آنها قابل قدر ميباشد .
اما اين نگارنده درباره “پته خزانه” تحقيقات كرده ام و تبصره های من درين رساله جای ندارد . بنآ خوانندگان را راجع ميسازم به نوشته های ده ها دانشمند افغانستان ، حاج كاظم يزدانی ، پروفيسور همام ، نجيب مايل هروی و قلندر مومند ترجمه وفا معصومی ، عكس العمل های هيًت يونسكو و تاًييد ننمودن آنها موضوع را كه البته ده ها شخص ديگر در آن باره گفته ها نموده اند كه مورد بحث من نميباشد و اينجانب علاقمند ميباشم تا نزديكی های اقوام را از روی شواهد بنويسم و نه دور ساختن را .
روزی در يك مجلس سفارت افغانستان درر ملل متحد بحثی در قدامت لغت پشتو در ميان دانشمندان صورت يافت و جمله سعی كردند كه بگويند كتاب “پته خزانه” ساخته و بافته سه نفر از نويسندگان پشتون افغانستان ميباشد .
من گفته ها را به غور و دقت گوش دادم ولی تاًييد نكردم ، مگر به ارتباط موضوع چنين افزودم كه در پته خزانه كه من آنرا مكررآ خونده ام و تآييد و ترديد آنرا درين مجلس لازم نمی بينم ، گفتم در كتاب مذكور قديمترين شعر پشتو را در سنه ( 139 هجری ) آورده اند واين شعر را به امير كرول نسبت داده اند .
اگر اين سند واقعآ درست باشد و در سال مذكور كه تقريبآ سيزده قرن پيشتر سروده شده است به آن پختگی مشاهده گردد ، زبان پشتو اقلآ دو هزار سال پيش قدامت ادبی داشته است ، زيرا زبان فارسی با همه تاريخ كهن خود در آنزمان شعری بدان پختگی نداشت و همچنان زبان توركی كه از خود رسم الخط های خاص اورخانی و مغولی را دارآ بود آ شعری بدان پختگی در آن تاريخ ندارد . و چه جايی كه امير كرول جهان پهلوان بقرار قول عمده راويان و محققين تاريخ از نسل تورك و از جمله سوريان ميباشد كه از آن زمان پشتو را در كدام تاريخ كسی ذكر ننموده است .
پس برای اقناع اهل مجلس در دفتر ملل متحد قدامت لفظ پشتو را اينچنين اظهار داشتم كه از پشتو شدن زبان مردم خلجی - غلجائی سالهای زيادی سپری شده است و يك زبان بر زبان ديگر در يكروز و يكماه موًثر واقع نميشود ، بلكه گاهی يك سده و قرنها را دربر ميگيرد كه موًثر واقع شود . پس اگر زبان پشتو قديم نباشد و يك زبان عمده بشمار نرود ، چطور امكان دارد كه مردم تورك خلج جمله كسانيكه در جوار پشتونها حيات بسر ميبردند ، پشتو زبان شده اند ؟ واقعآ پشتو شدن خلجی ها ويا غلجی ها قدامت پشتو را بيش از هزار سال نشان ميدهد .
توركی و فارسی را در تواريخ ، موًرخين و مستشرقين بصراحت نام گرفته اند ، ولی از پشتو را در متون نميتوان دريافت . همچنان كتيبه های توركی و فارسی در زير خاك های ستوپه ها زياد پيدا شده است ولی از زبان زيبای پشتو اثری يافت نشده كه آنرا قدامت بدهد ، و بهترين دليل ما در قدامت پشتو همان است كه گفتيم اقوام ديگر غير پشتون چون سوری ها ، غلجائی ها ، مسعودی ها ، گرديزی ها ، فورملی ها وغيره تحت تاًثير زبان پشتو آمدند و بزبان پشتو عادت گرفتند و سپس خود ها را به پشتو نيت نام نويسی دادند .
استاد عاليقدر حبيبی كه مجاهدت ها و سعی های زياد نمود كه به پشتو قدامت دهد ، وی تنها از روی بعضی كلمات مشابه پشتو از نوشته های متقدمين را سراغ ميكرد و آنرا بشكل پشتو ميساخت كه آن موضوع هرگز نميتواند موًثق باشد زيرا زبانها مشترك ميباشند و لغات در هر زبان به زبان ديگر ارتباط ويا نزديكی دارد مثلآ انگليس ها تخم مرغ را “هيگ” ميگويند و پشتونها آنرا “هگی” می آورند و معلوم نيست كه پشتونها مقلد ميباشند ويا انگليس ها و قس علی هذا .
