zaterdag 16 februari 2008

تاريخچه نژادها واقوام در افغانستان - مقدمه

مقدمه

يكماه پيشتر جوان دانشمند و شخصيت برجسته وطن داكتر همت فاريابی اصالتآ از جانب خود و وكالتآ از طرف جمع كثيری از علاقمندان قضايای مردم افغانستان طی تماس تيلفونی پيشنهاد كردند تا درباره هويت ها ، انساب ، تاريخ و ارتباطات مردم افغانستان با يكديگر مقاله يی را در قيد تحرير درآورم .
در آن روزيكه دانشمند ارجمند همت فاريابی برايم تيلفون كرد ، اينجانب در صدد تهيه خاكه كتاب درباره “ حضرت مولانای بلخی “ بودم كه به احترام ايشان و دوستان ديگر همه پروگرام ها را كنار گذاشته و اينك مقاله نی ، بلكه رساله را درين مدت كم با همه نواقصش به اتمام رسانيدم و اميد است تا خوانندگان آنرا به ديده قدر نگريسته و يكجانبه تصور ننمايند ، آنچه كه درين رساله آمده سعی شده تا از روی اسناد و شواهد نوشته شود و بدون شواهد و اسناد اصلآ تحرير و نوشته خاصتآ موضوعات تاريخی به افسانه ميماند .
از جانب ديگر من كه از خوردسالی تا اكنون دشمن درجه يك تعصب بودم و ميباشم ، آنچه را كه نوشته ام ، تعصب زبانی ، قومی و سمتی درآن شامل نميباشد و من درهمه چيزيكه نوشته ام بی ترديد جوابگوی خواهم بود ، مگر اينكه از زبان و اسناد ديگران گفته باشم .زيراكه بنده نميتوانم مسئوليت نوشته ديگران را بدوش بگيرم و آنها حق خود را دارند و بخاطر امانت داری ، نظريات دانشمندان تاريخ را در هلالين قيد كرده ام .
نام محترم مرحوم عبدالحی حبيبی مكررآ درين رساله ذكر شده است و اينجانب دربارره شرح احوال و آثار شان كتابی نوشته و از طريق مجله “ پيمان “ آنرا چاپ نمودم . البته استاد حبيبی در دانش ، لياقت و تحقيق در جمله دانشمندان بزرگ و اول افغانستان به شمار ميآيد و بار بار از ايشان به نيكی ياد كرده ام . اما موضوع مهمی كه درباره ايشان ذكر گردد اينست كه ايشان دانسته و عمدآ مسائل و موضوعات تاريخی را كه حق يك ملت بوده ، آنرا به نفع ملت ديگر مبدل ساخته اند . مثلآ طايفه يفتلی ها و كوشانی ها با هزار اسناد و شواهد ثابت شده اند كه از طايفه سيتی “ ستی “ و يوچی ، هون و ختائی ميباشند و به نژاد آرين ارتباطی ندارند ، با آنكه استاد چون دانشمند بزرگ ميباشند ، گاه گاهی اعتراف كامل نموده اند كه آنها از جمله توركان اند ، ولی زمانيكه داستان ابدالی ها و كلمات پشتو بلند ميگردد ، نميتوانند خود را كنترول نمايند و فورآ آنها را به ابدالی و بعدآ به پشتو ربط ميدهند . ارزش كار استاد حبيبی درين است كه نظر دانشمندان تاريخ را عينآ ميآورند و آنها به صراحت لهجه نظريه خود را به تورك بودن سلسله های متذكره اظهار ميدارند كه البته استاد امانت ايشان را منحيث شخصيت فضيلتمند در هلالين ميآورند ، ولی وقتيكه نوبت نظر خودشان ميآيد ، كاملآ بعضی كلمات را تغيير و حتی تحريف مينمايند . مثلآ ابدالی ها را كه ارتباطی به يفتلی ها ندارند ، ميگويند كه ابدالی از بقايای يفتلی ها اند . درحاليكه قاطعانه ثابت گرديده است كه رابطه يی اندرميان آنها موجود نميباشد .
