zaterdag 11 oktober 2008

فدراسيون فرهنگی توركان افغانستان و“بيگانه مگوئيد مرا زين كويم “

دكتور عنايت الله شهرانی
فدراسيون فرهنگی توركان افغانستان و“بيگانه مگوئيد مرا زين كويم “
قسمت دوم

نويسنده محترم ميفرمايد كه نياكان و اسلاف توركان “فارسی ستيز نبودند و خودشان گويا تمايل پان تركستی و فارسی ستيزی دارند !!! ماشاءالله بدين تهمت بندی بفرمائيد به زبان و فرهنگ تاجيكی چون من نگارنده خدماتی بنيادی كنيد ، به مانند من فرهنگ تاجيكی را كه به مدت چهل سال تهيه داشته ام ، آماده استفاده نمائيد ، ده هزار مثال فارسی را به مدت سی وپنج سال جمعآوری نموده ترانه های وطن تاجيكی را جمع و طبع نمائيد و ده ها مقاله به نفع تهداب فرهنگ تاجيكی بمانند من بنويسيد ، اگر از نويسنده اين همه زهريات بپرسند كه جناب ايشان با اين همه تورك ستيزی به فرهنگ تاجيك چه خدمتی را انجام داده اند ، چه جواب خواهند داد !!! آيا ايشان منكر آن حقيقت هستند كه فرهنگ تورك و تاجيك مكمل همديگر هستند و جدا از هم نميتواند مطالعه گردد !!!
ابومسلم خراسانی را فراموش نكنند كه از توركمنان مرو بود ، حمزه سيستانی با صد روايت در تواريخ از اخلاف شار های سيستان و از طائفه توركان هزاره بشمار ميرود . استاد سبس بادغيسی و نيزك هردو از جمله توركان صفحات شمال بودند و بفرمائيد به كتب تاريخ و نوشته های حبيبی درباره اصل و نسب اينهاييكه از جانب من معرفی شده اند معلومات حاصل نمائيد كه اينها كسانی بودند كه به مقابل اعراب پنجه نرم كرده اند و اسلاف شان با سكندر مقدونی مقابله نمودند .درين وقتيكه ملت بزرگ تورك نفوس اش به سه صد مليون ميرسد و از جمع فارسی به سی مليون آيا دو هزار سال پيش چقدر فارسی زبان وجود داشتند كه به مقابل اسكندر و اعراب لشكر بكشند و امپراتوری تشكيل كنند !!!
قلم بدستان محترميكه بدون احساس مسئوليت قلم برداشته و برعليه يك قوم و طائفه و اسلاف آنها نوشته های منفی و از افتخارات آنها انكار مينمايند ، اولين كار نابجای ايشان اينست كه در بين اقوام برادر و خون شريك زهر نفاق ميپاشند و ديگر اينكه از تاريخ درخشان آن قوم عمدآ انكار نموده و تاريخ را جعل مينمايند.

نويسنده محترم علاوه ميدارد كه “بعداز حمله تيمور بسيار خونريز كه تاريخ از آن به بسيار بدی ياد ميكند” و اينست شما هم به نحوی ميخواهيد او را بدتر و عقده خويش را با زشت گويی باز نمائيد درحاليكه نقطه عطف شما بجز اظهار تورك ستيزی چيز ديگری نميباشد ورنه ذكر نام تيمور درينجا بحثی را ايجاب نميكرد.
آيا شما تاريخ را نخوانده ايد كه موسلينی ، هيتلر ، اسكندر مقدونی ، يعقوب ليث صفاری بزرگترين قاتل مردم كابل ، استالين ، لنين ، ناپليون ، روسهای كمونست ، امريكائی ها ، فرانسوی ها انگليس ها چقدر مردم را قتل عام ها كرده اند ولی اگر “ريگی در كفش خود نداريد” پس چرا تمام وقت مضمون بحث تانرا تيمور تشكيل ميدهد درحاليكه تمام غنايمی را كه تيمور به سمرقند ميآورد نصيب تورك و تاجيك ميكرد .