استاد جنت مكان حبيبی كه سوری ها را برگرفته از “زورآباد” هرات ميفرمايند ، شايد دليلی بشمار بيايد ، آن زورآباد بين سرحد افغانستان و توركمنستان قرار دارد كه شايد از آن “زوری” و بعدآ سوری بدست آمده باشد ، لاكن ازآنجاييكه اينجانب بعداز پی گردی ها و تحقيق دريافتم كه در كوه های شامخ و سربفلك كشيده غورات ، كوهی را بنام “زوركوه” ميابيم كه “زور” بزبان توركی بزرگ ، محكم ، قوی و بلند معنی دارد كه دو ترجمه ثانی در فارسی نيز متداول است ، ولی كلمه “زور” كه بزرگ معنی ميدهد و زوری ها خود را به آن كوه منسوب ساخته اند كه نسبتآ به غوری ها ارتباط دارند كه در بحث غوری ها ، از آنها با استدلال بشمول توافق مرحوم حبيبی از روی نوشته هايش آورديم . و همان “زوری” است كه بالآخرگ به اثر كثرت تلفظ و تكرار “سوری” شده است كه جمله سوريان از آن بقايای يفتل و كوشان ميباشد .
به تآييد گفته بالا در “آريانای بررون مرزی” بقلم استاد برلاس در صفحه هفدهم ميخوانيم كه ميگويد : » هفتمين طبقه سلاطين دهلی سوريان اند . اينان نيز مانند لودی ها توركان پشتو زبان اند » گرچه استاد برلاس اين تحقيق خويش را از روی آثار نويسندگان تورك و چين بدست آورده اند ، و يك موضوع را معتقد نيستم كه آنها به زبان پشتو وارد وارد ميبودند ، زيرا در هيچ جايی اثری از پشتون بودن آنها يعنی تكلم شان به آن زبان ديده نشده است . چون اجداد آنها از افغانستان و از سرزمين غور رفته اند و هنديان و پشتونهای افغانستان آنها را به پشتون بودن نسبت داده اند .
مثلآ ما وقتيكه غزنويان ويا غوريان را بنام تورك خطاب مينماييم ، علاوه ازينكه از متون موضوع را ميآبيم بلكه از زبان خودشان ميشنويم ، مثلآ در تاريخ بيهقی می آيد كه سلطان مسعود ، موضوع خصوصی اش را به زبان توركی با يكی از مشاورين مشوره نمود و همچنين درين نوشته از مجمع الانساب شبانكاره يی آورديم كه سيويكتگين “سبكتگين” ميگويد « چونكه ما توركيم » و نيز در سند ويديويي هندوستان كه از روی اسناد تاريخی ترتيب شده از زبان غوريان ميشنويم كه ميگويند : « ما اولاد تورك ، ولد تورك ، ولد تورك ميباشيم . ولی اثری از پشتون بودن لودی ها و سوری ها در هيچ روايت موًثق آورده نشده است .
آقای حميدالله امين كتابی را بنام “سلطنت افغانستان در هند” ترجمه نموده ولی حتی يك مقدمه ايكه معرف آن پادشاهان باشد ننوشته است .
گفته آمد كه مرحوم استاد حبيبی در قسمت لغت و زبان پشتو سعی نمود كه آن زبان را قديم جلوه دهد و بدون ترديد كه زبان پشتو قديم و قدامت آنرا طوريكه شرح كرديم به همان تاريخی منتهی ميگردد ، پيش ازينكه غلجيها پشتون شوند ، پشتو وجود داشته كه آن مردم به زير تآثير آن آمدند و طوريكه گفتيم غلجايی های ايران كه دور از پشتونها حيات بسر برده اند تا اكنون به زبان همان توركی ختايی و خلجی خود حرف ميزنند .
از روی پشتو زبان شدن های اقوام غير پشتون چنين مفاد بدست ميآيد كه زبان پشتو يك زبان موًثر بوده و جذابيت خاص را دارآ ميباشد .
پشتونها كی ها اند ؟
نژاد پشتونهای افغانستان از نگاه نوشته های حبيبی و طرفدارانش به آريائی يا آرين يا ايران نژاد ارتباط ميگيرد ، طوريكه آورديم ارتباطات لفظی را از زبان استاد حبيبی با سانسكرت و جوره بودن زبان پشتو را با فارسی نشان ميداد .
اگر نيك ديده شود ، زبان پشتو متشكل از كلمات عربی ، فارسی ، توركی و به حد قليل اردو ميباشد اما تفاوت عمده اين زبانها ، لغات مشترك نميباشد بلكه تفاوت و مشكل شان در شعر و گرامر است كه از هم تفاوت كلی دارند ، بنآ ميتوان گفت كه احتمالآ اساس زبان پشتو ، زبان ديگری باشد كه بعد ها زير اثر عربی و فارسی درآمده باشد . ويك مطلبيكه غير قابل انكار است ، اينست كه زبانهای فارسی ، پشتو و قسمآ توركی از زبان غنی عربی بطور عميق متآثر ميباشد ، بخصوص زبان عربی و الفبای آن ستون فقرات زبانهای فارسی و پشتو را تشكيل ميدهد .