دوم در قسمت “ لاويك “ ها خودشان بار بار ميگويند كه نظر علمای متقدم آنست كه ايشان از جمله هون ها و بقايای كوشانی و يفتلی ميباشد ولی در قسمت نظريات شخصی شان ميآورند كه آنها لاويك نی ، بلكه “ لويك “ ميباشند كه درين قسمت بداخل اين متن تبصره گرديده و ترديد شده است .
سوم اينكه كلمه “ توركی “ را متقدمين برخلاف اصول تلفظ آن “ تركی “ به چهار حرف نوشته اند ، استاد تلاش بی ثمر كرده است تا بنام آنها صبغه پشتون بودن بدهد و بنآ بعداز حرف “ ر “ و پيش از حرف “ ك “ يك حرف “ ه “ را افزوده اند تا “ تره كی “ جلوه كند . درحاليكه خود اعتراف نموده اند كه حرف “ ه “ را زياد كرده اند .
و مثل امثال بالا چندين بار به مشكلات پشتون و پشتو سازی استاد روبرو شده ام كه با همه احتراميكه به ايشان قايل ميباشم نظريات غيرواقعی ايشان را از روی اسناد و دلايل بدون جزئی ترين احساسات قومی و طرف بودن به يكی از اقوام رد نموده ام .
مرحوم مير غلام محمد غبار كه تاريخ نويس برازنده كشور شمرده ميشود ولی متآسفانه بنابر دلايل غير معرف ، توجه چندانی به تاريخ ديرين پربار و پرحادثه مردم تورك افغانستان ننموده اند و تنها در كتاب خود بنام “ افغانستان در مسير تاريخ “ نوشته اند كه عنصر تورك بشمول توركمن ها بالغ به يك مليون ميگردند كه البته موضوع در كتاب “ تاريخ منظوم “ جناب آرين پور رد شده است و ما در قسمت واقعيت های عينی تاريخ تورك ها با اسناد زياد درين مجموعه آورده ايم كه خوانندگان به آن پی خواهند برد .
مرحوم مير محمد صديق فرهنگ در كتاب “ افغانستان در پنج قرن اخير “ بسی چيز های ناگفتنی را با جرآت تمام گفته است و در نوشته شان آثاری از تعصب و يكجانبه نگری مشاهده نميشود ، در هر فصل مآخذ معتبر ارائه داشته و بسی از نوشته هايشان واقعآ قابل تآييد ميباشد .
موضوع مهميكه به نوشته های مورخين تآثير دارد ، همانا اعتماد نويسنده ها بر مورخين متقدم ميباشد .
وقتيكه كتابهای استاد حبيبی را با نوشته استاد غبار مقايسه نمودم ، دريافتم كه بدون شك مآخذ استاد حبيبی به مراتب از مآخذ استاد غبار زياد بود و شايد استاد غبار نخواسته همه را بگنجاند .در ميان اين دو تاريخ نويس ، يك موضوع را از نوشته های شان ، علاوه بر موضوعات ديگر مشخص نمودم كه ، مرحوم حبيبی تيموريان و بابريان كه هردو يك فاميل و امير تيمور ابولآبای شان ميباشد ، نژادآ به مغول و اولاده چنگيز خان ميدادند و مآخذ استاد حبيبی بيگمان كتاب “ اكبرنامه “ ابوالفضل علامی ميباشد .