دررين مقاله درباره فرهنگی بودن او و اولاده او ذكر ها شده است ، چطور وجدان شما اجازه داد به جای آنكه از قتل های امير عبدالرحمن سخن بگوئيد ، برعليه تورك ها عقده گشائی ميكنيد ، البته كدام سخن نهفته داريد !!! روش جهانكشايان قديم و جديد همان كشتن و بستن بوده كه هيچ انسان واقعی نميتواند از آن تقدير نمايد ، اگر عقده خاص به تيمور و اخلاف او نيست پس چرا قلم خود را تنها بالای تيمور صيقل ميدهيد ، درحاليكه تيمور نه تنها حافظ قرآن بود و به علمآ ، هنرمندان ، اوليا و امثالهم حرمت ميگذاشت ، بلكه خودش از علمای بزرگ وقت بود كه با حضرت حافظ و ابن خلدون و صدها عالم ديگر بحث های علمی و عرفانی انجام داده است .
كسانی همچون شما تنها در جهات منفی تيمور چشم بينا داريد مگر تعصب كور اجازه نميدهد تا در مورد عظمت و شكوه و جلال فرهنگی اين سلسله به مانند سلطان الوغ بيگ ، ميرزا بایسنقر ، بابرشاه ، شاه غريبی ميرزا غريبی حسين بایقرا ، جهانگير ، زيب النسآ بيگم ، گلبدن بيگم و ده های ديگر كه صاحب دواوين و تآليفات و افتخار بزرگ شرق ميباشند ، سخن بگوئيد ، زيراكه ميترسيد كه مبادا به مردم تورك سخن خوبی را نثار نمائيد . اما بايد گفت كه به سخن يك يا دو ويا آن ويا اين ، اين حقايق پنهان نميگردند و در صد هاكتاب ، مقاله و آرشيف ها درباره عظمت و مقام تيمور و تيموريان گفته شده و حفظ گرديده است.
بلی ! به معيار آن زمان كسی آدم نكشته است كه دارای قدرت نبوده و حضور آن در تاريخ آن دوره محسوس نبوده است .
نويسنده درمورد قتل عام های كوروش افسانوی هيچگاه چيزی نمينويسند و خود را بی خبر وانمود ميكنند شما ميدانيد كه كوروش افسانوی هم چنان كمتر از تيمور آدم نكشت و آدمكشی آن به تاريخ بينظير است كه بالآخره از دست يك ملكه توركی بنام تمارس خاتون كشته شد ، اين ملكه كوروش را بدست آورد و سرش را بدست خود بريد و گفت همانگونه كه كوروش از كشتن آدمی و خونريزی لذت ميبرد ، سر او را در ميان خون بگذاريد تا گنده شود و از آن ديگران حذر داشته و پند بگيرند .

از نويسنده محترم تورك ستيز خواهشمندم تا به كتاب “منم تيمور جهانكشآ” ترجمه ذبيح الله منصوری مراجعه نمايند و درباره تيمور معلومات شانرا بيافزايند . شما از تخريبات تيمور ذكر كرديد و به خاطر نفرت از ملت او از تعميرات خودش و اولاد هايش چيزی ننوشتيد .
اگر تيمور چند شهری را با زور تصرف كرد ولی توركستان خصتآ شهر سمرقند را عروس البلاد جهان ساخت مثليكه همزبان و همحون او سلطان محمود كبير غزنی را عروس البلاد ساخته بود ، همان تيمور بود كه بار اول قبر فردوسی را دريافت و مزارش را با مرمر آباد ساخت . اولاده تيمور سه صد سال در افغانستان با شرافت و بزرگواری حكم راندند تنها جهانگير نواسه تيمور چهارصد شاعر و نويسنده كه عمومآ به زبان فارسی شعر ميگفتند و مينوشتند مستمری داد و فرهنگ فارسی را در نيم قاره هند غنامندی بخشيد . ولی انگليس ها بوقت استعمار فارسی را از ريشه كندند . مگر همان كهنه كار های انگليس نميباشد كه تا اكنون مفكوره تفرقه اندازی اش برما حكمفرماست .
ازينكه نويسنده محترم ميگويند كه بزرگان تورك در سابق تنها توجه به فارسی كردند وبايد هم كنونی ها مثل آنها به فارسی خدمت نمايند ، بايد يادآور شد كه امروز نيز شعرآ و اُدبای تورك تآثيرات غيرقابل انكار در رشد وبالندگی اين زبان دارند مگر توجه روشنفكران تورك به زبان مادری خود ، نبايد به واقعيت ها پرده اندازد .بطور نمونه ميتوانم كه يادآور شوم كه تنها اين نويسنده شش جلد كتاب بنيادی به زبان تاجيكی نوشتم كه اين ميتواند خدمت بزرگ به زبان و فرهنگ تاجيكی محسوب گردد . بنآ نشايد كه تهمت فارسی ستيزی برما ببنديد .لطفآ قلم را برداريد وهرقدر كه ميخواهيد به وصف فرهنگ و زبان خود بنويسيد ولی نبايد اين حب شما به بغض با ديگران تبديل شود .
اين ادعا كه ميگوئيد شهرياران تورك خالص به فارسی توجه كردند ، نادرست است : بابر شاه توزوك را به توركی نوشت ، ميرزا الوغ بيگ زيچ الوغ بيگی را به توركی نوشت تا كه آنرا مولوی حبيب الله محقق قندهاری بفارسی ترجمه نمود . صفوی ها و قاجاری ها بدربار خود توركی را رسميت داده بودند ، تورك های عثمانی علاوه ازينكه به فارسی علاقه داشتند ، جمله مكاتيب و رسمیات شان به توركی بود . آقای داكتر احسان يار شاطر نويسنده بزرگ ايران و ايران دوست ميگوید كه تورك ها يكهزار سال تمام در ايران حكم راندند ولی فارسی ستيزی نكردند . واقعآ فارسی از بركت خدمات تورك ها فارسی شد . بزرگان اول شعر و ادب فارسی تورك ها اند و تا اكنون مقام شان درميان اهل دانش فارسی زبانها اول بوده و رهبری زبان فارسی را ارواح شان بدست دارد ، عنصری بلخی ، فرخی سيستانی فرزند جولوغ (اولوغ) عِسجدی تركمن ، مولانای بلخی ( خداوندگار بلخ ) ، نظامی گنجوی ، خاقانی ، هلالی ، ابولمعانی بيدل ، لطفی هروی ، انوری ابیوردی ، ظهيرالدين فاريابی ، عليشير نوائی ، ميرزا اسد الله غالب ، امير خسرو دهلوی و صد ها و هزاران ديگر همه توركی زبانان بودند .
اينكه نويسنده محترم ميفرماید نادرقلی سلطان صفوی بود ، اميد كه تجديد نظر نمايند ، وی از جمله توركان صفوی نبود و صفويان توركان آذری بودند ، نادر قلی خان افشار از جمع توركمه ها بود.
ازينكه نويسنده ميگويد قبايل (( قبايل زرد پوست صحرانشين “آلتای و اورال” از شرق در قلمرو سامانيان «خراسان » )) ، بايد دانست كه صحرا نوردان تنها تورك ها نبودند بلكه همه بشر در آغاز به صحرا ها حيات بسر ميبردند و بعد ها هريك جايي را برای بود وباش انتخاب و زندگی كردند . و حضرت آدم و بی بی هوا در افغانستان آمده آريائی ها را بدنيا نياوردند . شايد آنها در سرانديب وجای های گرم ميبودند .
ديگر اينكه سامانيان خالص تاجيك ويا تورك نبودند ، زبان شان نيمه تورك و نيمه تاجيكی و دربارشان به تاجيكی بود ، برای مزيد معلومات درباره سامانيان كه تورك نژاد بودند براجعه بفرمائيد به كتب معتبر تاريخ چون تاريخ رشيدالدين وهم نوشته های بار تولد ومراجعه كنيد به كتاب پژوهشهای ايران شناس نشريه محمود افشار ، تحت عنوان “سامانيان” و پيدا كنيد جملاتی را كه گفته شده است ( سامانیان از اولاده های سامان ياوقوی ) و پيدا كنيد كلماتی را كه گفته شده است ( سبكتگين هم قبيله سامانیان ) يعنی كه سامانيان هم از جمله قرلوق ها بوده اند.
آلپ تگين و سبكتگين چطور ميتوانند كه صحرا گردان باشند ، درحاليكه حكومت سامانان را آنها ميچرخاندند و سبكتگين كه از شهزاده های توركستان بود ، در شكست از جنگ بسيار سخت اسير جنگی گرديد و مراجعه كنيد به كار های او و اولاده های او چون محمود غزنوی كه جهان را به لرزه درآوردند.
لازم است اين سوال را از نويسنده گرامی بكنيم كه چه اتفاقی افتاده كه صحرانوردان حكومت سامانيان شهرنشين را حراست ردند و فرهنگ شانرا تقويت بخشيدند ، آخر تا كدام اندازه جعل تاريخ و تا كدام اندازه تورك ستيزی !!!
از شهادت مرحوم طاهر بدخشی رئيس و موئسس حزب سازا سالهای زیادی تير نشده است و ما زندگان هر كدام با آن مرحوم ارتباط شخصی ويا رسمی داشتيم ، آن مرحوم يكنفر توركی زبان ارگوی بدخشان و از قريه حافظ مغول بود ، پدرش محمد ذاكر جان وكيل مشورتی ولايت بدخشان و در خانه به زبان توركی اوزبيكی سخن ميگفت و در نسب از قبيله برلاس و از احفاد اميرتيمور صاحبقران بود. بياد ميآيد كه در وقت بزرگداشت آن مرحوم بعداز ده سال شهادتش در كنفرانس رسمی در كابل يكی از برادران پشتون جناب غيرت بزبان پشتو فرمود كه « چون مرحوم بدخشی صاحب خودش يك اوزبيك بود ..... »ولی بعداز ختم گفتارش رئيس كنفرانس آن گفته را ناشيانه و وبا خشونت رد كرد و گفت « بدخشی صاحب اوزبيك نبود بلكه يك تاجيك بود » آيا نميتواند اين يك اهانت بزرگ به بدخشی باشد كه نسب او را كه همه اقارب او هنوز در قيد حيات اند جعل كنند ؟ آيا اين كار نميتواند تورك ستيزی تلقی شود ، رئيس كنفرانس به امر و هدايت هر شخص عقده مند و مريض كه اين كار را كرده باشد ، به نزد ما اين معنی را ميدهد كه اولآ كم ظرفی و بعدآ تفرقه اندازی و تورك ستيزی است . آيا امكان نداشت كه اقلآ خاموش مينشستند و به راه كذب ، آن سخنران پشتون را دروغگو ثابت كنند درحاليكه آن شخص حقيقت را گفته بود . من يقين دارم كه در آن مجلس نويسنده مقاله جنجال برانگيز وجود داشت و اگر حق بين ميبودند بايد مردانه وار سخن را حل ميكردند و پرزه كوچكی را به رئيس كنفرانس نميدادند تا دروغ را دروغ تر ساخته و به سخنگوی مهمان توهين نميكردند .
پس لازم است كه انسان از مقام اصلی خود استفاده نمايد و حقایق را بازگو نمايد ، بسياری كسانيكه پيرو آن رهبر و حزب سازا بودند ، با آنكه از افكارش پيروی مينمايند و او را استاد و رهبر خود ميدانند ، نسبش را جعل مينمايند و از نسب و نژاد او بد ميبرند، سامانیان را كه چون غزنويان و تيموريان فارسی دوست ميدانند ، همچنان بدخشی هزار دليل ديگر بر جعل نژاد آنها ميآورند كه اين كار ها همه چشم پوشی از حقايق است و آيا جعل نسب مرحوم بدخشی تورك ستيزی بشمار نميآيد !!! برای اينكه خوانندگان گرامی از اصل قضيه وگفتار نويسنده محترم نويسنده محترم تورك ستيز بخوبی آگاه شوند ، از همه گفته هايش تير ميشويم و فقط يك پاراگراف او را درينجا نقل مينمائيم : (( با تآسف قبيله سالاران بعضی ها برخلاف رفتار اسلاف خود تقويه زبان اوزبيكی «توركی» و رشد تمايلات پان تركستی را با فارسی ستيزی بوسيله رسيدن به سيادت ميدانند و درين راستا تلاش ميكنند ، البته آرمان تقويه زبان اوزبيكی يا توركی جايز است ، اما نه با فارسی ستيزی ، فارسی ستيزی به تقويه و رشد زبان اوزبيكی فايده نميكند ، ولی مليت هاي كه درطول قرنها باهم جوش خورده زبان چ تاريخ فرهنگ سرزمين و اقتصاد شان مشترك و حتی خون شان آميخته شده است از هم جدا ساخته و مقابل هم قرار ميدهند گناهيست كبير بزيان اقوام استبداد زده و بسود شوونيزم .لازم بيادآوری است كه در سده های پسين امير نشينی های مستقل در يك بخش اراضی خراسان تحت تآثير رقابت های نژادی ، مذهبی و تهاجمات روسيه تزاری با تركيه عثمانی به تركستان مشهور بوده است ))
اولتر از همه در پاراگراف بالا كه نويسنده ميخواهد خود را بسيار حق به جانب جلوه دهد ، چنين سوالات بدست ميآيد :
ـ آقای نويسنده قبيله سالاران گفته ، گفته ميتواند كه كی ها اين كار را كرده اند و در كجا نوشته اند ؟
ـ آيا كدام نويسنده تورك زبان را ميتواند معرفی كند كه تاجيك ستيزی كرده و ضد تاجيك سخن زده باشد؟
ـ آيا كار كردن به زبان توركی به عقيده نويسنده محترم فارسی ستيزی است؟
ـ اينكه ميگويند به نفع شوونيزم ، كسيكه متوجه شود ميداند كه خود اين نويسنده محترم با تبصره های ضد توركی اش به نفع شوونيزم كار كرده است و يقين كه خواسته خودش تفرقه اندازی نمايد و اگرنه ده كجا و درخت ها كجا كه این حرف ها را مينويسد و تهمت می بندد .
- این نويسنده از يكطرف ارتباط فرهنگی و خونی تورك و تاجيك را ميآورد ، از طرف ديگر از كلمه توركستان انكار مينمايد و تورك ستيزی خويش را نميتواند كتمان نمايد و ميگويد كه « لازم به يادآوری است كه ..... » در پاراگراف بالا تمام عقده ها و بدبينی ها در مقابل يك قوم بزرگ كه اسلاف شان هزاران سال با نيكنامی ، عدالت و مردانگی حكومت كردند نشان داده شده است ، آيا نويسنده محترم ميتواند توضيح دهد ، كدام قبيله سالاری ؟ خودشان اگر به تاريخ معلومات داشته باشند ، ميدانند كه هر توركيكه بمقام شهرياری توركستان و خراسان كه اقوام نجيب تورك و تاجيك درآن زیست دارند رسيده اند در مقابل مليت های ديگر ستيزه نداشتند و اگر داشته اند اميدواريم برملا گردد .
آيا شده ميتواند كه شهرياران و شهنشاهان بزرگ تورك اگر بزبان فارسی و تقويه زبان و قوم تاجيك عزیز خدمت كرده باشند ، اخلاف شان هم مثل آنها حتمآ خدمت نمايند .درين گفته جواب ها زیاد است و در سطور بالا هم اشاره شده است كه آن تيموری هاييكه هزار مرتبه بالاتر و بيشتر از فارسی زبانان به فارسی خدمت كرده اند ، پاداش شان اين باشد كه ابولآبای شانرا بسيار بد و خونريز بگويند و اهانت كنند ؟ و باز آن شهرياران بزرگ كه آنقدر خدمات بی آلايشانه كرده اند طوريكه گفته شد بايد حتمآ اولاد شان هم خدمت نمايند ؟ و از خدمت به زبان خود صرفنظر نمايند ! مثليكه نويسنده محترم بدون زحمت مزد ميخواهد ويا اينكه دماغ دكتاتوری داشته ويا قرضی بر مردم تورك دارد كه بايد ادآ نمايد . نويسنده گرامی را تشويق مينمايم كه با دوستان شان به فرهنگ خويش خدمت نمايند به جای آنكه از ديگران عيب جويند .
اكنون جهان تغيير كرده و هركس در غم خود ميباشد ، همانقسميكه تاجيك زير ستم است ، تورك نيز در آن موقعيت قرار داردو به جای اينكه نويسنده وصل را درميان بيآورد به خشونت اين دو برادر را فصل مينمايد . از نوشته ايشان به صراحت و وضاحت برميآيد كه آنها تورك ستيز ميباشند و باز درحاليكه اين جدائی را ميآورند ، ميگويند كه باید شوونيزم كامياب نگردد و نصايح سودمند اتحاد را برقلم ميآورند .
آيا نويسنده محترم ميتوانند ثابت نمايند كه “پان تركستی” را كدام تورك افغانستان به زبان ويا به قلم آورده است ؟ آيا اين نويسنده اجازه نميدهد كه يك تورك با همزبانان و با هم خونان خود در تماس بوده و درباره هويت ، تاريخ و فرهنگ خود صحبت نمايد ويا فدراسيونی را بنام احيای فرهنگ از دست رفته تآسيس نمايد ؟ اگر قرار باشد كه تورك ها حق يادآوری شهرياران بزرگ تورك را نداشته باشند بخاطری كه از آن گويا بوی پان تركستی بالا نشود ؟ پس اين نويسنده محترم چرا درباره سغديان ، سامانيان و هخامنشيان حرف ميزند ، درحاليكه هيچ يك از آنها در خاك افغانستان كنونی مركزيت نداشته اند. و چرا بايد نام آنها به افتخار گرفته شود و هيچ توركی از ذكر نام آنها رنج نبرده و نويسنده را به اصطلاح خود اين تورك ستيز عزيز پان تاجيكستی متهم نساخته است .
برای اينكه قناعت صد در صد نويسنده محترم حاصل گردد خاطره سال ۱ هزار و نود و دوی سفرم به تاجيكستان را بياد ميآورم .
موسسه پيوند تاجيكستان بنام “تاجيكان جهان متحد شويد “ شعار ها ميدادند در جمله دعوت شدگان اين نگارنده به نمايندگی از فارسی گويان هند ، پاكستان و بنگله ديش از جانب شادروان استاد احمد عاصمی رئيس پیوند آن وقت مهمان آن گردهمآيی بودم ، از قضا دوست محترم جناب بشير بغلانی هم در آن مجلس بزرگ “ تاجيكان جهان متحد شويد” تشريف داشت و فعال نيز بود . من يقين داشتم كه جناب بغلانی از تاجيكان تاجيكستان و بصورت مهاجر در افغانستان زيست داشتند ، البته علت هجرت شان مشروع بود و از دست استعمار بر توركستان والدين شان به آنجا رفته بودند .
با آنكه هزاران مرتبه شعار های “تاجيكان جهان متحد شويد” در بلندگو ها شنيده ميشد و به آسانی دانسته ميشد كه اين صدا ، صدای پان تاجيكستی است ، ولی آيا با آنكه منطقآ بايد انتقاد ميشدند و حتی يك تورك هم اين حركت را ايراد ويا انتقاد ننمود .
آن نويسنده گرامی در آن وقت نه تاجيكان را قبيله سالاران گفت ونه اكنون افكار تاجيكان را پان تاجيكستی معرفی نمود ، مگر علاوه ازينكه آنرا تآييد نموده اند ، نامهای به اصطلاح خودشان شاهان آريائی ؟ غير از افغانستان را هم از خود ميدانند قطع نظر ازينكه متوجه باشند كه خود به درجه اول بيرق پان تاجيكی را بلند ميسازند .
نويسنده ميآورد “اما نه با فارسی ستيزی” آيا خدمت به توركی را فارسی ستيزی ميخوانند ، اميد است هر نوشته يی را كه فارسی ستيزی میدانند برملا سازند كه ماهم از آن آگاه شويم . به عقيده من مقاله شانرا زمانی ترتيب داده اند كه نتوانسته اند مقام زبان و ادبيات توركی را با ذكر اسمای شهرياران بزرگ تورك قبول نمايند. اينكه ميگويند در طول قرن ها تورك وتاجيك جوش خورده اند پس چرا از قول خود برگشته و از تورك و شهنشاهی تورك ها ندمت مينمايند ؟ و چرا موقع را به فاشيزم آماده ساخته و تفرقه مياندازند . اينكه ميگويند “نژاد زرد صحرا نشين “ ، “امير تيمور بسيار خونريز” زرد پوست، صحرا نشينان در قلمرو سامانيان ، قبيله سالاران ، انكار كردن كلمه توركستان وغيره نميتواند وانمود سازد كه كه آنها تفرقه اندازی و بيگانگی نشان ميدهند ؟ و اگر گفته هايشان از دل خاسته باشد ، پس تفاوت كردن ها ، اهانت و جدا سازی تورك ها از تاجيكان عزيز از بهر چيست ؟
دلچسپ تر از همه اينكه آقای محترم “اميرنشينی های مستقل ميگويند و اينرا نميگويند كه امير تيمور فتوحات خويش را تا اروپا و افريقا رسانيد ، بابرشاه و اولاده او در نيمقاره هند ، افغانستان و پاكستان حكمرانی ميكردند ، محمود غزنوی بزرگترين شهنشاه جهان بشمار ميرود و لقب سلطانی را بدست آورد .
كوشانيهای بزرگ در هند سلطنت كردند ، يفتلی ها ايرانی ها را بدور راندند ، غوری ها و سلاجقه بزرگ نام و نشانی را در جهان نشان دادند كه نظيرشان در جهان كمتر ديده شده است و ما درين مختصراز صد جهانكشای بزرگ دهم حصه آنرا هم نميتوانيم يادآور شويم و چطور ميشود كه آنها را امير نشينی های كوچك ميگويند !!!
نام ماورالنهر در زمان اعراب نامگذاری شد ، آسيای مركزی در زمان استيلای روسها شهرت داده شد ولی نام اصلی و قديمی آن توركستانات (توركستان شرقی ، توركستان و توركستان صغير) بود و ممالك توركيه و آذربايجان ، قفقازستان ، كريميا ، تاتارستان ، باشقرستان ويا توركستان را نميخواهيم ذكر نمائيم .
كلمه و نام خراسان بعداز اسلام پيدا شد كه نام زيبا و خوب است ، گوشه های هرات ،نيشاپور و توبس را بدان منسوب ميكردند .اينكه ايرانی ها لقمه بزرگ را با جاغر خورد ميگيرند و ميگويند “خراسان بزرگ” جواب شان بخوبی ادا گرديده است .
و مثليكه نويسنده گرامی جواب ها را نخوانده و به مانند ايرانی ها كل دنيا را از خود ثابت ميسازند ، اين سه صد وپنجاه ملیون توركيكه از قعر چين وسائبريا تا مسكو و از قفقاز تا قلب اروپا و از آن تا افغانستان خاك دارند و هزاران سال حكومت كرده اند چرا پس بزعم شما و ایرانيان “توركستان كبير” گفته نشود درحاليكه هيچ توركی زبانی تا اكنون بزبان نياورده و شايد هم با مناعت طبع و جاغر بزرگی كه دارند از آن يادی نخواهند كرد .
جناب نويسنده محترم كه چرا ممالك توركی زبان بنام توركستان ياد ميشوند ، از آن رنج برده اند ، بايد بدانند كه تاجيكان عزيز از قديم الايام در افغانستان و توركستان با توركها زیسته اند ، يقين دارم كه اگر دوستی كه توركها و برادری و محبتيكه به گراميان تاجيك دارند ، به جای نام توركستان ، تاجكستان كبير بگويند ، از آن رنج نميبرند ولی مشكل عمده اينست نفوس تاجيك در مقابل توركها چون قطره در بحر است و اين نام بسيار قديم است ، ايالت تاجيكستان در زمان روسهای كمونست پيدا شد ورنه همه ممالك بگفته شان با امير نشينی ها توركستان ياد ميشدند مگر حكومت بخارا بزرگ و قدرت آن زیاد نبود!
يكی از دلائيليكه نفوس فارسی زبان در توركستان بعداز امپراطوری بزرگ امير تيمور جهانكشا زياد شد اين بود كه امير تيمور علما ، دانشمندان ، كسبه كاران و صنعت چيان ايرانی را به سمرقند منحيث كارگر استخدام كرد ، زيرا او ميخواست كه سمرقند شهر اول دنيا باشد و از آن است كه تعداد فارسی گوی بعداز او زيادتر شد ولی زبانهای تاجيكی و توركی باهم مخلوط شده و چون تاجيك ها يك اقليت بسيار كوچك به مقابل نفوس زیاد توركها ميباشند از آن سبب پنجاه و دو فيصد لغات تاجيكی مردم توركستان از توركی گرفته شده و تداخل اين زبان در تاجيكی زیاد ميباشد .اين بود شمه ای از دلايليكه به نوشته دوست گرامی عرض گرديد ، اميدوارم جواب مرا سنگ تصور ننمايند و چونكه گفته اند :
جوابت ای برادر اين نه جنگ است *** كلوخ انداز را پاداش جنگ است
اگر از روی حقيقت اظهار گردد جواب های من كلوخ هايی است در مقابل سنگ انداز و بايد اين شعر را در حق اين دوست بدروآ ادا وبی وفا بگويم كه شاعری فرموده :
من از بيگانگان هرگز ننالم *** كه بامن هرچه كرد آن آشنا كرد

ختم قسمت دوم بحث اول