اشكاشمی ، واخی و بعضی زبانهای ديگر را ميگويند كه فارسی دوهزار سال ميباشد ولی مشابهتی به زبان كنونی فارسی ندارد .
كاوش های استاد حبيبی گاهگاهی بشكل متناقض واقع ميشوند ، مثلآ سعی ميدارند كه يفتلی ها را هپتالی بنويسند ، بدليل اينكه بتوانند از آن كلمه “ابدالی” را استخراج نمايند و پشتونها را از نسل يفتلی و قديمی ثابت بسازند ، درحاليكه در ده ها جای خود ايشان ثابت كرده اند كه يفتلی ها تورك و از بقايای كوشانی و كوشانيها از توركان ختای و از قوم يوچی ها و سيتی “ستی” ها و هون ها ميباشند كه درينجا درباره تثبيت آنها دليل نميآوريم و در صفیات ديگر گفته های كافی را انجام داده ایم .
در آريائی بودن نژاد پشتون دلايل زياد دیگری در كنار زبان داريم كه پشتونها چهره های مشابه به مردم تاريك رنگ نيم قاره و نيز به چهره های فارسيان ايران دارند والله اعلم اين فقط از نگاه نظر شخصی ميباشد . ولی از جانب ديگر پشتونها در نقاطی حيات بسر ميبرند كه نقطه آخری نژاد هنديان ميباشد وبعداز پشتونها نژاد خالص آريائی و نژاد زرد نيم قاره را با آسيای مركزی جدا ميسازد ، در مناطق قندهار ، صفحات مشرقی خاصتآ لغمان هندو ها بسر ميبرند .
در قسمت كارهای عمرانات تاريخی در منطقه مردم پشتون سابقه و سهم ندارند و عمرانات تاريخی متعلق به فارس نيز آنقدر چشمگير نيست ، تنها در ايران از آبدات پيش از اسلام بمانند تخت جمشيد ، قصر مداين عراق و بعضی نشان ها بدست آمده و از هزار سال به اينطرف آثاری را از هندو ها ، پشتون ها و فارس ها بدست نداريم كه نمايانگر قوی مدنيت های تاريخی آنها باشد .
مگر در كنار آنها در خصوص تعمير های عبادتگاه ها، چون سومنات ، ستوپه های هده در جلال آباد وغيره سراغ داريم كه توسط پيروان مذاهب يا فارسی زبانها ، يا پشتوزبانها ويا هندو ها اولآ طراحی شده و بعدآ اعمار شده باشند .
ازينكه مردم پشتون نجيب ، با وفا ، با وقار ، صاحب ناموس خوب ، دوست ، رفيق و صاحب قلب بزرگ و ضمنآ جنگآور و قهرمانيهائی را درر وجود خود دارند كه اين جمله خصوصيات را تاجيكان بخاطر آرين بودن خودشان بخود نسبت ميدهند و اگر پشتونها هم آرين باشند بی ترديد و شك همه آن خواص آريائی هم هم به پشتون وهم به تاجيك ها تعلق ميآبد .
مير محمد صديق فرهنگ درباره اقوام پشتون ميگويد : « كلمات پشتو و پشتون كه افغانها به زبان وقوم خود اطلاق ميكنند تا سده هفدهم تنها در محاوره زبانی بين مردم معمول بود و در آثار كتبی بنظر نرسيده است . همچنان كلمه پتهان كه غالبآ شكل هندی شده كلمه پشتانه جمع پشتون ميباشد ..... بعضی از افغان شناسان خواسته اند كلمه افغان را برای پشتون های غربی تخصيص بدهند كه در حدود قندهار و هرات سكونت دارند و كلمه پشتون را تنها درمورد قبايل مقيم مناطق كوهستانی سرحد افغانستان و پاكستان بكار برند . پشتونها ترجيحآ خود را پشتون گفته اند . فارسی زبانان آنرا افغان و هنديان پتهان نامیده اند . وهر كلمه از سده شانزدهم به بعد در كتاب راه و در معنی واحد بكار رفته است و از طرف ديگر عربها پشتونها را سليمانی گويند كه وجه تسميه آن غالبآ محل سكونت اولی اين قوم در كوه های سليمان ميباشد » ( ص 23 افغانستان در پنج قرن اخير )
مرحوم فرهنگ چند نكته را ميخواسته توضيح نمايد يكی اينكه كتابت پشتو را بعداز قرن شانزدهم ميشمارد و ديگر مفهوم كلمات پشتون ، افغان و پتهان را يكی ميداند . در قسمت اينكه اعراب پشتونها را سليمانی ميگويند احتمالآ درست باشد ، مگر خود احمد خان ابدالی نامش را در مكه مكرمه سليمانی وانمود كرده و همچنان شاه زمان نواسه اش خود را سليمانی ميگفته است . وطن اصلی آنها همان كوه سليمان ميباشد .