در بسی جای ها مغول بودن تيموريان را اين نگارنده رد نموده است كه دلايل زياد درباره شان از روی اسناد آورده شده است . مگر مرحوم غبار در موضوع چندان نپيچيده ولی حقيقت را برملآ نموده است و او ميگويد كه تيمور خود را چنگيزی ميشمارد ولی حقيقت آنطور نيست كه او ميگويد و او تورك توركستانی است .امير تيمور كه به قانون چنگيزی “ ياسا “ عشق ميورزيد و ارادت و عقيده خاص داشت بنآ چنگيز خان را جد خيالی خود می پنداشت . درحاليكه همه مردم توركستان طائفه - طائفه و نسل و نسب تيمور را ميشناسند و تورك شناسان بار بار ثابت ساخته اند كه امير تيمور تورك و از شهر كش “ شهر سبز “ توركستان است . از جانب ديگر تيمور شخصی ميباشد كه تمام زعمای پرقدرت چنگيزی را از ميان برد و امپراطوری خود را به جايشان از سرحد چين تا به مسكو و از مسكو تا تركيه ، شام ، بغداد ، فارس ، هند و پس به توركستان و سمرقند را پايتخت نيم دنيا متصور ساخت .
حضرت بابر از كواسه های امير تيمور از تورك بودن خود بصراحت در “ بابرنامه “ طی يك رباعی بيان ميدارد .
درين رساله همچنان مشكل زياد در قسمت غوری ها و سوری ها با استاد جنت مكان حبيبی داشتم كه خواننده محترم را حواله به خواندن متن اين رساله مينمايم . و درين مقاله علاوه بر ريفرنس و مآخذ زياد و ذخيره حافظوی بيش از هشتاد كتاب معتبر و منابع موًثق استفاده شده است كه در ختم اين كتاب در فهرست مآخذ مجموعآ ذكر شده است .
دانشمندان گرانقدر چون استاد محمد آصف آهنگ ، محترم سراج الدين سراج ، محترم غلام سخی سخا ، محترم داكتر فيض الله ايماق ، محترم استاد محمد وزيراخی كرخی ، محترم محمد اسحق ثنا وغيره دوستان با فرستادن بعضی منابع تحقيقی مرا ممنون و مشكور گردانيدند .
و حالا چند كلمه ديگر را به مفهوم مقدمه رساله هذا به خوانندگان عرضه ميدارم . بيشترين توجه درين رساله به اصالت ، نفوس و ريشه های تورك ها شده است و در قسمت تاجيك ها كه گفتنی ها زياد ميباشد كتاب عليده و مستقل درنظر گرفته شده است . معلومات درباره قبايل و طوايف مليت برادر پشتون درين رساله آورده شده است ولی چندان كافی نميباشد و باييست درينباره تحقيقات عليده صورت گيرد .
افغانستان يك مملكت كثيرالمليتی ميباشد و اگر درباره هريك از آن مليت ها معلومات دقيق جمع آوری شود ، كتاب مستقل نه ، بلكه هريك ايجاب يك كتاب ضخيم را مينمايد ، و اگر درين نوشته درباره يكی از اقوام يا مليت برادر و برابر با ديگر مليت های افغانستان تحرير يافته است ، انگيزه آن صرفآ فرمايش يك عده اهل دانش و قلم ميباشد و گواه ما بر بيطرفی و حق نويسی ما همانا آيه متبركه الهی يعنی آيت بيست و دوم از سوره شريفه روم “ سی “ ميباشد كه حق سبحانه و تعالی فرموده است : « و من آياته خلق السٰموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم » ترجمه : از نشانه های خدا خلق آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهای شماست .
اين شرح و بست ها درباره يك قوم ويا اقوام و مليت ها فقط برای شناسائی ميباشد و نه برای تفوق طلبی و برتری خواهی و برای برتر دانستن يك شخص يا اشخاص از ديگران ، باز خداوند (ج) بوضاحت بيان ميدارد كه « ان اكرمكم عند الله اتقيكم » ، به تحقيق در نزد خداوند محترم ترين شما ، متقی ترين شما ميباشد .
ملتی كه اكنون توجه نگارنده درين رساله زيادتر شده است ، از مليت های بسيارعمده ومهم افغانستان ميباشد كه در حدود دست كم سه هزار سال تنها درين خطهً باستانی مان حكم راندند و سينه تاريخ بياد ندارد كه با آن همه عظمت و قدرت و شآنی كه داشتند برمليت های ديگر ظلم كرده باشند ، و آنها بودند كه امپراطوری بزرگ خراسان ديروز وافغانستان امروز را در جهان معرفی نمودند . و تاريخ كهن و جديد بياد ندارد كه اين قوم يا ملت تورك ، بازی دست بيگانگان شده باشد و برخلاف ديگران كه با زور بيگانه ميآيند و با حمايه آنها بر برادران ديگريكه از مليت های غير خودشان ميباشند ، ستيز ميگيرند .
نگاه گذرآ درباره اقوام و مليت های افغانستان :
پشتونها كه شاخه های زيادی دارند و كتاب های زيادی اندر باب مليت پشتون نگاشته شده است . “راورتی” و بعضی مستشرقين درباره پشتونها معلومات زياد داده اند . در خصوص قبايل و خيل های مختلف پشتون ها “تواريخ خورشيد جهان” به نوشته يكی از دانشمندان پشتونهای آنطرف سرحد ميباشد كه درباره همه اقوام مختلف پشتونها معلومات جامع ارائه داشته و بدون ترديد كاستی هايی در آن ديده ميشود . همچنان يك تحقيق قابل غور در ويديو توسط يك گروه دانشمندان بزرگ امريكا و ديگران تهيه شده كه نمايانگر معلومات مشخص درباره مليت برادر پشتون ميباشد . نام فارسی آن فلم تحقيقاتی “تكاپو برای قوم گمشده” و نام انگليسی آن “Quest For the lost tribe “ ميباشد .
تاجيك ها از مليت های قديم و مهم افغانستان بمانند پشتونها ميباشد كه درين اواخر كتابهای زيادی درباره شان تحرير يافته است . كتاب “تاجيكان” به نوشته بابه جان غفوروف يكی از منابع معتبر درباره تاجيك ها ميباشد . با آنكه درين كتاب تآملات وجود دارد .
كيفيت اعجازی كه زبان تاجيكی دارد ، بيشتر جامعه افغانستان آنرا می آموزند و در اكثر نقاط افغانستان زبان تفاهم بين مليت های مختلف ميباشد .
تورك ها كه بخش اعظم اين رساله به آنها مربوط ميشود، يكی ازعمده ترين مليت افغانستان را تشكيل ميدهد و تورك های هزاره شامل اين اتنيك ميباشد ، بنآ هرآنچه را كه درباره مليت تورك درين نوشته آورده شده ، مربوط توركان هزاره نيز ميباشد .
در تاريخ دنيا هويت های بسی مليت ها از بين رفته و ناگزير خود ها را به مليت های ديگر ارتباط ميدهند ، از جانب ديگر يكتعداد مردمان در جهان وجود دارند كه علاقمند به يك مليت حاكم ويا صاحب قدرت ويا مشهور ميباشند ، بنآ بخاطر نزديكی به آنها خود را منسوب به آن قوم ميدانند . همچنان يكتعداد مليت های ديگری هستند كه بنابر تقربات و ارتباطات تنگاتنگ درطول ازمنه تاريخ مثل آنها ميشوند و هويت و نسب و نژاد خود را فراموش ميكنند . درين رساله در آن باره خاصتآ در حصه غلجائی های پشتون شده صحبت به عمل آمده است .
يكتعداد حكام بخاطر اكثريت ساختن ويا احاطه و تحت تآثير آوردن مليت های ديگر فشار ها بر مليت های غير ملیت خود وارد ميسازند و امتيازاتی را كه به مليت خود قايل اند ، بديگران قايل نميشوند . از آن سبب مردم غير آن مليت مربوط حكام آهسته - آهسته بخاطر دريافت امتياز ويا بخاطر ترس ، خود را به آن مليت منسوب مينمايند . يك مثال بسيار ارزنده كه هنوز مردان كهنسال هرات و مناطق ديگر افغانستان بياد دارند ، اينست كه از ترس وحشت و بيجا سازی مردم هراتيان اصيل از جانب امير عبدالرحمن خان جمعيت های كثير و طوايف مختلف حتی نامهای خود را بگونه نامهای قوم بر سر اقتدار انتخاب كردند . زيرا مردم بيچاره توان تبعيد شدن ويا از دست دادن زمين و دارائی خود را نداشتند و ناگزير بايد سازش مينمودند .
دوستان همصنفی های دوره ليسه و متوسطه اين نگارنده كه تعداد شان به دو - سه نفر ميرسيد به اعتراف خود شان از آنجمله بودند و يكی از آن بيچاره ها كه خود را در وقت مجبوريت بنام “پوپل” شهرت داده بود ، بوقت تغيير رژيم محمد زايی نام ديگر داده بود ولی البته نه به آن دليل شايد به دلايل ديگری آن مظلوم توسط حفيظ الله امين كشته شد .
تغيير دادن هويت های اقوام به كسی ويا شخصی ويا قومی ضرر نميرساند و هر كس حق تعيين مشخصات خود را دارد اما در خصوص مطالعات انساب شناسی وغيره مشكلات بار ميآورد .
درين رساله درباره فرملی ها ، ايماق ها ، سوری ها ، غوری ها سيستانی ها وغيره ، گفته ها و نظريات زياد آمده و سعی نشده است تا به آن اقوام و مليت های ارجمند نسب سازی و شجره كاری تصنعی انجام داده شود ، بلكه جمله گفته ها و همه سخنها از روی اسناد واقعی بوده و از جعليات و خيانتكاری دوری گزيده ايم و آنچه را كه در راه حق بوده و حقيقت را بيان ميداشته همان را انتخاب نموده ايم . اميدوارم كه دوستان اگر در موضوع مخالفت داشته باشند آزرده نگردند .زيرا اين نگارنده طوريكه گفته آمد نظر به شوق و علاقه شخصی اين رساله را ننوشته ام بلكه فرمايش دوستان اهل قلم بوده است .
از اقوام ارجمند ديگر مملكت افغانستان تا جائيكه امكان داشته تذكراتی بعمل آمده و بايد دررباره هريك ، بلوچ ها ، نورستانيها ، پشه يی ها ، اورموری ها ، تيلگو ها ، پراچی ها ، ارشری ها ، اشكاشمی ها ، سنگليچی ها ، شغنانی ها ، خانی ها ، زيباكی ها ، منجی ها ، يازغلامی ها ، عربها ، هندی ها ، و صاحبان زبانهای يودغا و سريكلی وغيره اقوام كشور تحقيقات گسترده صورت بگيرد و هر كدام بذات خود ارزش بسزا داشته و صاحب غرور های ملی ميباشند . بنآ بخاطر وسعت علم و دانش ونه بخاطر جدا - جدا سازی بايد نوشته و تحقيقات صورت بگيرد و هريك بايد بذات خود مقام و منزلتی را داشته باشند . و اما به معنی ديگر برادری و برابری ، وحدت ، اسلاميت و هموطنی با داشتن محيط مشترك ، فرهنگ ، آيين و ثقافت همه ما مردم افغانستان يك وجود و يك برادريم و بايد به گفته علامه اقبال تميز رنگ و بو حرام باشد .
نه افغانيم و نه ترك و تتاريم ***** چمن زاديم و از يك نوبهاريم « شاخساريم»
تميز رنگ وبو برما حرام است ***** كه ما پرورده يك شاخساريم « نوبهاريم »
كسانيكه تبعيض را در بين برادران هموطن توليد مينمايند ، آنها بی خبر از آن هستند كه آينده مردم را خراب ميسازند ، خودشان بنابر امر طبيعيت خواهند مرد و بدبختی و رنجوری مردم بيچاره از يادگار های منحوس آنها بشمار خواهد رفت .

ادامه دارد

Geen opmerkingen: