نگاه مختصربه تاريخ ايمـاقـهـا و نژاد تورکها درافغانستان
نوشتـه : از صالح محـمد حساس
سال چاپ : 1388
چاپ دوم
چاپ: مطبعه ميرزا اولوغ بيک
مزار شريف
بسم الله الرحمن الرحيم
سخني چند درمورد چاپ دوم اين رساله:
اين رساله که زيرعنوان (نگاه مختصر بتاريخ ايماقها) به تيراژ 500جلد دوماه قبل بچاپ رسيد ه بود نسبت علاقه ايکه خوانندگان محترم ابرازداشته اند در اين مدت کوتا ه به فروش رسيد وبراي چاپ دوم ضرورت زياد احساس گرديد. اين نبشته درابتدأ به جواب يکي ازنبشتة بنام ( نگاهي به ديروز وامروز ايماقها) آغاز گرديده ولي فراتر ازجواب نبشتة فوق معلومات تحرير يافته بود ، بنأ نظربه پيشنهاد خوانندگان وعلاقه مندان واخلاص مندان نهايت محترم عنوان اين رساله کوچک ازنام (نگاه مختصربه تاريخ ايماقها) به (نگاه مختصر بتاريخ ايماقها ونژاد اتراک درافغانستان) تغيرداده شد. با ابراز سپاس بي پايان از خوانندگان ومخلصين عزتمند به اي نبشتة کوچک ارج ومقام والا داده مشوّق بيحدوحدود من شده اند اينک باضم يک سلسله معلومات بيشترديگر و نظريات پيشنهادي مشوّقين گران قدراين رسالة چندصفحه يي براي بار دوم چاپ وبدسترس شان قرارداده ميشود .
با عرض حرمت
صالح محمد«حسّاس»
نگاه مختصر به تاريخ ايماق و نژاد اتراک در افغانستان
نوشته يي را زيرعنوان (نگاه مختصر به ديروز وامروز ايماقها) که تحريرو پخش ارگان نشراتي: انجمن دانشجويان وروشنفکران ايماقها عنوان شده است مطالعه نمودم ،لازم دانستم تا دررابطه به اصالت، نسب وتاريخ ايماقها از اوراق تاريخ ، ريشه کلمة ايماق ونسبت اين عروق را باکلمه ايماق چيزي به رشته ي تحرير بِاورم .
ازاينکه درآن نبشته بدون اراية اسناد دقيق تاريخي وبدون استناد بکدام آثار،صفحه وجلد کدام تاريخ ونويسندة آن ،اين قوم را به آرياييها ،آوستاييها وپيشداديان نسبت داده است وتورک ها را به اين متهم ساخته است که گويا بدون دليل آنهارا از عروق تورک محسوب مي نمايند. اين را تاريخ نگاران ميدانند که بدون اراية اسناد مؤثق ودقيق ،اقتباس ومؤخذ ازکدام تاريخ وبرخورد تعصب گرايانه،اينگونه نبشته هامتکي برافسانه ها وقصه ها وقراين ، تحريف تاريخ وفريب يک قوم داراي تاريخ وافتخارات ونسب تاريخي آن تلقي شده وميشود.
اوّل اينکه به استناد آيات متبرّکه (يايهااناس انا خلقنکم من ذکر و انثي جعلنکم شعوبأوقبايل لتعارفواان اکرمکم عندالله اتقکم) کتاب آسماني، خداوند يکتاهمة نسل بشررا قوم ، قوم وطايفه ، طايفه هست نموده که شناخت وتفکيک هرقوم وطايفه وفرد آسانتر گردد .ثانيأ اينکه يکديگررا چگونه ميپذيرند . طايفه ييرا بارسانيدن به اريکه قدرت وزماني هم بذلت امتحان ميکند که آيا هميشه يکديگر را منحيث برادر و با خود برابر داراي حقوق ميشناسند ومقام وکرامت انساني قوم ازقدرت افتيده رابرابرخود احترام ميکنند ياخيرويا درحال به ذلت قرارگرفتن هنوزبه تهديد وتحقير ميگيرند ومورد اذيت قرارميدهند ؟ وهمين قوم ازقدرت افتيده طاقت کوچک شدن رادارد وبه آوردة تقدير وبه ارادة آفريده گار حوصله دارد ويا که اصل ونسبيکه دارد به آن که ارادة اوتعالي رفته است ازآن انکارنموده اصليت خودرا ازدست داده خودرا به قوم ونسب ديگري نسبت ميدهد؟؟وراه گريزوانکارکردن را ازاصل نسب خودکه خلاف ارادة اوتعالي ميباشد جستجومينمايد؟ اين امتحاناتيست پياپي ازبندگانش گرفته ميشود.
بناءً براي شناخت دقيقتر اين قوم بزرگ وداراي تاريخ به اسناد ودلايل زيرين مي خواهم اشاره نمايم :
اگرمابه فرهنگ با اعتبار عميد مراجعه نماييم درابتدأ رديف ( ق) چنين ميخوانيم: (ق ـ حرف بيست وچهارم ازالفباي فارسي که قاف تلفظ ميشود. در حساب جمل "100" اين حرف درلغات فارسي سره وجودندارد ودرکلمات مأخذ ازعربي و تـُرکي استعمال ميشود ودر بعضي ازکلمات فارسي هم بجاي غين وکاف بکاررفته است) . بناءً کلمة ايماق مطلقأ تورکي است و هيچ فردي از اين انکارکرده نميتواند . بدليل اين : همان طوريکه درمصدرساختن کلمات فارسي يادري (دن) يا (تن) دراخير هرکلمه پيوندميشود، درمصدرساختن کلمات تورکي (اوزبيکي) (ماق) ودرتورکي (تورکمني ) وتورکي تورکيه (مک) در اخيرهرکلمه پيوندميشود. بناءً ايماق ازآن کلماتي ازتورکي است که داراي پسوند مصدر (ماق) ميباشدکه ازاوماق و اويماق بالآخره ايماق شده است که در اصل اويماق يا اوماق ويا ايماق امروزي معني نسل و نسب و عروق را ميدهد. و در پارسي و عربي چنين ساختار کلمه وجود ندارد.
مياييم بالاي اصل قضيه ايماقها: اصل کلمه اويماق بوده درصفحات تاريخ اويماق، اويماقات، اويماقلي،اويماغلي ياايماق وايماغلي آمده است برعلاوه که به تورکي بودن اصل کلمه هيچ شک وترديدي وجودندارد اين کلمه چگونه بالاي اين قوم گذاشته شده است يعني که اين قوم ياتورکي الاصل بوده و يا اين نام را تورکها بالاي اين قوم گذاشته وبه قسم جز تورکي الاصل قدامت تاريخي داده اند.
به اين قوم که گاه گاهي، جمشيدي، ايماق يا ايماقات اويماق يا اويماقات گفته اند بايد متذکرشد که تورکها ازسومري ها تاسلجوقي ها وتيموريها فيصدي زياد ايشان صحراگرد وصحرانشين بوده اند،در ارتباط به ايماقهاييکه مانندبخشي ازايماقهاي ميمنه که خودرا کويي ياکوهي ميدانند برعلاوه دلايل فوق دليليکه درصفحه 121 کتاب خاطرات دودمان تورک واوزبيک در مسير تاريخ تأليف ابي الاسفارعلي محمدبلخي آمده است:... قدامت تورک ها که در جزيرة قرَم 3 هزارسال پيش از حضرت عيسي (ع) قبيله ي بناءًم طاوري (تاوري) سکونت داشته اند اين قبيله ي که تورکي به قوم کوهي يا کوهستاني تعبيرشده است 4986 سال قدامت تاريخي دارند.
اين جمله را مأخذ ازصفحه 33 رساله تاريکي هاي سرخ ومجلّة وارليق شماره 7و8 سال پنجم ماههاي مهر وآبان 1362 ص 5 نشان داده است.
درصفحه 143 همان کتاب در باره ايماقها چنين آمده است:... اگر از شعوب ابتدايي باشد که ازقبيله اصلي که شامل 92 عروق ميباشد مجزاشده باشد تاجايي در تواريخ وجود دارد مانند قبيلة : آچاميلي، قازاياقلي، که از قبيلة (مين) انشعاب کرده اند ...
عروق (مين) به استناد ص 124 و 131 همان کتاب عروق نمبر(1) از 92عروق احفاد اتراک بوده است.
دررابطه به کويي ياکوهي بودن اين قوم بايد گفت: ازاينکه درزبان مردم کويي بوده قرارگفته هاي بزرگسالان ومحاسن سفيدان ميمنه درطول کمترازيک قرن است که دري زبانان به معني تورکي آن ارجي نگذاشته اصل کلمه را اززبان دري تعبير نموده کوهي تحريرنموده اند.
درصفحات (70-79) تاريخ مقيم خاني نوشته (منشي محمديوسف شبرغاني) درقرن 10 و11هـ ايماقات را از سلالة تورک خوانده ايماقهاي قندوز و قطغن (قتغن) زمين را قرايي تحرير نموده است. ازقوم بزرگ قرايي ياقره يي در المار، قيصاروکوهستانات ولايت فارياب نيز وجود دارندکه بزبان تورکي اوزبيکي تکلم مينمايند. اين به همه گان واضح است کلمه قره يا قرا (سياه) تورکي ميباشد. در صفحة 3728 جلد3 لغتنامة علي اکبر دهخدا آمده است: (تورکي مغولي) تبار و قبيله (غياث اللغات) چ ايماقات، طايفه دودمان چ ايماقات (فرهنگ فارسي معين).
ناگفته نماندکه ازعروق ايماق درهر جا و دربين هرقوميکه جاگرفته اند هنوز کلمات اساسي مانند: آته، آنه ،آپه،آچه، آيه، ايجه، اينه ،جييه، کورپه... اززبان اوّلي (تورکي) شان بالخاصه درزبان نوزادان ايشان موجود است.
در ارتباط 12 ايماق درص31و32 کتاب شجره تراکمه نوشته ابوالغازي بهادرخان تحت عنوان "اون ايککي يوزلوک وييگيرمه تورت ايماق نينگ معني سي نينگ ذکري " چنين آمده است: ... ايل نينگ وخلق نينگ يوزلريغه توقان يوزليک لري تورور تيمک بولور وتقي اول کيم اوغوزخان نينگ بير نيچه آت قويغان کشيلري وقومادين توققان نبيره لري . مونلرهم ييگيرمه تورت کشيلرايرديلر،برچه سي نينگ آتلريني يوقاريده بيربير ايتيب تورورميز، بولرنينگ برچه سي ايونينگ تشقريسينده اولتورديلر،واون ايککي سي آت توتوب اولتوردي واون ايککي سي ايشيکده اولتوردي بوييگيرمه تورتدن توققنلرغه "ايماق" ديديلر،اصل ده"اوماق"رسم تورورکيم قره اولوس نينگ برچه سي سوزني بوتون ايته بيلمس،يارتي ايتورلر، اوشبوچاغده هم بيرکشي بيرکشيدين سورسه ايلينگ ني اوماقي ني تورورتيب سورور.
اوغوزخان درساحات کاشغرستان (قشقرستان) قزاقستان ومغلستان کنوني درقسمتي ازافغانستان امروزي وحتي ازايران پادشاهي نموده وبه استنادفوق بالاي 12 نبيره خود ايماق (نسل) نام گزاري نموده که تاحال 12 ايماق نام مانده است ، اگرقوم ايماق زاده هاي کوه پايه هاي افغانستان باشند وازعروق تورک واوغوزخان نيستند اين نام ازاولاده اوغوزخان چگونه به آنها آنجا انتقال يافته است ؟ طبيعيست که درزمان سلطنت ويابعدها ازسلالة اوغوزخانيها درکوهپايه هاي افغانستان نقل مکان وزيست نموده اند.
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388ساعت 19:3 توسط دققاق د ف | نظر بدهید
چهار ايماق که معني (چهارقبيله يا چهارنسب) را ميدهد عبارت اند از: "جمشيدي" زاوري يا زووري (ظهوري کنوني) تايمني وتايموري ميباشند بشکل ذيل ازنسب تورک هستند :
1- جمشيدي ها واغلبأ فيروزکوهي هاي امروزي که درتاريخ به اسم فيروزکوهي قدامت کهن تري ندارد ،نيز ازسلالة تورک هاي ساکا ها وتوکيوها ميباشند ، پس و پيش باکاولي ها وزاولي ها وارد دامنه هاي کوههاي مرکزي ازجمله کابل کنوني شده اند که کاول يا کابل ازقاول، زابل از زاول گرفته شده که در رديف و هم وزن آن اسماي نظامي مانند :چينداول،چينکداول،قراول،کيپتاول،يساول،بکاول،هراول،چپاول، شقاول ،بهاول، دقاول ،سوزاول ،ينگاول، ... ميباشد. وکابل شاهان نيز تورک النسب بوده استعمال کنندگان همين اصطلاحات فوق نظامي ميباشند. که حتي رنه گروسه بزرگترين نويسنده فرانسوي دراثرخود کابل شاهان را ازنسب تورکان مغول مينامد، اگر خوانندگان محترم تحمل خواندن وپذيرفتن اين حقيقت راداشته باشند که امروز بخشي ازصاحب نظران به اين باوراند که مقبره شاه دوشمشيره ولي مقبره رتبيل شاه از کابل شاهان ميباشد. وزاولي ها عبارت اند از نژاد خَـلـَخ(خه لخ) يعني خلج قرلوق بوده اند. برعلاوه بازماندگان کوشاني ها ، ساکاها، توکيوها، قالاچ ها، کاولي هاو بابري ها ... در کابل صرف در حصه موجوديت قزلباشها در صفحه 296 کتاب افغانان – جاي – فرهنگ – نژاد درزمان شاه شجاع مي نويسد: قزلباشها که مهاجران تورک اند از سوي ايران آمده اند 12000 تن در کابل بود و باش دارند در مراد خاني ، چنداول، جوانشير و رکاخانه يعني مرکز کابل زيست دارند. بناءً بصراحت ميتوان گفت که باشندگان اصلي کابل و حومه آن از نژاد تورک مي باشند. موجوديت قديمي ترين اسماي فراوان جغرافيايي تورکي در مرکز و محلات کابل شاهد اين مدعاي ماست. مانند چنداول، قره تاي چنداول، ده بوري، ده مزنگ، ده کيپک، ايرغيمير، مراد خاني، کوه قروق،ديوان بيگي، فاضل بيگ، قرغه ، چيمتله، قروق تيپپه دردارالامان، آقسراي درقسمت شمال کابل ،درة چومله ياچيمله درپغمان ..... و آله ساي خوجه قـَوچي، باباقوچقار، ته تيمور،چيغچي،لوخ توغه ي ،چَيکل، اِسترغيچ ، بيگلر بيگي ، قلعه مراد بيگ ، قره باغ ، خـَلخ زاييها ،تويب دره ،توتيم دره ،توک دره ،تيکلر،توغ بيردي ،دايميرخان، بيکلر... در در شمالي. کيچکين (پنجشير) اونابه ، تواخ و....... درپنجشير. دراينجا صرف درشهر کابل وشمالي بعضي از اسماي جغرافيايي تورکي نام برده شد اگر بسطح افغانستان هم نام برده شود هنوزهم بالاتر از 50% اسماي جغرافيايي ازکلمات تورکي ميباشد.
در صفحه 34و35 کتاب پژوهشي درتاريخ هزاره ها زاولي هارا شاخه ي از يفتلي ها آورده است. درصفحة 136 و137 همان کتاب متکي به اسناد بااعتبار تاريخي تحت عنوان ايماقها چنين ميخوانيم : کلمه ايماق تورکي مغولي است،بمعني قبيله وقوم. "ايماقها" ازچند قبيله مختلف تشکيل شده اند ودراصل نام شان چهار ايماق بوده است که ازقبيلة: جمشيدي، هزاره(هزاره بادغيس وهرات) فيروزکوهي وتايمني تشکيل يافته اند، اقوام تيموري، زوري ودُرزي شاخه ي ازقبايل تايمني محسوب ميشوند. نام چهار ايماق احتمالأ درزمان تيموريان هرات به آنان داده شده است وآنان ولايت غورتانواحي هرات وبادغيس پراگنده ميباشند... يعني که ايماقها از يکجا شدن جهارعروق تشکيل شده اند، مانندقريه شش پرکه دراولوسوالي دولت آباد فارياب ازشش قوم جداگانه ( خلجيها، تايموريها،زوريها، زيرکيها تايمنيها ومغولها ) تشکيل شده اند تادرحدود چهل سال قبل هرقوم بزبانهاي مروجه خود تکلم مينمودند که باداشتن زندگي هاي کوچي در يکجا، امروز ديگران زبان خودرا گم کرده تمامأ بزبان غلجيي کنوني(پشتو) تکلم ميکنند.
2- تايمني و تايموريها که بعدتر ازساکاهاو توکيوها از سلالة تورک مغولها وارد افغانستان شده اند و هزاره ها نيز ازقوم تبتي ها ويوچي ها اندکه بنابر فشار هيونگنوها (سلالة کوشانيها وسيتيها) به کوه پايه هاي افغانستان پناه آورده به مرورزمان زبان وعادات خودرا تغييرداده اند .
درصفحة 427 کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد، نوشته مونت استوارت الفنستون(سفيرانگيس درزمان شاه شجاع)آمده است:چهار ايماق اصلي عبارت ازتايمني (تيمني) هزاره ،تيموري (تايموري)، و زوري نخستين بخش اين ايماقان شامل دوبخش ديگرقپچاق ودُرزي نيز هست. به استناد رديف ب جلد 4 لغت نامه ده خدا بهرام چوبين که يکي از قوماندانان دوران ساسانيان در کابل بوده است، در صفحه 187 پژوهشي در تاريخ هزاره ها متکي بر چندين منابع با اعتبار تاريخي مي نويسد: ... بنابرين در زمان بهرام چوبين کابل مسکن تورکها بوده است. يعني تورک نشين بودن کابل قبل از دوران کابل شاهان مهر صحه گذاشته اند. وبخش دوم جمشيدي وفيروز کوهي نيز شامل ميگردد ... ودر پاورقي همان صفحه چنين آمده است : در سوريه قبيلة بزرگي بوده که ايماق ناميده ميشده ازلارستان آمده وآنجا مقيم شده است و اتابيکان ايران(لرستان وپارس) از آن جمله اند. درصفحه 428 همين کتاب چنين ميخوانيم : ...... بي گمان ايماق وهزاره از يک اصل ونسب برخاسته اندوشايد نام هردو قبيله هزاره وايماق ازيک منبع گرفته شده باشد. درصفحه 425 کتاب مذکوردرارتباط هزاره وايماقهابشکل ذيل ميخوانيم :... هرچندکه سيمايشان اين گمان را به وجود مي آورد که اصالت تاتاري داشته باشند وروايتي آنان را ازنژاد مغول مي پندارد ،درواقع تاامروز ازآنان به نام مغولان يادشده وبيشتراوقات بامغولان وچغتاييان مجاورهرات درآميخته اند... درآن صفحة کتاب موصوف آمده است: ابوالفضل مدعي است که آنان بقاياي ارتش منگوخان (منگوقاآن) شاهزادة مغول ونوادة چنگيز مي نگارد که تاروزگاري بسياري ازهزاره گان به زبان مغولي سخن ميگفته اند. (اشعار وکلمات فراواني را نيز ازبين هزاره ها وايماقها جمع نموده تحريرنموده است). آنانيکه ازافغانستان اند و ميخواهند ازاصل ونسب خود آگاهي داشته باشند برايشان خواندن کتاب پژوهشي در تاريخ هزاره ها وافغانان – جاي ،فرهنگ ، نژاد حتمي تلقي ميشود. بالخاصه ايماق وهزاره ها که دراکثر صفحات کتاب (افغانان)... ازجمله صفحات600،533،532،513،434 ،431 ،429 ، 428 426، 425 ،382،352 ،287 ،286 ،182، 152،111،357 ، 428 و... ايماق وهزاره هارا ازيک نسل مغول، تاتارو تورک الاصل خوانده است. برعلاوه اسناد معتبر فوق النجيو نويسندة شهير فرانسوي (درقيدحيات) ميباشد، در اثريکه درمورد باشندگان افغانستان نوشته است و در کتاب حدودعالم ، در رديف الف فرهنگ دهخدا هم متکي بر اسناد آثار تاريخ ؛ايماقها را ازنسب ودودمان تورکها قلم زده اند. شورمان تاريخ نويس انــگليس در کتاب The Mongols of Afghanistan با تفصيل ايماقها را از نژاد مغل خوانده مي نويسد که ترجمه دري اينست : براي اولين بار ظهيرالدين محمد بابر کلمه ايماق را بالاي اين عروق استعمال نموده است، قبل از آن در هيچ منابع اسم عروقي بنام ايماق تذکر نرفته است.
وقـَلـَج (قالاچ )هاياخلج هاکه اسماي امروزي آنهابه غلجيهاياغلزايي ها مبدل گرديده است متکي برسکيج صفحات اخيرکتاب خاطرات دودمان تورک واوزبيک درمسيرتاريخ(مانند شهنامه فردوسي متکي برافسانه ها است) ازاولاده تورک خان ونواسه حضرت يافث (ع) نسبت داده ميشود.
ونظربه حکم تواريخ غلزايي ها يا خلجي ها (قالاچ ها) ازدودمان تورک اند ، مرحوم پوهاند عبدالاحمد جاويداستاد فاکولته ادبيات پوهنتون کابل که شخصيت بزرگ دررشته تاريخ،ادبيات وفرهنگ شناخته شدة کشوربود با اراية اسناد بااعتبارتواريخ مضموني را درسالهاي 1337 يا 1338 به مجلة ادب به نشر سپرده بود ، بجرم اينکه اين راز وواقعيت تاريخي را افشا کرده واصليت غلجاييها که ازنسب تورکهااند چرا برملاساخته است، به قسم جزايي ازطرف زمام داران وقت از استادي پوهنتون برطرف وبه رياست تأليف وترجمه وزارت معارف وقت ازجملة منتظرين گرفته شده است . ويک جلد مجلة مذکور موجود ودرجايي محفوظ ميباشد. ودرصفحه 380 کتاب افغانان ، جاي – فرهنگ – نژاد ، نيز ميخوانيم : غلزايي ها(قلچها) اصلأ باشندگان ايران اند درزمان نادرشاه افشار متواري شده به افغانستان آمده اند وپادشاهي آنها توسط نادر شاه بمشکل شکست خورد . اينان بدو بخش منقسم ميشوند : تورانيان و برهانيان (بورانيان) ، بزرگترين قوم ايشان تورانيان اندکه به خليلي هاي هوتکي وتوخيها منقسم شده اند .گمان ميرود خروتي هاهم نيز ازاين قوم باشند ، وسليمان خيل علي خيل اندر (سهاک) وتره کي از عروق برهانيان اند . شيرپايي استانکزي ، سلطان زي ، ياسمول زي ، احمد زي ، قيصر خيل ازسلاله بعدي وقلندرخيل نيز دراطراف کتواز از احفاد آنها اند. به نسبت اينکه قلاچها ازنژاد تورک اند درايران ويادر هر جاييکه زيست و زندگي داشتند ادامه آنها تورک ميباشند .
درصفحه 306 همان کتاب مينويسد : يوسف زيها يک قوم بزرگ افغانان است ولي يک نسل آميخته پشتو وفارسي زبانان اند . دراينجا اشتباه ميرود پشتونهاي سرحدات قالاچها وفارسي زبانهاي آن نيزتاجيک قالاچها بوده ازاحفاد تورک بودن ايشان را ثابت سازد.
درصفحات متعدد همين کتاب قوم چيلوشيتيهاي کتواز را چهلباشي يا چلباشي هاي تورک خوا نده درصفحه 374 ازيک نژاد بودن دُرانيان نيز مشتبه شده مينويسد : درانيان خوشکل اند وسيماي متفاوت دارند. يعني اين نظر دليل تورک بودن ايشان را درصفحات بالا تأئيد مينمايد.
مشکل مؤرخين دري زبان وپشتون هاي کنوني ما اينجاست که غرق درتعصب وغروراند آموختن وصحبت کردن بزبان تورکي (اوزبيکي و تورکمني) را به خود عيب واحساس حقارت ميکنند وبه آيت شريف (اِنماالمومنون اخوة فااصلحوابين اخويکم) وآيات کريمه که درآغاز اين نوشته آمده است کمتردقت ميکنند،وغيرازخود وزبان خود بديگران ازرشي قايل نيستند. بناءً ازريشه وتاريخي بودن اسماي قومي وجغرافيايي ..... تورکي مروّج کشور وتاريخ آنها خالي ذهن ميمانند ، بدون دريافت ريشه اسما وتاريخ کلمات به تعبيرهاي خيالي به تحرير ميگيرند ويا ازروي تعصب وبدبيني ميخواهند معني اسماوکلمات مروّج تورکي راتغييردهند،مانندکه:(ايري تام)راحيرتان،بويني قره را شولگره، خواجه دوککه را خواجه دوکوه ، قوش تيپپه را خوش تيپه،تاش گزر، را تاجگزاروجنده که نام تاريخي علم مبارک ميباشددراين اواخرميخواهند به جهنده تغيربدهند ؛جهنده مي نويسند. واگر ازاسماي تورکي عين کلمه را هم مينويسند بيشتر باغلطي املايي انشأ ميکنند مانند اولوس را ولس اوردک را وردک قـَوچي را قـُچي يورت را اورت..... مينويسند ودرغيرآن به ريشه وتاريخ کلمه بانديشند ومراجعه نمايند به زبان شناسان وکسانيکه به آن زبان تکلم ميکنند آنگاه مرتکب چنين اشتباه نميشوند ،هم ريشه آن پيداميشود وهم تاريخ وحقيقت بدست ميآيد. مانند کلمه (افغان) برداشتيکه ازاين کلمه دارند ازروي معني تحت لفظي پارسي آن (ناله وفغان ) معنا ميکنند اگرمااين کلمه رااززبان تورکي بگوييم بالاي ما به غضب خواهندآمد، وگرنه اين کلمه افغان نيست بلکه اوغان است، کلمة مذکوردربين تورکها، حتي درزبان مردم پشه يي نورستاني وبلوچان وهزاره ها بلکه درزبان اکثريت مطلق مردم افغانستان اَوغن، اوغان، اوگن، اوگان مورد استعمال داردکه شروع ازقرن 19 (ع) افغان تحريروقبول شده است ، اگرخواسته باشيم به اين قوم پيشينه ديرينه ترداده باشيم يا اين را بپذيريم که :درسواحل بحيرة خزر( بحيرة کسپين کنوني)"خزر به عنوان قومي ازتورک نژاد" وجودداشته که بنام (اغوان) يادشده است بعضيها به اين معتقداند اين قوم ازآنجا آمده باگذشت زمان اغوان به اوغان تبديل شده است.اگراين کلمه را اوغان بپذيريم وازروي معني تحت لفظي آن قبول بکنيم وبه آن تاريخ وپيشينة بيشتربدهيم کلمة(اوغان) مستقيمأ معني تورکي دارد که اوغان آويغان يا آويگان يعني ازيک جهت به جهت ديگر تغييرحالت کرده وتبديل وضعيت نموده وگرايش کرده را ميگويد که اين کلمه باآمدن تورکها نامگذاري قوم گرايش کرده ازقوم تورک به قوم ديگرگرديده است. قراريادداشتيکه تحت عنوان (هزاره هاي اوغان وجُرمايي) درکتاب پژوهشي درتاريخ هزاره ها آمده است هزاره هاکه تورک النسب اند بنام هزاره هاي اوغان درسرحدات هرات وايران وجود دارندکه هنوز اوغان ياد ميشوند.
براي اثبات اين ادعا بايدمتذکرشدکه (تاي يا داي وزاي)که اصل ريشه تورکي مغولي دارد تاي به لهجه تورکي شرقي وداي به لهجه تورکي غربي معني خيل وقوم راميدهد وزاي هم درزبان تورکي مغولي تخم،نسل ونسب راميدهدکه باوروداقوام فوق الذکرتورکي واردفرهنگ کشورگرديده که زبان آنهاتغييريافته ولي چينين کلمات تاهنوزاززبان تورکي درزبان پشتوودري درکشور استعمال ميشود: اولوس، جرگه، لوي، انا، اکا، اتل، کاچوغ(قاشّق)، جَغه(يقه يايخن)، اورت(يُورت) کروت (قروت)،گون (که کلمه تورکي مغولي است معناي جمع وتوده را ميدهد گوند ساخته اند) تاي، داي، زاي يا زَي.... تاي ياداي که دراول ياآخرکلمه آمده است مانند: آلتاي، اوکتاي، چغتاي، تيمورتاي قره تاي ، ياتايمني، تايموري،يا داي زنگي،دايکوندي، دايميرداد، داي کلان، داي چوپان،داي ختا، داي پولاد، داي ميرک، داي قوزي، داي ختن، داي قلندرويا زي رضا، زي حسين،زي نظر،زي جاني،زي شادي،زي غوله،زي قوزي، زي ختاي(درهزاره جات) ... اين دليل هايست بر قدامت فرهنگ هزاره ها که از عروق تورکها اند زي پشتونها از آنها گرفته شده است. که هنوزبه قسم اسماي اقوام ومحلات درکشور وجوددارد. همين تورکها بوده اند درساحات کنوني کشورما زيست داشتند (اوغان) شده اند وهنوزآثارزبان قديمة آنها باقيمانده است. خلاصه اينکه اگرماازداشتن چنين يک تاريخ روشن ايشان را ناديده بگيريم باعث سردرگمي وسرگرداني محققين گرديده ميگردد.
درپاراگراف فوق ازتورکي مغولي بودن اولوس ، جرگه ، لوي ...... تذکر بعمل آمد همان سانيکه اين کلمات ازفرهنگ تورکان مغولي گرفته شده عملي آن نيز بنامهاي جرگه هاي قومي (اولوسي جرگه ، لوي جرگه، قوريلتاي وکينگاش ) ازقديم الايام ازمروجه آنها بوده است ، هيچ کسي ادعاي آنره کرده نمي توانند که اين فرهنگ ابتکار قوم ديگري به اسماي فوق بوده باشد ،البته هرجا اجتماعي وجود دارد مشوره ها نشستها وجلسات نيزصورت ميگيرد، اما تدوير جلسات بنام هاي جرگه ، ولسي جرگه يا لوي جرگه اقتباس ازفرهنگ تورکان مغولي است . البته ازتدوير چنين جلسات درتاريخ مثالهاي فرواوني وجود دارد وتحرير هرکدام آنها را بامثال تاريخ وصفحه جلد دراين نبشته کوچک لازم نميدانم .
به همين شکل ميتوان ادعاکردکه ايران از اير(مرد) تورکي گرفته شده که به آن با اضافه نمودن ا،ن جمع مرد ساخته اند (مثليکه درپاکستان درجمع نمودن کلمه خاتون" زن" تورکي خواتين ساخته اند ) ولي بدون اينکه به معني اصل کلمه بانديشند کلمه ايران را گرفته شده از ايريا ، آريا و آرين .... فکرکرده اند.
موضوع ديگر نيز قابل بحث دانسته ميشود برعلاوه کلمات فوق که اززبان تورکهاي ساکاها توکيوها وقلچ ها حتي مغولي ها هنوز درفرهنگ پشتو جاي داشته است خود کلمة پشتو نيز بزبان تورکي قديمي همريشه ميشود، ميتوان گفت پش يا پک قوم باشد وتو،جاي ،محل وستان او،مانند: ارپه تو،اريتو، شباغتو، جغه تو،جِنـَيتو، چيچکتو ، جَوزرتو، شولوکتو، کررکتو، پودينه تو، گيخاتو،اولجاي تو، شاتو، ارکتو ،.... (معناي لغوي اصل کلمه" تو" ريشه ، بيخ وبنياد راميگويد که تاهنوزهم دربين مردم اوزبيک اولوسوالي اندخوي " تو" ودربين ديگر اوزبيکها " تيب يا تويب"استعمال ميشود)... ديگر اين را هم ميتوان گفت که دراخير(تون) پشتو(ن) غوننه باشد تلفظ نشود اگر(ن) غوننه نباشدهم بين تون وتو يک (ن) فرق دارد که درپشتوهم بجاي ستان،جاي محل تون آمده مانند: درملتون ، پوهنتون... ودر تورکي نيزبجاي ستان، زار وجاي محل ومسکن (تو) استعمال شده است مانند :چيچکتو، جغه تو، شُليکتو،تورپاختو.... که درسطور فوقوسيعأ نام گرفته شد، بجاي پوهنتون ويونرستي بيليم تون يا (تو)، بجاي پوهنحي وفاکولته بيلر تو بجاي انستيتوت بيلگي تو وبجاي مکتب اوقول يا اوقووتو وبجاي شفاخانه ايسن تو تورکي تحريرو معادل ميشود. بجاست که گفته شود کشمش را درزبان تورکي (مييز) ميگويد باعلاوه نمودن يک حرف (م) به اوّل آن (مميز) ساخته اند، ميتوان گفت که باعلاوه نمودن يک حرف(ن) تو را(تون) ساخته اند... وازکلمات دري هم مانند جاي را حاي وجانرا حان .. ساخته اند.
درارتباط پشتونها: مؤرخين ومحققين ايراني يا ازروي بعضي ازتواريخ اسلام ويا ازروي افسانه ها بااحتمالات به اين باور شده اند که ابتدايي ترين اين قوم ازبني اسراييل اند . ودرصفحات کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد ،نوشته مونت استوارت اين را نيزتأييدنموده است : همچنان سيدجمال الدي افغان دراثرخود تاريخ الافغان پشتونهارا ازنسل دوسبط بني اسراييل نوشته است. که دراثر مهاجرتها خودرا به کوه پايه هاي جنوب شرقي افغانستان وپشاور ميرسانند بزندگي خود ادامه ميدهند وبالاخره باباشندگان آنجا زبان مشترک پيداميکنند که عبارت اززبان پشتو باشد. وبالخاصه قالاچ هاکه ازنسب تورکي اندازقبل دراينجا وجودداشته اند باآنها ملحق ومدغم ميشوند بااستفاده اززبان تورکي قالاچها وزبان دري به ايجاد اين زبان (پشتو)نايل ميآيند ، کلمات کثيريکه اززبان تورکي و دري درزبان پشتوموجوداست دليل اين مدعاست ودليل ديگر اينست که : اگرخواسته باشيم مضمونيرا اززبان فارسي به زبان اوزبيکي يا به پشتوبرگردانيم اوّلين کلمات آن به آخر وآخرين کلمات آن به اول جمله ميآيد واگرجمله يي را ازپشتو به اوزبيکي ويا ازاوزبيکي به پشتوترجمه نماييم درآن صورت هرکلمه جابجا ترجمه ميشودودرهردو زبان صفت قبل ازاسم تحريرو تکلم ميشود . وهمچنين درهردو زبان پسوند (ده)و (دي) درآخرجملات استعمال ميشود که درتورکي (دور، دير يا دي و ده) بجاي (است) ودرپشتوهم (دي و ده) بجاي (است) استعمال ميشود که هنوزهم دربين اوزبيکهاي مرکزميمنه ، قيصار، المار، وکهستانات فارياب بجاي دور يا دير دي (است) بيشترطرف استعمال قرار ميگيردکه نزديکيت هردو را نشان ميدهد. يا درساختار مصدر کلمات پشتو ازهمان شيوة يساول ، بوکاول ،چاپاول،هراول،قراول وغيره کارگرفته شده مانند : استول، اچول، رسول، غوله ول ،نازه ول وغيره وغيره... که مترادف باکلمات فوق مصدر تورکي ميباشد که يکسان تلفظ ميشود.
براعلاوه گروپي ازبني اسراييل (قبلأ زبانشان بايد عبراني باشد) وقالاچهاکه درفوق تذکريافت گروه ديگري از ابتدايي ترين انسانها دربين اين کوهپايه ها بنام (کرماشيها) زيست داشتند با آنها ملحق ميشوند که ازداشتن علايم انسانهاي ابتدايي آنها است که عبارت ازموجوديت درازي اضافه گي ايکه درختم پاييني ستون فقرات وعدم سنتي بودن ذکرايشان است ؛ که الي 40 سال قبل اين علايم در وجود شان ديده شده است.
اين را نيز قابل ياد آوري ميدانم که براعلاوه ازسه گروه فوق ديگر ازعروق واحفاد تورکها نيز درجريان تاريخ ازاثر زيست باهمي به آنها مدغم وملحق ومتکلم بزبان پشتو شده اند ازقبيل : جاجي ها(جوجي ها)، تورانيان،بک ها(بيک ها)، اچين ها،بابريها،تايموريها،وباقيمانده ازسلالة تيموريها، جمشيديها، زيرکيها، زووريها(ظهوريها) ،ايماقها قپچاقهاي غوروهزاره ها وتورکلانيان يا تورکانيان و اُتمان خيل ،چيلويشتي (چيل باشي ها) وميرزاکه (ميرزا اکه ) ......
بايد متذکر شدکه پارسي ها واشکانيها ازقديم ترين اقوام پارسي زبانان که مانندپيشداديان، کيانيان ساسانيان وسامانيان ادامه هاي بعدي آنها ميباشند، دري زبانان يا پارسي گويان اصلي ميباشند وديگردري گويان باداشتن نسبتي هاي قومي باابتدايي ترين عروق پارسي زبانان داراي ارتباط نسبي نميباشند بلکه ازاقوام اتراک هستندکه تغييرزبان وفرهنگ نموده اند. که هنوز بانامهاي قديمي ترين قومي ونسبي خود يادميشوند. واصل دري زبانان مانند تاي،داي،زاي، يا خيل داراي پسوند يا پيشوند نسبتي عروقي نيستند. وديگر پارسي گويان عمومأ ازاقوام اتراک ميباشندکه دردرازناي تاريخ دري گوي وجذب وحذف شده اند. مانند : قسمتي ازايماقها،تاتارها،بيات ها،باياني ها،زاولي ها،کاوليها ، تايمني ها ، تايموري ها، هزاره ها ، تورکمن هاي هزاره ها ، نايمني هاي هزاره ها، قرلوق هاي هزاره، سايغاني ها ، مولقاني ها، کوشي ها (کوشاني ها)، شاهرخيها ، قزل باش ها ، بابري ها ، تيموري ها (بازمانده گان امير تيمور) ،تورانيان ،بيک ها ، سلجوقي ها ، اوتکي ها(هوتکي ها) ، غوريها (قيپچاقها ،ايماق ها وتايمني ها ) شنسبي ها ، يفتلي ها ، بادغيسيها( باي قيزيها)، قلماق هاي کابل ، سيتي ها.......
تذکربايدداد: کتاب درسي که بچاپ رسيده وبه دپارتمنت تاريخ وادبيات پوهنتون کابل تدريس ميشود ازنزدم مفقودگرديده اسم آن کتاب نيز فراموشم شده است محصليني که آن را در پوهنتون کابل خوانده اند حتمأ ياددارند درآن قوم پشه يي ها ونورستاني ها نيز ازاحفاد کوشانيها وسيتي ها نشان داده شده است يعني تورکي النسب ميباشند.
درصفحه408 کتاب افغانان ، جاي – فرهنگ – نژاد ، چنين مينويسد : ناصريان به گمان اغلب بازمانده گان سيتي هاي ديروز وتاتارهاي امروز اند . ودرصفحه 434 همان کتاب ذکر ميکند : ...... درمورد باشندگان هرات يک دهم دراني ومابقي مغول،ايماق، چغتايي و بلوچ اند.
موضوع ديگرقابل ذکر،موضوع ابداليها ميباشد دربعضي ازتواريخ ودايرة المعارفهاابدال را (اََودَل) پسرسوم (ترين) ودرجايي هم پسر (خبرشون ياشرخبون)فردنامدار ازآن قوم ذکرگرديده است. ودربعضي از تواريخ ابدال را يک عروق جداگانه خوانده است. اما درصفحة 359 کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد،چنين ذکرميکند: دُرانيان راپيشتر ابدالي ميناميدند، تا اينکه احمدشاه درپي خوابي که روحاني معروف چمکني(چکمني) ديد، نام ابدالي رابه دراني تغييرداد..... ودرصفحات 481- 482 همان کتاب نيزمشرح استدلال فوق را تصريح ميدارد. ولي متکي برسکيج صفحات اخير کتاب شجري تراکمه ابداليهارا نيزازعروق تورکمن يادکرده است.
درصفحه 290 جلددوم لغت نامه علي اکبردهخدا ابدال که ازبدل کردن وتبادله گرفته شده چنين ميخوانيم : ابدالي ازطوايف افغانستان درزمان نادرشاه درحوالي هرات منزل داشتند ونادرشاه آنان را ازسرحد ايران کوچ داده نزديک قندهارمسکن گرفتند ودرسال 1160هـ ق يکي ازبزرگان اين طايفه موسوم به احمد خان به پادشاهي تمام افغانستان وقسمتي از هندوستان نايل آمد وتمام طايفه به دراني موسوم شدند........ دراينجاقابل تذکردانسته ميشودکه ابداليها درحقيقت از (اَودل)گرفته شده باشدوياخبرشون ياشرخبون فردي ازچنين قومي بوده باشد داراي تاريخ ديگري ميباشندولي گنگ، والي بالاي ادعاي شجرة تراکمه مهر صحه بايد گزاشت (ابداليها) درحقيقت تورک باشند وغلجيها هم تورک اند ، پس پشتونهامتشکل اکثرأ ومطلقأ ازتورکها بايدباشند. به هرصورت اين بمعني آن نيستکه هرقوم وعروقي که زبان وفرهنگ خودرا تغييرداد نسب خودرا نيز تغيرداده باشد. اگرنسب خودرا دقيقتر شناسايي کرده نميتوانند ازمورفولوژي يعني شکل وشمايل وسيماي ظاهري شان هويداست که دراصل تورکي الاصل ميباشند. براي اينکه قديمي ترين پارسي ويا پشتون اگرباديگر قومي ارتباط خوني نگرفته باشند تغيرشکل ننموده اند وآن پارسي گوي يا پشتوزبانيکه چهره اوّلي پارسي وپشتون را ندارند تورکي الاصل ميباشند.
بلي چنين گروهي هم وجود دارندکه بکلي اصل نسل خودرا گم کرده وخودرا ازنسب پارسي الاصل ميدانند مانند: آنها ييکه ازنسل يوناني ها که داراي چشمان آبي ويا قسمأ ميشي وعلايم بخصوص يوناني را دارند که با شکست سلالة سکندر درکوه پايه هاي هندوکش وپنجشيرونورستان پناه برده زنده مانده اند ويا بعضي ازعروق تورکي مانند کاوليها وزاوليها .....
پشتونهاي اوّلي که نسبت داشتن کمتر روابط خوني باديگر اقوام، مورفولوژي يعني چهره وشکل اولي (چشمان خيره وتند وبيني بلند گوشت دارکماني، ريش غلو و تن پرپشم)خودرا نسبت به ديگران بيشتر حفظ کرده اند ويا پارسي الاصل ها داراي ( روي وزنخ باريک تر بيني بلند منقاري وجلد سفيد) اند، مجزا ازاين فارقه هاي نسبي اين دو عروق پشتون و پارسيها اند، متباقي اقوام وعروق هاي اين مرزوبوم که روي گرد گونه هاي برآمده ،رنگ زرد سرخ گونه بيني هموارويا قسمأ هموارباسوراخهاي گرد به هر تاي ، زاي (زَي) خيل پسوند وپيشوند نسبتي دارند تمامأ تورکي الاصل ويا آميزش يافته باتورکي النسب ميباشند، البته دربعضي انسانها وافراد باشندگان کشورباوجوديکه اثر آميزشهاي گوناگون وروابط خوني قرون متمادي بين عروق هاي مختلف دررنگ پوست وجلدها تفاوتهاي آميختگي رنگي را بوجدآورده است باآنهم از روي رنگ وجلد وعلايم استثنايي شان نيزقابل شناخت اند که ازاحفاد تورک ميباشند.وزاي يا زَي خيل که درقرون اخيرمانندعلم خيل، بابکرخيل، سليمان خيل نورزي يا عبدالرحيم زي ،محمودزي... شامل آن زاي وتاي قديمي فوق الذکر نميشوند بلکه پسوندهاي بعدي اند که دراين قرن اخير گذاشته شده است.
برگرفته شده از ویبلاگ:
اؤزبیگ وبلاگی
نوشتـه : از صالح محـمد حساس
سال چاپ : 1388
چاپ دوم
چاپ: مطبعه ميرزا اولوغ بيک
مزار شريف
بسم الله الرحمن الرحيم
سخني چند درمورد چاپ دوم اين رساله:
اين رساله که زيرعنوان (نگاه مختصر بتاريخ ايماقها) به تيراژ 500جلد دوماه قبل بچاپ رسيد ه بود نسبت علاقه ايکه خوانندگان محترم ابرازداشته اند در اين مدت کوتا ه به فروش رسيد وبراي چاپ دوم ضرورت زياد احساس گرديد. اين نبشته درابتدأ به جواب يکي ازنبشتة بنام ( نگاهي به ديروز وامروز ايماقها) آغاز گرديده ولي فراتر ازجواب نبشتة فوق معلومات تحرير يافته بود ، بنأ نظربه پيشنهاد خوانندگان وعلاقه مندان واخلاص مندان نهايت محترم عنوان اين رساله کوچک ازنام (نگاه مختصربه تاريخ ايماقها) به (نگاه مختصر بتاريخ ايماقها ونژاد اتراک درافغانستان) تغيرداده شد. با ابراز سپاس بي پايان از خوانندگان ومخلصين عزتمند به اي نبشتة کوچک ارج ومقام والا داده مشوّق بيحدوحدود من شده اند اينک باضم يک سلسله معلومات بيشترديگر و نظريات پيشنهادي مشوّقين گران قدراين رسالة چندصفحه يي براي بار دوم چاپ وبدسترس شان قرارداده ميشود .
با عرض حرمت
صالح محمد«حسّاس»
نگاه مختصر به تاريخ ايماق و نژاد اتراک در افغانستان
نوشته يي را زيرعنوان (نگاه مختصر به ديروز وامروز ايماقها) که تحريرو پخش ارگان نشراتي: انجمن دانشجويان وروشنفکران ايماقها عنوان شده است مطالعه نمودم ،لازم دانستم تا دررابطه به اصالت، نسب وتاريخ ايماقها از اوراق تاريخ ، ريشه کلمة ايماق ونسبت اين عروق را باکلمه ايماق چيزي به رشته ي تحرير بِاورم .
ازاينکه درآن نبشته بدون اراية اسناد دقيق تاريخي وبدون استناد بکدام آثار،صفحه وجلد کدام تاريخ ونويسندة آن ،اين قوم را به آرياييها ،آوستاييها وپيشداديان نسبت داده است وتورک ها را به اين متهم ساخته است که گويا بدون دليل آنهارا از عروق تورک محسوب مي نمايند. اين را تاريخ نگاران ميدانند که بدون اراية اسناد مؤثق ودقيق ،اقتباس ومؤخذ ازکدام تاريخ وبرخورد تعصب گرايانه،اينگونه نبشته هامتکي برافسانه ها وقصه ها وقراين ، تحريف تاريخ وفريب يک قوم داراي تاريخ وافتخارات ونسب تاريخي آن تلقي شده وميشود.
اوّل اينکه به استناد آيات متبرّکه (يايهااناس انا خلقنکم من ذکر و انثي جعلنکم شعوبأوقبايل لتعارفواان اکرمکم عندالله اتقکم) کتاب آسماني، خداوند يکتاهمة نسل بشررا قوم ، قوم وطايفه ، طايفه هست نموده که شناخت وتفکيک هرقوم وطايفه وفرد آسانتر گردد .ثانيأ اينکه يکديگررا چگونه ميپذيرند . طايفه ييرا بارسانيدن به اريکه قدرت وزماني هم بذلت امتحان ميکند که آيا هميشه يکديگر را منحيث برادر و با خود برابر داراي حقوق ميشناسند ومقام وکرامت انساني قوم ازقدرت افتيده رابرابرخود احترام ميکنند ياخيرويا درحال به ذلت قرارگرفتن هنوزبه تهديد وتحقير ميگيرند ومورد اذيت قرارميدهند ؟ وهمين قوم ازقدرت افتيده طاقت کوچک شدن رادارد وبه آوردة تقدير وبه ارادة آفريده گار حوصله دارد ويا که اصل ونسبيکه دارد به آن که ارادة اوتعالي رفته است ازآن انکارنموده اصليت خودرا ازدست داده خودرا به قوم ونسب ديگري نسبت ميدهد؟؟وراه گريزوانکارکردن را ازاصل نسب خودکه خلاف ارادة اوتعالي ميباشد جستجومينمايد؟ اين امتحاناتيست پياپي ازبندگانش گرفته ميشود.
بناءً براي شناخت دقيقتر اين قوم بزرگ وداراي تاريخ به اسناد ودلايل زيرين مي خواهم اشاره نمايم :
اگرمابه فرهنگ با اعتبار عميد مراجعه نماييم درابتدأ رديف ( ق) چنين ميخوانيم: (ق ـ حرف بيست وچهارم ازالفباي فارسي که قاف تلفظ ميشود. در حساب جمل "100" اين حرف درلغات فارسي سره وجودندارد ودرکلمات مأخذ ازعربي و تـُرکي استعمال ميشود ودر بعضي ازکلمات فارسي هم بجاي غين وکاف بکاررفته است) . بناءً کلمة ايماق مطلقأ تورکي است و هيچ فردي از اين انکارکرده نميتواند . بدليل اين : همان طوريکه درمصدرساختن کلمات فارسي يادري (دن) يا (تن) دراخير هرکلمه پيوندميشود، درمصدرساختن کلمات تورکي (اوزبيکي) (ماق) ودرتورکي (تورکمني ) وتورکي تورکيه (مک) در اخيرهرکلمه پيوندميشود. بناءً ايماق ازآن کلماتي ازتورکي است که داراي پسوند مصدر (ماق) ميباشدکه ازاوماق و اويماق بالآخره ايماق شده است که در اصل اويماق يا اوماق ويا ايماق امروزي معني نسل و نسب و عروق را ميدهد. و در پارسي و عربي چنين ساختار کلمه وجود ندارد.
مياييم بالاي اصل قضيه ايماقها: اصل کلمه اويماق بوده درصفحات تاريخ اويماق، اويماقات، اويماقلي،اويماغلي ياايماق وايماغلي آمده است برعلاوه که به تورکي بودن اصل کلمه هيچ شک وترديدي وجودندارد اين کلمه چگونه بالاي اين قوم گذاشته شده است يعني که اين قوم ياتورکي الاصل بوده و يا اين نام را تورکها بالاي اين قوم گذاشته وبه قسم جز تورکي الاصل قدامت تاريخي داده اند.
به اين قوم که گاه گاهي، جمشيدي، ايماق يا ايماقات اويماق يا اويماقات گفته اند بايد متذکرشد که تورکها ازسومري ها تاسلجوقي ها وتيموريها فيصدي زياد ايشان صحراگرد وصحرانشين بوده اند،در ارتباط به ايماقهاييکه مانندبخشي ازايماقهاي ميمنه که خودرا کويي ياکوهي ميدانند برعلاوه دلايل فوق دليليکه درصفحه 121 کتاب خاطرات دودمان تورک واوزبيک در مسير تاريخ تأليف ابي الاسفارعلي محمدبلخي آمده است:... قدامت تورک ها که در جزيرة قرَم 3 هزارسال پيش از حضرت عيسي (ع) قبيله ي بناءًم طاوري (تاوري) سکونت داشته اند اين قبيله ي که تورکي به قوم کوهي يا کوهستاني تعبيرشده است 4986 سال قدامت تاريخي دارند.
اين جمله را مأخذ ازصفحه 33 رساله تاريکي هاي سرخ ومجلّة وارليق شماره 7و8 سال پنجم ماههاي مهر وآبان 1362 ص 5 نشان داده است.
درصفحه 143 همان کتاب در باره ايماقها چنين آمده است:... اگر از شعوب ابتدايي باشد که ازقبيله اصلي که شامل 92 عروق ميباشد مجزاشده باشد تاجايي در تواريخ وجود دارد مانند قبيلة : آچاميلي، قازاياقلي، که از قبيلة (مين) انشعاب کرده اند ...
عروق (مين) به استناد ص 124 و 131 همان کتاب عروق نمبر(1) از 92عروق احفاد اتراک بوده است.
دررابطه به کويي ياکوهي بودن اين قوم بايد گفت: ازاينکه درزبان مردم کويي بوده قرارگفته هاي بزرگسالان ومحاسن سفيدان ميمنه درطول کمترازيک قرن است که دري زبانان به معني تورکي آن ارجي نگذاشته اصل کلمه را اززبان دري تعبير نموده کوهي تحريرنموده اند.
درصفحات (70-79) تاريخ مقيم خاني نوشته (منشي محمديوسف شبرغاني) درقرن 10 و11هـ ايماقات را از سلالة تورک خوانده ايماقهاي قندوز و قطغن (قتغن) زمين را قرايي تحرير نموده است. ازقوم بزرگ قرايي ياقره يي در المار، قيصاروکوهستانات ولايت فارياب نيز وجود دارندکه بزبان تورکي اوزبيکي تکلم مينمايند. اين به همه گان واضح است کلمه قره يا قرا (سياه) تورکي ميباشد. در صفحة 3728 جلد3 لغتنامة علي اکبر دهخدا آمده است: (تورکي مغولي) تبار و قبيله (غياث اللغات) چ ايماقات، طايفه دودمان چ ايماقات (فرهنگ فارسي معين).
ناگفته نماندکه ازعروق ايماق درهر جا و دربين هرقوميکه جاگرفته اند هنوز کلمات اساسي مانند: آته، آنه ،آپه،آچه، آيه، ايجه، اينه ،جييه، کورپه... اززبان اوّلي (تورکي) شان بالخاصه درزبان نوزادان ايشان موجود است.
در ارتباط 12 ايماق درص31و32 کتاب شجره تراکمه نوشته ابوالغازي بهادرخان تحت عنوان "اون ايککي يوزلوک وييگيرمه تورت ايماق نينگ معني سي نينگ ذکري " چنين آمده است: ... ايل نينگ وخلق نينگ يوزلريغه توقان يوزليک لري تورور تيمک بولور وتقي اول کيم اوغوزخان نينگ بير نيچه آت قويغان کشيلري وقومادين توققان نبيره لري . مونلرهم ييگيرمه تورت کشيلرايرديلر،برچه سي نينگ آتلريني يوقاريده بيربير ايتيب تورورميز، بولرنينگ برچه سي ايونينگ تشقريسينده اولتورديلر،واون ايککي سي آت توتوب اولتوردي واون ايککي سي ايشيکده اولتوردي بوييگيرمه تورتدن توققنلرغه "ايماق" ديديلر،اصل ده"اوماق"رسم تورورکيم قره اولوس نينگ برچه سي سوزني بوتون ايته بيلمس،يارتي ايتورلر، اوشبوچاغده هم بيرکشي بيرکشيدين سورسه ايلينگ ني اوماقي ني تورورتيب سورور.
اوغوزخان درساحات کاشغرستان (قشقرستان) قزاقستان ومغلستان کنوني درقسمتي ازافغانستان امروزي وحتي ازايران پادشاهي نموده وبه استنادفوق بالاي 12 نبيره خود ايماق (نسل) نام گزاري نموده که تاحال 12 ايماق نام مانده است ، اگرقوم ايماق زاده هاي کوه پايه هاي افغانستان باشند وازعروق تورک واوغوزخان نيستند اين نام ازاولاده اوغوزخان چگونه به آنها آنجا انتقال يافته است ؟ طبيعيست که درزمان سلطنت ويابعدها ازسلالة اوغوزخانيها درکوهپايه هاي افغانستان نقل مکان وزيست نموده اند.
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم آبان 1388ساعت 19:3 توسط دققاق د ف | نظر بدهید
چهار ايماق که معني (چهارقبيله يا چهارنسب) را ميدهد عبارت اند از: "جمشيدي" زاوري يا زووري (ظهوري کنوني) تايمني وتايموري ميباشند بشکل ذيل ازنسب تورک هستند :
1- جمشيدي ها واغلبأ فيروزکوهي هاي امروزي که درتاريخ به اسم فيروزکوهي قدامت کهن تري ندارد ،نيز ازسلالة تورک هاي ساکا ها وتوکيوها ميباشند ، پس و پيش باکاولي ها وزاولي ها وارد دامنه هاي کوههاي مرکزي ازجمله کابل کنوني شده اند که کاول يا کابل ازقاول، زابل از زاول گرفته شده که در رديف و هم وزن آن اسماي نظامي مانند :چينداول،چينکداول،قراول،کيپتاول،يساول،بکاول،هراول،چپاول، شقاول ،بهاول، دقاول ،سوزاول ،ينگاول، ... ميباشد. وکابل شاهان نيز تورک النسب بوده استعمال کنندگان همين اصطلاحات فوق نظامي ميباشند. که حتي رنه گروسه بزرگترين نويسنده فرانسوي دراثرخود کابل شاهان را ازنسب تورکان مغول مينامد، اگر خوانندگان محترم تحمل خواندن وپذيرفتن اين حقيقت راداشته باشند که امروز بخشي ازصاحب نظران به اين باوراند که مقبره شاه دوشمشيره ولي مقبره رتبيل شاه از کابل شاهان ميباشد. وزاولي ها عبارت اند از نژاد خَـلـَخ(خه لخ) يعني خلج قرلوق بوده اند. برعلاوه بازماندگان کوشاني ها ، ساکاها، توکيوها، قالاچ ها، کاولي هاو بابري ها ... در کابل صرف در حصه موجوديت قزلباشها در صفحه 296 کتاب افغانان – جاي – فرهنگ – نژاد درزمان شاه شجاع مي نويسد: قزلباشها که مهاجران تورک اند از سوي ايران آمده اند 12000 تن در کابل بود و باش دارند در مراد خاني ، چنداول، جوانشير و رکاخانه يعني مرکز کابل زيست دارند. بناءً بصراحت ميتوان گفت که باشندگان اصلي کابل و حومه آن از نژاد تورک مي باشند. موجوديت قديمي ترين اسماي فراوان جغرافيايي تورکي در مرکز و محلات کابل شاهد اين مدعاي ماست. مانند چنداول، قره تاي چنداول، ده بوري، ده مزنگ، ده کيپک، ايرغيمير، مراد خاني، کوه قروق،ديوان بيگي، فاضل بيگ، قرغه ، چيمتله، قروق تيپپه دردارالامان، آقسراي درقسمت شمال کابل ،درة چومله ياچيمله درپغمان ..... و آله ساي خوجه قـَوچي، باباقوچقار، ته تيمور،چيغچي،لوخ توغه ي ،چَيکل، اِسترغيچ ، بيگلر بيگي ، قلعه مراد بيگ ، قره باغ ، خـَلخ زاييها ،تويب دره ،توتيم دره ،توک دره ،تيکلر،توغ بيردي ،دايميرخان، بيکلر... در در شمالي. کيچکين (پنجشير) اونابه ، تواخ و....... درپنجشير. دراينجا صرف درشهر کابل وشمالي بعضي از اسماي جغرافيايي تورکي نام برده شد اگر بسطح افغانستان هم نام برده شود هنوزهم بالاتر از 50% اسماي جغرافيايي ازکلمات تورکي ميباشد.
در صفحه 34و35 کتاب پژوهشي درتاريخ هزاره ها زاولي هارا شاخه ي از يفتلي ها آورده است. درصفحة 136 و137 همان کتاب متکي به اسناد بااعتبار تاريخي تحت عنوان ايماقها چنين ميخوانيم : کلمه ايماق تورکي مغولي است،بمعني قبيله وقوم. "ايماقها" ازچند قبيله مختلف تشکيل شده اند ودراصل نام شان چهار ايماق بوده است که ازقبيلة: جمشيدي، هزاره(هزاره بادغيس وهرات) فيروزکوهي وتايمني تشکيل يافته اند، اقوام تيموري، زوري ودُرزي شاخه ي ازقبايل تايمني محسوب ميشوند. نام چهار ايماق احتمالأ درزمان تيموريان هرات به آنان داده شده است وآنان ولايت غورتانواحي هرات وبادغيس پراگنده ميباشند... يعني که ايماقها از يکجا شدن جهارعروق تشکيل شده اند، مانندقريه شش پرکه دراولوسوالي دولت آباد فارياب ازشش قوم جداگانه ( خلجيها، تايموريها،زوريها، زيرکيها تايمنيها ومغولها ) تشکيل شده اند تادرحدود چهل سال قبل هرقوم بزبانهاي مروجه خود تکلم مينمودند که باداشتن زندگي هاي کوچي در يکجا، امروز ديگران زبان خودرا گم کرده تمامأ بزبان غلجيي کنوني(پشتو) تکلم ميکنند.
2- تايمني و تايموريها که بعدتر ازساکاهاو توکيوها از سلالة تورک مغولها وارد افغانستان شده اند و هزاره ها نيز ازقوم تبتي ها ويوچي ها اندکه بنابر فشار هيونگنوها (سلالة کوشانيها وسيتيها) به کوه پايه هاي افغانستان پناه آورده به مرورزمان زبان وعادات خودرا تغييرداده اند .
درصفحة 427 کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد، نوشته مونت استوارت الفنستون(سفيرانگيس درزمان شاه شجاع)آمده است:چهار ايماق اصلي عبارت ازتايمني (تيمني) هزاره ،تيموري (تايموري)، و زوري نخستين بخش اين ايماقان شامل دوبخش ديگرقپچاق ودُرزي نيز هست. به استناد رديف ب جلد 4 لغت نامه ده خدا بهرام چوبين که يکي از قوماندانان دوران ساسانيان در کابل بوده است، در صفحه 187 پژوهشي در تاريخ هزاره ها متکي بر چندين منابع با اعتبار تاريخي مي نويسد: ... بنابرين در زمان بهرام چوبين کابل مسکن تورکها بوده است. يعني تورک نشين بودن کابل قبل از دوران کابل شاهان مهر صحه گذاشته اند. وبخش دوم جمشيدي وفيروز کوهي نيز شامل ميگردد ... ودر پاورقي همان صفحه چنين آمده است : در سوريه قبيلة بزرگي بوده که ايماق ناميده ميشده ازلارستان آمده وآنجا مقيم شده است و اتابيکان ايران(لرستان وپارس) از آن جمله اند. درصفحه 428 همين کتاب چنين ميخوانيم : ...... بي گمان ايماق وهزاره از يک اصل ونسب برخاسته اندوشايد نام هردو قبيله هزاره وايماق ازيک منبع گرفته شده باشد. درصفحه 425 کتاب مذکوردرارتباط هزاره وايماقهابشکل ذيل ميخوانيم :... هرچندکه سيمايشان اين گمان را به وجود مي آورد که اصالت تاتاري داشته باشند وروايتي آنان را ازنژاد مغول مي پندارد ،درواقع تاامروز ازآنان به نام مغولان يادشده وبيشتراوقات بامغولان وچغتاييان مجاورهرات درآميخته اند... درآن صفحة کتاب موصوف آمده است: ابوالفضل مدعي است که آنان بقاياي ارتش منگوخان (منگوقاآن) شاهزادة مغول ونوادة چنگيز مي نگارد که تاروزگاري بسياري ازهزاره گان به زبان مغولي سخن ميگفته اند. (اشعار وکلمات فراواني را نيز ازبين هزاره ها وايماقها جمع نموده تحريرنموده است). آنانيکه ازافغانستان اند و ميخواهند ازاصل ونسب خود آگاهي داشته باشند برايشان خواندن کتاب پژوهشي در تاريخ هزاره ها وافغانان – جاي ،فرهنگ ، نژاد حتمي تلقي ميشود. بالخاصه ايماق وهزاره ها که دراکثر صفحات کتاب (افغانان)... ازجمله صفحات600،533،532،513،434 ،431 ،429 ، 428 426، 425 ،382،352 ،287 ،286 ،182، 152،111،357 ، 428 و... ايماق وهزاره هارا ازيک نسل مغول، تاتارو تورک الاصل خوانده است. برعلاوه اسناد معتبر فوق النجيو نويسندة شهير فرانسوي (درقيدحيات) ميباشد، در اثريکه درمورد باشندگان افغانستان نوشته است و در کتاب حدودعالم ، در رديف الف فرهنگ دهخدا هم متکي بر اسناد آثار تاريخ ؛ايماقها را ازنسب ودودمان تورکها قلم زده اند. شورمان تاريخ نويس انــگليس در کتاب The Mongols of Afghanistan با تفصيل ايماقها را از نژاد مغل خوانده مي نويسد که ترجمه دري اينست : براي اولين بار ظهيرالدين محمد بابر کلمه ايماق را بالاي اين عروق استعمال نموده است، قبل از آن در هيچ منابع اسم عروقي بنام ايماق تذکر نرفته است.
وقـَلـَج (قالاچ )هاياخلج هاکه اسماي امروزي آنهابه غلجيهاياغلزايي ها مبدل گرديده است متکي برسکيج صفحات اخيرکتاب خاطرات دودمان تورک واوزبيک درمسيرتاريخ(مانند شهنامه فردوسي متکي برافسانه ها است) ازاولاده تورک خان ونواسه حضرت يافث (ع) نسبت داده ميشود.
ونظربه حکم تواريخ غلزايي ها يا خلجي ها (قالاچ ها) ازدودمان تورک اند ، مرحوم پوهاند عبدالاحمد جاويداستاد فاکولته ادبيات پوهنتون کابل که شخصيت بزرگ دررشته تاريخ،ادبيات وفرهنگ شناخته شدة کشوربود با اراية اسناد بااعتبارتواريخ مضموني را درسالهاي 1337 يا 1338 به مجلة ادب به نشر سپرده بود ، بجرم اينکه اين راز وواقعيت تاريخي را افشا کرده واصليت غلجاييها که ازنسب تورکهااند چرا برملاساخته است، به قسم جزايي ازطرف زمام داران وقت از استادي پوهنتون برطرف وبه رياست تأليف وترجمه وزارت معارف وقت ازجملة منتظرين گرفته شده است . ويک جلد مجلة مذکور موجود ودرجايي محفوظ ميباشد. ودرصفحه 380 کتاب افغانان ، جاي – فرهنگ – نژاد ، نيز ميخوانيم : غلزايي ها(قلچها) اصلأ باشندگان ايران اند درزمان نادرشاه افشار متواري شده به افغانستان آمده اند وپادشاهي آنها توسط نادر شاه بمشکل شکست خورد . اينان بدو بخش منقسم ميشوند : تورانيان و برهانيان (بورانيان) ، بزرگترين قوم ايشان تورانيان اندکه به خليلي هاي هوتکي وتوخيها منقسم شده اند .گمان ميرود خروتي هاهم نيز ازاين قوم باشند ، وسليمان خيل علي خيل اندر (سهاک) وتره کي از عروق برهانيان اند . شيرپايي استانکزي ، سلطان زي ، ياسمول زي ، احمد زي ، قيصر خيل ازسلاله بعدي وقلندرخيل نيز دراطراف کتواز از احفاد آنها اند. به نسبت اينکه قلاچها ازنژاد تورک اند درايران ويادر هر جاييکه زيست و زندگي داشتند ادامه آنها تورک ميباشند .
درصفحه 306 همان کتاب مينويسد : يوسف زيها يک قوم بزرگ افغانان است ولي يک نسل آميخته پشتو وفارسي زبانان اند . دراينجا اشتباه ميرود پشتونهاي سرحدات قالاچها وفارسي زبانهاي آن نيزتاجيک قالاچها بوده ازاحفاد تورک بودن ايشان را ثابت سازد.
درصفحات متعدد همين کتاب قوم چيلوشيتيهاي کتواز را چهلباشي يا چلباشي هاي تورک خوا نده درصفحه 374 ازيک نژاد بودن دُرانيان نيز مشتبه شده مينويسد : درانيان خوشکل اند وسيماي متفاوت دارند. يعني اين نظر دليل تورک بودن ايشان را درصفحات بالا تأئيد مينمايد.
مشکل مؤرخين دري زبان وپشتون هاي کنوني ما اينجاست که غرق درتعصب وغروراند آموختن وصحبت کردن بزبان تورکي (اوزبيکي و تورکمني) را به خود عيب واحساس حقارت ميکنند وبه آيت شريف (اِنماالمومنون اخوة فااصلحوابين اخويکم) وآيات کريمه که درآغاز اين نوشته آمده است کمتردقت ميکنند،وغيرازخود وزبان خود بديگران ازرشي قايل نيستند. بناءً ازريشه وتاريخي بودن اسماي قومي وجغرافيايي ..... تورکي مروّج کشور وتاريخ آنها خالي ذهن ميمانند ، بدون دريافت ريشه اسما وتاريخ کلمات به تعبيرهاي خيالي به تحرير ميگيرند ويا ازروي تعصب وبدبيني ميخواهند معني اسماوکلمات مروّج تورکي راتغييردهند،مانندکه:(ايري تام)راحيرتان،بويني قره را شولگره، خواجه دوککه را خواجه دوکوه ، قوش تيپپه را خوش تيپه،تاش گزر، را تاجگزاروجنده که نام تاريخي علم مبارک ميباشددراين اواخرميخواهند به جهنده تغيربدهند ؛جهنده مي نويسند. واگر ازاسماي تورکي عين کلمه را هم مينويسند بيشتر باغلطي املايي انشأ ميکنند مانند اولوس را ولس اوردک را وردک قـَوچي را قـُچي يورت را اورت..... مينويسند ودرغيرآن به ريشه وتاريخ کلمه بانديشند ومراجعه نمايند به زبان شناسان وکسانيکه به آن زبان تکلم ميکنند آنگاه مرتکب چنين اشتباه نميشوند ،هم ريشه آن پيداميشود وهم تاريخ وحقيقت بدست ميآيد. مانند کلمه (افغان) برداشتيکه ازاين کلمه دارند ازروي معني تحت لفظي پارسي آن (ناله وفغان ) معنا ميکنند اگرمااين کلمه رااززبان تورکي بگوييم بالاي ما به غضب خواهندآمد، وگرنه اين کلمه افغان نيست بلکه اوغان است، کلمة مذکوردربين تورکها، حتي درزبان مردم پشه يي نورستاني وبلوچان وهزاره ها بلکه درزبان اکثريت مطلق مردم افغانستان اَوغن، اوغان، اوگن، اوگان مورد استعمال داردکه شروع ازقرن 19 (ع) افغان تحريروقبول شده است ، اگرخواسته باشيم به اين قوم پيشينه ديرينه ترداده باشيم يا اين را بپذيريم که :درسواحل بحيرة خزر( بحيرة کسپين کنوني)"خزر به عنوان قومي ازتورک نژاد" وجودداشته که بنام (اغوان) يادشده است بعضيها به اين معتقداند اين قوم ازآنجا آمده باگذشت زمان اغوان به اوغان تبديل شده است.اگراين کلمه را اوغان بپذيريم وازروي معني تحت لفظي آن قبول بکنيم وبه آن تاريخ وپيشينة بيشتربدهيم کلمة(اوغان) مستقيمأ معني تورکي دارد که اوغان آويغان يا آويگان يعني ازيک جهت به جهت ديگر تغييرحالت کرده وتبديل وضعيت نموده وگرايش کرده را ميگويد که اين کلمه باآمدن تورکها نامگذاري قوم گرايش کرده ازقوم تورک به قوم ديگرگرديده است. قراريادداشتيکه تحت عنوان (هزاره هاي اوغان وجُرمايي) درکتاب پژوهشي درتاريخ هزاره ها آمده است هزاره هاکه تورک النسب اند بنام هزاره هاي اوغان درسرحدات هرات وايران وجود دارندکه هنوز اوغان ياد ميشوند.
براي اثبات اين ادعا بايدمتذکرشدکه (تاي يا داي وزاي)که اصل ريشه تورکي مغولي دارد تاي به لهجه تورکي شرقي وداي به لهجه تورکي غربي معني خيل وقوم راميدهد وزاي هم درزبان تورکي مغولي تخم،نسل ونسب راميدهدکه باوروداقوام فوق الذکرتورکي واردفرهنگ کشورگرديده که زبان آنهاتغييريافته ولي چينين کلمات تاهنوزاززبان تورکي درزبان پشتوودري درکشور استعمال ميشود: اولوس، جرگه، لوي، انا، اکا، اتل، کاچوغ(قاشّق)، جَغه(يقه يايخن)، اورت(يُورت) کروت (قروت)،گون (که کلمه تورکي مغولي است معناي جمع وتوده را ميدهد گوند ساخته اند) تاي، داي، زاي يا زَي.... تاي ياداي که دراول ياآخرکلمه آمده است مانند: آلتاي، اوکتاي، چغتاي، تيمورتاي قره تاي ، ياتايمني، تايموري،يا داي زنگي،دايکوندي، دايميرداد، داي کلان، داي چوپان،داي ختا، داي پولاد، داي ميرک، داي قوزي، داي ختن، داي قلندرويا زي رضا، زي حسين،زي نظر،زي جاني،زي شادي،زي غوله،زي قوزي، زي ختاي(درهزاره جات) ... اين دليل هايست بر قدامت فرهنگ هزاره ها که از عروق تورکها اند زي پشتونها از آنها گرفته شده است. که هنوزبه قسم اسماي اقوام ومحلات درکشور وجوددارد. همين تورکها بوده اند درساحات کنوني کشورما زيست داشتند (اوغان) شده اند وهنوزآثارزبان قديمة آنها باقيمانده است. خلاصه اينکه اگرماازداشتن چنين يک تاريخ روشن ايشان را ناديده بگيريم باعث سردرگمي وسرگرداني محققين گرديده ميگردد.
درپاراگراف فوق ازتورکي مغولي بودن اولوس ، جرگه ، لوي ...... تذکر بعمل آمد همان سانيکه اين کلمات ازفرهنگ تورکان مغولي گرفته شده عملي آن نيز بنامهاي جرگه هاي قومي (اولوسي جرگه ، لوي جرگه، قوريلتاي وکينگاش ) ازقديم الايام ازمروجه آنها بوده است ، هيچ کسي ادعاي آنره کرده نمي توانند که اين فرهنگ ابتکار قوم ديگري به اسماي فوق بوده باشد ،البته هرجا اجتماعي وجود دارد مشوره ها نشستها وجلسات نيزصورت ميگيرد، اما تدوير جلسات بنام هاي جرگه ، ولسي جرگه يا لوي جرگه اقتباس ازفرهنگ تورکان مغولي است . البته ازتدوير چنين جلسات درتاريخ مثالهاي فرواوني وجود دارد وتحرير هرکدام آنها را بامثال تاريخ وصفحه جلد دراين نبشته کوچک لازم نميدانم .
به همين شکل ميتوان ادعاکردکه ايران از اير(مرد) تورکي گرفته شده که به آن با اضافه نمودن ا،ن جمع مرد ساخته اند (مثليکه درپاکستان درجمع نمودن کلمه خاتون" زن" تورکي خواتين ساخته اند ) ولي بدون اينکه به معني اصل کلمه بانديشند کلمه ايران را گرفته شده از ايريا ، آريا و آرين .... فکرکرده اند.
موضوع ديگر نيز قابل بحث دانسته ميشود برعلاوه کلمات فوق که اززبان تورکهاي ساکاها توکيوها وقلچ ها حتي مغولي ها هنوز درفرهنگ پشتو جاي داشته است خود کلمة پشتو نيز بزبان تورکي قديمي همريشه ميشود، ميتوان گفت پش يا پک قوم باشد وتو،جاي ،محل وستان او،مانند: ارپه تو،اريتو، شباغتو، جغه تو،جِنـَيتو، چيچکتو ، جَوزرتو، شولوکتو، کررکتو، پودينه تو، گيخاتو،اولجاي تو، شاتو، ارکتو ،.... (معناي لغوي اصل کلمه" تو" ريشه ، بيخ وبنياد راميگويد که تاهنوزهم دربين مردم اوزبيک اولوسوالي اندخوي " تو" ودربين ديگر اوزبيکها " تيب يا تويب"استعمال ميشود)... ديگر اين را هم ميتوان گفت که دراخير(تون) پشتو(ن) غوننه باشد تلفظ نشود اگر(ن) غوننه نباشدهم بين تون وتو يک (ن) فرق دارد که درپشتوهم بجاي ستان،جاي محل تون آمده مانند: درملتون ، پوهنتون... ودر تورکي نيزبجاي ستان، زار وجاي محل ومسکن (تو) استعمال شده است مانند :چيچکتو، جغه تو، شُليکتو،تورپاختو.... که درسطور فوقوسيعأ نام گرفته شد، بجاي پوهنتون ويونرستي بيليم تون يا (تو)، بجاي پوهنحي وفاکولته بيلر تو بجاي انستيتوت بيلگي تو وبجاي مکتب اوقول يا اوقووتو وبجاي شفاخانه ايسن تو تورکي تحريرو معادل ميشود. بجاست که گفته شود کشمش را درزبان تورکي (مييز) ميگويد باعلاوه نمودن يک حرف (م) به اوّل آن (مميز) ساخته اند، ميتوان گفت که باعلاوه نمودن يک حرف(ن) تو را(تون) ساخته اند... وازکلمات دري هم مانند جاي را حاي وجانرا حان .. ساخته اند.
درارتباط پشتونها: مؤرخين ومحققين ايراني يا ازروي بعضي ازتواريخ اسلام ويا ازروي افسانه ها بااحتمالات به اين باور شده اند که ابتدايي ترين اين قوم ازبني اسراييل اند . ودرصفحات کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد ،نوشته مونت استوارت اين را نيزتأييدنموده است : همچنان سيدجمال الدي افغان دراثرخود تاريخ الافغان پشتونهارا ازنسل دوسبط بني اسراييل نوشته است. که دراثر مهاجرتها خودرا به کوه پايه هاي جنوب شرقي افغانستان وپشاور ميرسانند بزندگي خود ادامه ميدهند وبالاخره باباشندگان آنجا زبان مشترک پيداميکنند که عبارت اززبان پشتو باشد. وبالخاصه قالاچ هاکه ازنسب تورکي اندازقبل دراينجا وجودداشته اند باآنها ملحق ومدغم ميشوند بااستفاده اززبان تورکي قالاچها وزبان دري به ايجاد اين زبان (پشتو)نايل ميآيند ، کلمات کثيريکه اززبان تورکي و دري درزبان پشتوموجوداست دليل اين مدعاست ودليل ديگر اينست که : اگرخواسته باشيم مضمونيرا اززبان فارسي به زبان اوزبيکي يا به پشتوبرگردانيم اوّلين کلمات آن به آخر وآخرين کلمات آن به اول جمله ميآيد واگرجمله يي را ازپشتو به اوزبيکي ويا ازاوزبيکي به پشتوترجمه نماييم درآن صورت هرکلمه جابجا ترجمه ميشودودرهردو زبان صفت قبل ازاسم تحريرو تکلم ميشود . وهمچنين درهردو زبان پسوند (ده)و (دي) درآخرجملات استعمال ميشود که درتورکي (دور، دير يا دي و ده) بجاي (است) ودرپشتوهم (دي و ده) بجاي (است) استعمال ميشود که هنوزهم دربين اوزبيکهاي مرکزميمنه ، قيصار، المار، وکهستانات فارياب بجاي دور يا دير دي (است) بيشترطرف استعمال قرار ميگيردکه نزديکيت هردو را نشان ميدهد. يا درساختار مصدر کلمات پشتو ازهمان شيوة يساول ، بوکاول ،چاپاول،هراول،قراول وغيره کارگرفته شده مانند : استول، اچول، رسول، غوله ول ،نازه ول وغيره وغيره... که مترادف باکلمات فوق مصدر تورکي ميباشد که يکسان تلفظ ميشود.
براعلاوه گروپي ازبني اسراييل (قبلأ زبانشان بايد عبراني باشد) وقالاچهاکه درفوق تذکريافت گروه ديگري از ابتدايي ترين انسانها دربين اين کوهپايه ها بنام (کرماشيها) زيست داشتند با آنها ملحق ميشوند که ازداشتن علايم انسانهاي ابتدايي آنها است که عبارت ازموجوديت درازي اضافه گي ايکه درختم پاييني ستون فقرات وعدم سنتي بودن ذکرايشان است ؛ که الي 40 سال قبل اين علايم در وجود شان ديده شده است.
اين را نيز قابل ياد آوري ميدانم که براعلاوه ازسه گروه فوق ديگر ازعروق واحفاد تورکها نيز درجريان تاريخ ازاثر زيست باهمي به آنها مدغم وملحق ومتکلم بزبان پشتو شده اند ازقبيل : جاجي ها(جوجي ها)، تورانيان،بک ها(بيک ها)، اچين ها،بابريها،تايموريها،وباقيمانده ازسلالة تيموريها، جمشيديها، زيرکيها، زووريها(ظهوريها) ،ايماقها قپچاقهاي غوروهزاره ها وتورکلانيان يا تورکانيان و اُتمان خيل ،چيلويشتي (چيل باشي ها) وميرزاکه (ميرزا اکه ) ......
بايد متذکر شدکه پارسي ها واشکانيها ازقديم ترين اقوام پارسي زبانان که مانندپيشداديان، کيانيان ساسانيان وسامانيان ادامه هاي بعدي آنها ميباشند، دري زبانان يا پارسي گويان اصلي ميباشند وديگردري گويان باداشتن نسبتي هاي قومي باابتدايي ترين عروق پارسي زبانان داراي ارتباط نسبي نميباشند بلکه ازاقوام اتراک هستندکه تغييرزبان وفرهنگ نموده اند. که هنوز بانامهاي قديمي ترين قومي ونسبي خود يادميشوند. واصل دري زبانان مانند تاي،داي،زاي، يا خيل داراي پسوند يا پيشوند نسبتي عروقي نيستند. وديگر پارسي گويان عمومأ ازاقوام اتراک ميباشندکه دردرازناي تاريخ دري گوي وجذب وحذف شده اند. مانند : قسمتي ازايماقها،تاتارها،بيات ها،باياني ها،زاولي ها،کاوليها ، تايمني ها ، تايموري ها، هزاره ها ، تورکمن هاي هزاره ها ، نايمني هاي هزاره ها، قرلوق هاي هزاره، سايغاني ها ، مولقاني ها، کوشي ها (کوشاني ها)، شاهرخيها ، قزل باش ها ، بابري ها ، تيموري ها (بازمانده گان امير تيمور) ،تورانيان ،بيک ها ، سلجوقي ها ، اوتکي ها(هوتکي ها) ، غوريها (قيپچاقها ،ايماق ها وتايمني ها ) شنسبي ها ، يفتلي ها ، بادغيسيها( باي قيزيها)، قلماق هاي کابل ، سيتي ها.......
تذکربايدداد: کتاب درسي که بچاپ رسيده وبه دپارتمنت تاريخ وادبيات پوهنتون کابل تدريس ميشود ازنزدم مفقودگرديده اسم آن کتاب نيز فراموشم شده است محصليني که آن را در پوهنتون کابل خوانده اند حتمأ ياددارند درآن قوم پشه يي ها ونورستاني ها نيز ازاحفاد کوشانيها وسيتي ها نشان داده شده است يعني تورکي النسب ميباشند.
درصفحه408 کتاب افغانان ، جاي – فرهنگ – نژاد ، چنين مينويسد : ناصريان به گمان اغلب بازمانده گان سيتي هاي ديروز وتاتارهاي امروز اند . ودرصفحه 434 همان کتاب ذکر ميکند : ...... درمورد باشندگان هرات يک دهم دراني ومابقي مغول،ايماق، چغتايي و بلوچ اند.
موضوع ديگرقابل ذکر،موضوع ابداليها ميباشد دربعضي ازتواريخ ودايرة المعارفهاابدال را (اََودَل) پسرسوم (ترين) ودرجايي هم پسر (خبرشون ياشرخبون)فردنامدار ازآن قوم ذکرگرديده است. ودربعضي از تواريخ ابدال را يک عروق جداگانه خوانده است. اما درصفحة 359 کتاب (افغانان) جاي – فرهنگ – نژاد،چنين ذکرميکند: دُرانيان راپيشتر ابدالي ميناميدند، تا اينکه احمدشاه درپي خوابي که روحاني معروف چمکني(چکمني) ديد، نام ابدالي رابه دراني تغييرداد..... ودرصفحات 481- 482 همان کتاب نيزمشرح استدلال فوق را تصريح ميدارد. ولي متکي برسکيج صفحات اخير کتاب شجري تراکمه ابداليهارا نيزازعروق تورکمن يادکرده است.
درصفحه 290 جلددوم لغت نامه علي اکبردهخدا ابدال که ازبدل کردن وتبادله گرفته شده چنين ميخوانيم : ابدالي ازطوايف افغانستان درزمان نادرشاه درحوالي هرات منزل داشتند ونادرشاه آنان را ازسرحد ايران کوچ داده نزديک قندهارمسکن گرفتند ودرسال 1160هـ ق يکي ازبزرگان اين طايفه موسوم به احمد خان به پادشاهي تمام افغانستان وقسمتي از هندوستان نايل آمد وتمام طايفه به دراني موسوم شدند........ دراينجاقابل تذکردانسته ميشودکه ابداليها درحقيقت از (اَودل)گرفته شده باشدوياخبرشون ياشرخبون فردي ازچنين قومي بوده باشد داراي تاريخ ديگري ميباشندولي گنگ، والي بالاي ادعاي شجرة تراکمه مهر صحه بايد گزاشت (ابداليها) درحقيقت تورک باشند وغلجيها هم تورک اند ، پس پشتونهامتشکل اکثرأ ومطلقأ ازتورکها بايدباشند. به هرصورت اين بمعني آن نيستکه هرقوم وعروقي که زبان وفرهنگ خودرا تغييرداد نسب خودرا نيز تغيرداده باشد. اگرنسب خودرا دقيقتر شناسايي کرده نميتوانند ازمورفولوژي يعني شکل وشمايل وسيماي ظاهري شان هويداست که دراصل تورکي الاصل ميباشند. براي اينکه قديمي ترين پارسي ويا پشتون اگرباديگر قومي ارتباط خوني نگرفته باشند تغيرشکل ننموده اند وآن پارسي گوي يا پشتوزبانيکه چهره اوّلي پارسي وپشتون را ندارند تورکي الاصل ميباشند.
بلي چنين گروهي هم وجود دارندکه بکلي اصل نسل خودرا گم کرده وخودرا ازنسب پارسي الاصل ميدانند مانند: آنها ييکه ازنسل يوناني ها که داراي چشمان آبي ويا قسمأ ميشي وعلايم بخصوص يوناني را دارند که با شکست سلالة سکندر درکوه پايه هاي هندوکش وپنجشيرونورستان پناه برده زنده مانده اند ويا بعضي ازعروق تورکي مانند کاوليها وزاوليها .....
پشتونهاي اوّلي که نسبت داشتن کمتر روابط خوني باديگر اقوام، مورفولوژي يعني چهره وشکل اولي (چشمان خيره وتند وبيني بلند گوشت دارکماني، ريش غلو و تن پرپشم)خودرا نسبت به ديگران بيشتر حفظ کرده اند ويا پارسي الاصل ها داراي ( روي وزنخ باريک تر بيني بلند منقاري وجلد سفيد) اند، مجزا ازاين فارقه هاي نسبي اين دو عروق پشتون و پارسيها اند، متباقي اقوام وعروق هاي اين مرزوبوم که روي گرد گونه هاي برآمده ،رنگ زرد سرخ گونه بيني هموارويا قسمأ هموارباسوراخهاي گرد به هر تاي ، زاي (زَي) خيل پسوند وپيشوند نسبتي دارند تمامأ تورکي الاصل ويا آميزش يافته باتورکي النسب ميباشند، البته دربعضي انسانها وافراد باشندگان کشورباوجوديکه اثر آميزشهاي گوناگون وروابط خوني قرون متمادي بين عروق هاي مختلف دررنگ پوست وجلدها تفاوتهاي آميختگي رنگي را بوجدآورده است باآنهم از روي رنگ وجلد وعلايم استثنايي شان نيزقابل شناخت اند که ازاحفاد تورک ميباشند.وزاي يا زَي خيل که درقرون اخيرمانندعلم خيل، بابکرخيل، سليمان خيل نورزي يا عبدالرحيم زي ،محمودزي... شامل آن زاي وتاي قديمي فوق الذکر نميشوند بلکه پسوندهاي بعدي اند که دراين قرن اخير گذاشته شده است.
برگرفته شده از ویبلاگ:
اؤزبیگ وبلاگی
Geen opmerkingen:
Een reactie posten