ازجانب ديگر سليمانی گفتن به قوم پشتونها شايد به معنی قوم حضرت سليمان توجيه گردد كه اينك در سطور پائين درباره بحث خواهم كرد .
مرحوم فرهنگ مينويسد : « درباره منشآ قوم پشتون هم نظريات گوناگون وجود دارد ، خود پشتونها كه مانند ساير اقوام متكی به نظام قبيله به علم انساب و شجره های قومی ايشان كه در سده هفدهم در كتابی بنام “مخزن افغانی” ثبت گرديده است ، جد اعلٰی پشتونها شخصی بنام افغانه بوده است كه در عهد داوًد نبی (ع) می زيست . درهنگام پراگندگی يهوديان اولآ افغانه به جبال غور پناه برده در آنجا اقامت گزيدند» ) ص 23-24 ) .
آقای فرهنگ اسرائيلی بودن پشتونها را رد مينمايد و ميگويد كه اين نظريه از جانب دانشمندان بدلايل اتكآ به سوابق تاريخی و ابانشناسی رد شده و پشتونها را شاخه يی از هندو اروپائی آرين نژاد ميشمارند كه : « در جريان تاريخ و روند عمليه تشكيل ملت ها بعضی عناصر هندی ، ترك ، تاجيك و عرب را نيز جذب كرده ملتی را با زبان و فرهنگ مشخص بوجود آوردند » ( ص 24 ) .
اگر ملت پشتون آرين باشد ويا اسرائيلی قضيه بالائی بخاطری صحت دارد كه درطول تاريخ يك قوم با يك قوم ديگر آميزش پيدا مينمايد و خواص ، رنگ و زبان شان را ميگيرد . چنانچه در صفحات ديگر آورديم كه تورك های غلجايی ، تاجيك های مسعود ، مردم دهات گرديز ، گروه كوچكی از ايماقها وغيره نسبت همجواری با پشتونها پشتون شدند . ودر مناطق مشرقی كه هنوز در جلال آباد درمسالهای بزرگ هندی وجود دارد . در تيگری لغمان هندوان زياد حيات بسر ميبرند ، قريه يی بنام ناكزائی در لغمان ميشناسيم و ..... طبعآ زيادی از آنها اولآ به توسط امير سيويكتگين “سبكتگين” مسلمان شدند و بعدآ زبان شان به پشتو مبدل گرديد و اعرابيكه بصورت مهاجم ويا مبلغ آمدند آنها نيز پشتون شدند . چنانچه اولاده سيد احمد گيسو دراز در وردك و ميدان همه پشتون شدند كه انشآالله درباره وی بحثی بعمل خواهد آمد .
حًدران و منگل دو قبيله يی ميباشند كه به آنها نسبت مغلی داده اند ، جاجی ها از اولاده جوجی و منگل ها از اهل منگول .
مرحوم فرهنگ آنچه را كه درباره پشتونها نوشته است ، دانسته ميشود كه بدون تعصب بوده و سعی نموده حقايقی را در خصوص مردم شرافتمند پشتون بقلم آورد ، بی موجب نيست كه يك پاراگراف ديگر را در خصوص اصليت پشتونها از زبانش بيآوريم : « اكثر موًرخان ، محل رهايش نخستين پشتونها را كوه سليمان و سرزمينهای مجاور آن در غرب رودخانه سند شمرده اند كه در آنجا به علت دشوارگذار بودن اراضی و نظام قبيله يی بشكل منزوی و نيمه مستقل زندگی ميكردند ، ازينجاست كه در نبشته های دوره اول اسلامی تا هجوم مغولان بجز اشارات مختصر درباره چگونگی زندگی ايشان بنظر نميخورد . اولين شرح تفصيلی راجع به ايشان در خارج آن خط در تاريخنامه هرات سيف بن محمد هروی آمده است كه در اوايل سده چهاردهم ميلادی تآليف شده است و ازآن ببعد اشارات راجع به ايشان گسترش ميآبد تا اينكه بابر در كتاب خاطرات خود نقشهً قبيلهً ايشانرا رسم ميكند . پس با درنظر گرفتن روايات مختلف ميتوان گفت كه گذشتهً پشتونها مانند اكثر مردم جهان از افسانه آغاز نموده و بتاريخ منتهی ميشود » ( ص 24 ) .
اين نظر كه پشتونها در كوهساران غور حيات بسر بردند ، شرح بالا آنرا نفی مينمايد . امكان دارد كه اگر از روی افسانه “قوم گمشده” بپذيريم در آغاز هجرت جهت پناه بردن در ساحات غورات پشتونها آمده باشند ولی حقيقت همان است كه اطراف كوه سليمان وطن پشتونها بوده و چنانچه كه گفتيم ابدالی ها خويشتن را در بسی اسناد سليمانی گفته اند .
از جانب ديگر بقول استاد حبيبی از نوشته هرودوت و بعضی از موًلفان كتب تاريخ كلمه “پشتون” را با كلمه “پكتيو” كه هرودوت آورده است ارتباط ميدهند « كلمه پشتون را با كلمه پكتيو كه در تاريخ هرودوت موًرخ معروف يونان به عنوان نام قومی ساكن در حدود رودخانه سند آمده است ، ارتباط داده » ( ص 24 تاريخ افغانستان ) .
يكی از مشكلات موًرخين اينست كه اگر درباره اصل و نسب اقوام از مردم بپرسند ، آنها آنچه را كه خوش دارند ، شايد خود را منسوب بدان بسازند .درين رساله در قسمت تورك های هزاره گفته آمد كه آنها نميتوانستند خود را از نسل مغول به نسب تورك ها ارتباط دهند ، بدليل آنكه درطول تاريخ بر آنها گفته شده بود كه آنها از بقايای لشكر چنگيز خان ميباشند وغيره .
اكنون پشتونها نيز به دوراهی بزرگ قرار دارند كه منشآ و اساس نژاد آنها بدو قطب مختلف ارتباط داده ميشود يعنی يكی آرين و ديگر اسرائيلی . و در هردو نژاد دلايل گوناگون وجود دارد . اگر خود را آرين بپندارند ، طوريكه گفته شد پشتونها را از نژاد هندو اروپائی آرين گفته اند و دلايل لفظی ، عنعنوی و فرهنگی زياد ميباشد . و اگر گفته اينكه پشتونها از نژاد اسرائيلی ميباشند ، درست باشد ، بی ترديد ميتوان گفت كه شايد آنها اسرائيلی باشند ولی به اثر همسايگی با آرين ها درطول بيش از دوهزار سال خصوصيات آنها را به خود گرفته اند .
حالا بايد دلايلی در خصوص اسرائيلی بودن قوم خوب پشتون آورده شود ، شاهان متآخر افغانستان و كثيری از اهل پشتون خود را از نسل اسرائيلی ميدانند ، امير شيرعلی خان در وقت وفات خود در جمله وصيت های خود چنين گفت كه « ما اصلآ از اهل اسرائيل ميباشيم » ( صفحه 34 “سفارت روسيه تزاری بدربار امير شيرعلی خان” موًلف روسی مترجم عبدالغفور برشنا ) .
يكی از دانشمندان پشتون آنطرف سرحد بنام شيرمحمد خان گنداپور ابراهيم زائی به حسب فرمايش سردار محمد حيات خان كه آنهم پشتون بلند پايهً دوره استيلای انگليس ميباشد كتابی را بنام “ تواريخ خورشيد جهان” درسال 1311 هجری تآليف نموده و دلايل زيادی را به اسرائيلی بودن پشتونها در آن كتاب گنجانيده است . واقعآ دانشمند مذكور زحمات زيادی كشيده و با افتخار و مباهات گفته است كه جمله پشتونهای اصيل از نژاد اسرائيل ميباشند .
آقای ابراهيم زائی ميفرمايد ، چون ملك طالوت به “شهادت” رسيد ، حضرت داوًد علاوه بر نبوت پادشاه قوم اسرائيل شد و از زن های ملك طالوت دو فرزند به نامهای برخيا و ارميا در يكروز تولد شدند و بعدآ از ارميا فرزندی پيدا شد كه او را بنام “افغنه” ميشناختند . و از روی اين نوشته بوضاحت فهميده ميشود كه كلمه “افغنه” به “افغان” مبدل شده كه تا اكنون ورد زبانهاست .
بقرار گفته ابراهيم زائی معنی افغنه بفارسی “اژدها” ميباشد و اين افغنه كه كلمه افغان از آن بدست آمده ابولآبای جمله افغانان ميباشد .« و افغان را هژده پسران عطا فرمود وهم در حالت حيات حضرت داوًد “ع” اولاد و احفاد افغان را آنقدر كثرت داد كه خيل و قبيله عليده گشته موسوم به بنی افغان شدند » ( ص 46 تواريخ ..... ) وی علاوه ميدارد « در قديم الايام اول نام ايشان افغان بود و بعداز آن سليمانی و بعداز آن پتهان و پس از آن پشتون معروف شدند ، در عرب ايشان را سليمانی و در فارسی افغان و در هندی پتهان و در افغانستان پشتون گفته ميشوند » ( ص 53 ) .
خلاصه گفتار ابراهيم زائی در قسمت اسرائيلی بودن قوم پشتون چنين است كه ميگويد بعداز اينكه از دست ظلم بخت النصر فرار كردند و در جبال و قلل و گوشه های خلوت انزوآ جستند و تا زمان ظهور حضرت سيدالمرسلين خود ها را در ميان مردم معرفی ننمودند و بعداز آن اسم شان در تواريخ ذكر گرديد .
مصنف حيات افغانی كه از تصنيف تاريخ فرشته و او از مطالع الانوار نقل مينمايد كه طايفه افغان از قبطيانان ميباشد ولی ابراهيم زائی اين مفكوره را ترديد مينمايد . همچنان وی در قسمت زبان پشتو تماس گرفته و ميخواهد ثابت بسازد كه زبان خشتو صاحب يكصد و ده لغات مستقل ميباشد كه در زبانهای ديگر موجود نيست و آنرا ميرساند كه اين الفاظ عبری و مابقی از زبانهای ديگر آمده اند : « هيچ زبانی را زبان مستقل نتوان گفت زيرا هيچ زبانی از آميزش و اختلاط لغات زبان ديگر خالی نيست خاصه چون اكثر لغات پشتو يعنی يكصدو ده به لغات زبانهای ديگر مطابق نيآمدند ، صاف واضح گشت كه زبان پشتو زبانی مستقل و مستبد است و مطابقت بعضی الفاظ پشتو لفظآ و معنآ و بعضی در معنی و مقصد موجب اين امر نميشود كه پشتو ، زبان مستبد نباشد و آنچه ما گفتيم كه طايفه افغان در صورت و سيرت و جسم و قامت و خوی و خصلت و سركشی و غيرت با يهود و اسرائيليان مشابهتی و مشاكلتی تام دارد » ( ص 58 ) .
ازينكه گفته اند اين قوم گمشده اولآ در جبال غور آمدند و آنجا حيات بسر بردند قابل تاًمل است زيرا منشآ و آثار اين گفته در آن سراغ نميگردد و ما در عناوين ديگر وجود خلج ها را با زوری ها و بعدآ سوری ها شرح داديم و اگر موضوع هجرت بنی اسرائيل در خراسان درست باشد و چنانچه اكثر موًرخين آنرا درست ميدانند ، بايد نشيمن گاه آنها كوه های سليمان باشد و يكی از نامهای قديم كوه سليمان “قيسی غر” كه قيس كلمه عبری و “غر” پشتو ويا فارسی ميباشد . ميگويند كه در زمان حضرت سليمان تخت او برر فراز كوه “قيس غر” آمد و بعدآ آنرا بنام او ياد كردند و اين خود ميرساند كه اگر قوم گمشده ويا مهاجر آمده باشند ، بدو دليل بايد اقامتگاه خود اطراف كوه های سليمان را انتخاب كرده باشند . يكی اينكه بخاطر تخت سليمان و ديگر بخاطر مشابهت آب و هوای اطراف كوه های سليمان با مصر و نواحی آن ، از آنست كه ابراهيم زائی ميگويد : « افغانان را پتان و پتان را افغان و هردو را سليمانی و پشتون گفتن يكسان درست و رواست » ( ص 66 ) و نيز قيس از اعاظم پشتونها بود كه قيسی غر بنام او شده و بعدآ اسم عبدالرشيد را بخود گرفته است . افغانها را در جمع افاغنه و پشتونها را در جمع پشاتنه گفته اند البته هردو يك معنی ميدهد ولی “پشاتنه” گفتن چندان زيبائی ندارد .
طوايف پشتون منشآ ميگيرد از قيس عبدالرشيد سربنی - بتنی و غرغشتی از اولاد قيس ميباشند و دوی ديگر را كه بر اساس چهار و پنج قرار ميدهند عبارت اند از متی و كرانی چون متی به مردم غور و غلجائی ارتباط ميگيرد بنآ ابراهيم زائی هم آنها را پشتون ندانسته از عرب و باز به اولاده ضحاك ميكشاند و حقيقت هم آنست كه ما در سطور ديگر درباره خلج ها شرح داديم و بقراريكه نسب آنها را شرح ميدهند اكثرآ نامهای توركی دارند مانند قوم بلخ ، تورمان ، قوم تتور ( تاتار) قوم تران (توران) ، توران خان ، بهادر خان (باتور خان) ، تركی كه بعدآ بشكل تره كی ، مفغن و ده ها كلمات ديگر كه راسآ از نسب نامه پشتونها استخراج گرديد .
در اواخر عصر حكومت مغولها و اوايل حركت متهورانهً امير تيمور صاحبقران ، مردی از تبار عرب بنام مير سيد احمد گیسو دراز بكوه سليمان آمد و مردم پشتون به وی معتقد شدند و گفتند كه وی صاحب كرامات ميباشد . در آن موقع سه تمن پشتون بنامهای تمن شيرانی ، تمن كاكر و تمن كرانی به احترام آن هريك دختران خويش را به حبالهً نكاح سيد احمد گيسو دراز درآوردند . و از آن سه دختر ويك پسر بنامهای ستوديانی ، مشوانی ، وردك و هنی تولد يافتند و چون پير موصوف به هندوستان شد ، اين مادرران جوان ، اولاد ها را تبركآ بزرگ ساختند و از اولاده آنها اقوام بالا پديد آمد . تا اكنون مردم وردك البته تعدادی به اين باورند كه آنها از اولاده پير سيد احمد گيسو دراز ميباشند . و از آنست كه در وردك گروه بزرگی از مردم پشتون را بنام عرب ميشناسند .
ده ها هزار پشتون در افغانستان فارسی زبان و نيز قليلی توركی زبان شده اند و از آنجاييكه درين عصر حكومت های پشتون برسر اقتدار بودند ، آنها علاقمند ميباشند كه خود را منسوب به پشتون بسازند ، اكنون ما در اندراب سه قوم داريم ، يكی تاجيكان و ديگری توركان هزاره تاجيك شده و سوم پشتونهای محمدزائی تاجيك شده .
مليت پشتون در افغانستان كثير اند و از آنجاييكه تا اكنون احصائيه گيری علمی صورت نگرفته هيچيك مليت را نميتوان اكثريت شمرد .
حكاميكه در افغانستان حكم راندند و نسب شان مستقيمآ پشتون ميباشد ويا اينكه ارتباط به خلجی ها و غلجائی دارند قرار ذيل اند :ء
هوتكيان غلجائی نسب -
۱ - ميرويس خان بن شالم خان “شاه علم” ( ۱۱۱۹ - ۱۱۲۷ هجری )ء
۲ - عبدالعزيز ولد شالم ( ۱۱۲۷ - ۱۱۳۷ هجری )ء
۳ - شاه محمود بن ميررويس ( ۱۱۲۹ - ۱۱۳۷ هجری )ء
۴ - شاه اشرف بن عبدالعزيز ( ۱۱۳۷ - ۱۱۴۲ هجری )ء
۵ - شاه حسين بن ميرویس ( ۱۱۳۵ - ۱۱۵۰ هجری )ء
در حكومت درانيها يا سدوزائيان :ء
۱ - احمد شاه ابدالی ( ۱۱۶۰ - ۱۱۸۶ هجری )ء
۲ - سليمان بن احمد شاه ( ۱۱۸۶ )ء
۳ - تيمور شاه ولد احمد شاه ( ۱۱۸۶ - ۱۲۰۷ هجری ) ء
۴ - زمان شاه بن تيمور شاه ( ۱۲۰۷ - ۱۲۱۵ هجری )ء
۵ - شاه محمود بن تيمور شاه ( ۱۲۱۵ - ۱۲۴۵ هجری )ء
۶ - شاه شجاع الملك بن تيمور شاه ( ۱۲۱۸ - ۱۲۵۸ هجری )ء
۷ - كامران ولد شاه محمود “در هرات” ( ۱۲۳۴ - ۱۲۴۵ هجری )ء
حكام محمد زائی :ء
۱ - امير دوست محمد خان بن سردار پاينده محمد خان
۲ - امير شيرعلی خان “دو دوره” بن دوست محمد خان
۳ - امير محمد افضل خان بن دوست محمد خان
۴ - امير محمد اعظم خان بن امير دوست محمد خان
۵ - محمد يعقوب خان بن امير شير علی خان
۶ - امير عبدالرحمن بن محمد افضل خان
۷ - امير حبيب الله خان بن عبدالرحمن
۸ - شاه امان الله غازی بن امير حبيب الله خان
۹ - محمد نادرشاه بن محمد يوسف
۱۰ - محمد ظاهرشاه بن محمد نادرشاه
۱۱ - محمد داوًد بن عبدالعزيز ( موًسس جمهوريت )ء
نور محمد تركی ، حفيظ الله امين و داكتر نجيب الله نيز از زعمای پشتون بودند كه به حمايت روس ها مدتی حكمروائی كردند .
« ببرك كارمل كه با اشغال مستقيم نظامی شوروی به قدرت رسيد ، خود از مردم تاجيك ولی گفته ميشود كه در تذكره تابعيت ، خود را پشتون قلمداد نمود درحاليكه برادرش محمود بريالی به تاجيك بودن خود معتقد بود .”ويراستار” »
حكومت پشتونها در افغانستان بيش از دو صد سال عمر دارد ، در دوره پشتونها ترقی و پيشرفت در هيچ ساحه صورت نيافته است ، يادگار هائی را كه از دوره كوشان و يفتل بمانند بت های باميان و ستوپه ها داريم ، يادگار های دوره غزنوی از قبيل منار های غزنی ، لشكرگاه ، قلعه وغيره به يادگار مانده و منار جام از دوره غوری ها مصلٰی های هرات از دوره تيموريان هرات و ده های ديگر بدوره بابريان ، چهل زينه قندهار ، ترميم بالاحصار توسط كامران بن بابرشاه ، باغ بابر ، جوی كوه شير دروازه ، تابستانی ساختن پغمان ، تعمير های باغ بابر ، باغ استاليف ، باغ جبرالسراج و قلعه آن ، باغ شهر آرآ ، باغ جهان آرآ ، باغ صفا وغيره همه محصول دست بابريان ويا تيموريان ميباشند .
اما هيچيك مانومنت و يادگار دوصد وپنجاه ساله حكومات پشتونها را در افغانستان نداريم . متذكر بايد شد كه خراب ساختن يادگار های هرات بمانند نقاشی های خانه هرات ، برانداختن مصلٰی ها ، ازبين بردن بت با عظمت باميان و ريشه كن ساختن هزاران يادگار مهم از صفحات توركستان يا شمال افغانستان در زمان شاهان پشتون صورت يافته است .
در قسمت خوبی های مردم پشتون گفتنی ها زياد است و اين مقاله گنجايش آنرا ندارد . با آنكه حكام در افغانستان جمله پشتون بودند ولی متآسفانه اكثريت قاطع مردم پشتون مانند ساير اقوام بينوا ، فقير و مسكين ميباشند .
در اطراف كوه های پكتيا ، خوست ، اطراف شهر قندهار ، پشتونهای نيمروز و فراه ، پشتونهای ننگرهار ، كنر و لغمان ، پشتونهای وردك و لوگر وغيره هيچ كدام ايشان صاحب نان و جايی نيستند واگرچه مليت آنها پشتون است ولی حكام در غم خود ، جاه طلبی ، برادركشی ويا در خدمت خارجی ها چون روس ك عرب ، پاكستان ، انگليس ويا امريكا بودند تا تداوم خود را حفظ نمايند .
زعيميكه در ميان اين همه پشتونها درغم ملت وكافه طبقه پائين مملكت بود ، امان الله خان ميباشد كه اگر بگويم كه آن سردار سرداران بود مبالغه نيست .
خدماتی را كه موًلف اين رساله به پشتو و پشتونها انجام داده ام :ء
۱ - دپشتو امثال و حكم - اين كتاب شامل سه هزار مثَل پشتو ميباشد كه در تقويه بنياد فرهنگ پشتو كمك نموده است ، اين كتاب در سال ۱۳۵۴ هجری در مطبعه بيهقی به چاپ رسيده و درين اواخر چاپ دوم آن عملی خواهد شد .
۲ - مقالات درباره شخصيت عالی پشتونها مرحوم استاد هاشم زمانی از فرزندان زعيم ملی مشرقی ميرزمان خان . مرحوم استاد زمانی نويسنده كتب زياد و شاعر نامدار هم بود .
۳ - مقالات درباره لطيف جان بابی هنرمند ، شاعر و نویسنده بيش از بيست اثر .
۴ - سه مقاله مطول درباره استاد مغفور عبدالغفور برشنای محمدزائی كه ايشان شاعر ، نويسنده ، نقاش و موسيقی نواز بود .
۵ - معرفی استاد محمد همايون اعتمادی ميناتوركار زبده از اهل محمدزائی ها .
۶ - رسالهً كوچك دربارهً “سردار بيدل شناس عبدالعزيز حيرت محمد زائی”
۷ - كتاب مستقل درباره “شرح احوال و آثار استاد عبدالحی حبيبی” كه در سلسله مجله پيمان به نشر رسيده است .
۸ - چندين مقاله ديگر درباره هنرمندان پشتون تبار تحرير و به چاپ رسانيده شده است كه ضرورت به تذكر هركدام ایساس نميشود .
اين بود مجملی در خصوص قوم پشتون افغانستان از نظر شخصی با درنظرداشت احترام به همه خاصتآ بمردم بينوا و بی وسيله پشتون هايیكه در گوشه های وطن بی خبر از دنيا بحالت ابتر حيات بسر ميبرند .
درين زمانيكه قرن بيست ويكم بشمار ميرود ، يكعده تندروان پشتون كه قدرت حكومتی بدست شان افتيده ويا اينكه نفوذ و قدرتی دارند به اثر نشان دادن تعصب های افراطی و تفوق طلبی های بيجا ، مردم شريف پشتون ها را از نظر غیر پشتونها بد معرفی داشته اند ، درحاليكه مردم عادی و جامعه غريب پشتون دائم در فكر پيدا كردن لقمه نانی و بخورنميری ميباشند همچنانيكه جوامع بينوا ، فقير و مسكين غيرپشتون به همان گونه در تلاش يك زندگی بخور نمير هستند .
اميد است همه افراطيون پشتون و غير پشتون از كارها و فعاليت های بی جای تعصب كه خلاف فرايض اسلامی و انسانی ميباشد دست بردارند و در فكر يك پيكر بودن جمله مردم افغانستان باشند .
ادامه دارد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten