فصل چهارم
تورك هزاره
تورك هزاره
درين بخش درباره كسانی بحث مينمايم كه روح و روان من دايم با آنها بوده است .
هزاره ها يكی از شاخه های بسيار مهم و قديم تورك ميباشند كه در قاطبه تواريخ موثق آنها را از جمله هون های سفيد ويا توركان توكيو ها آورده اند .مرحوم عبدالحی حبيبی ميفرمايد : « در نصف اول قرن هفتم ميلادی در شمال هندو كش و ولايت تخارستان تا بلخ و ميمنه امرايی از نژاد توه كيو ( بقايای كوشانی هفتلی “ يفتلی “ ) حكمرانی داشتند كه مركز ايشان قندوز بود “ ص 107 تاريخ افغانستان “ .
در فرهنگ آنندراج هزاره را قومی از افاغنه آورده اند و گفته اند از عشاير شيعه مذهب . منظور مولف افاغنه اينست كه در افغانستان زيست دارند ونه اينكه خودشان پشتون باشند و در قسمت شيعه بودن مردم هزاره بارها گفته ايم كه مركز و اطراف هزاره جات شيعه اند ولی يك اكثريت بسيار بزرگ شان در سرتاسر افغانستان اهل سنت والجماعه ميباشند .
معنی كلمه “هزاره” در فرهنگ دهخدا “ حصهً پائين ديوار “ آمده است . همچنان در تشابه تلفظی كلمه هزاره لغت “هزاله” را آورده اند كه “ هزلی” به معنی شوخی و ظريف طبعی ميباشد و شايد هم حرف لام به حرف زآ در اثر كثرت استعمال تبديل شده باشد .تا هنوز در بين اوزبيگ ها اعم افغانستان و اوزبيكستان آدم های شوخ و ظريف طبع را “هزل گوی” ميگويند .
در فرهنگ دهخدا كلمه ديگری را به وزن “هزاره” به شكل “هزاوه” ميآبيم كه ميگويد : « قصبهً دهستان فراهان سادات از بخش فرمهين شهرستان اراك دارای 2736 تن سكنه و آب آن از قنات ، محصول عمده اش انگور ، غله و ميوه است . اين قصبه از قرار قديمی اين ناحيه و دارای چشمه سار های متعدد و آبهای گوارا و تاكستان های فراوان است .......جلوس اباقاخان بن هلاكو به تخت سلطنت بعداز پدرش بسال 663 درين قصبه بوده است » از شرح بالا منظور ما تنها از هموزن بودن كلمات است كه شايد به شكلی از اشكال در افغانستان و پاكستان به مردم هزاره نسبت يافته باشد .
تعداد نسل تورك های هزاره در پاكستان بمراتب زيادتر از تورك های هزاره در افغانستان ميباشد كه بحث آنها ضرورت به تحقيق عليده دارد .
اگر از كلمات بالا در خصوص وجه تسميه “هزاره” بگذريم ، امكان توجيه اصل كلمه “هزاره” شايد طبق گفتار اكثر نويسندگان “هزار” باشد كه در لشكر های مغول و تورك ، به واحد های هزار نفره تقسيم ميگرديدند و ما تا اكنون در ساحات شمالی افغانستان ( در سابق توركستان صغير ) مينگباشی و يوزباشی به معنی سركرده هزار نفری و صد نفری را گاه گاهی ياد مينماييم ..... زمانيكه اين راقم متعلم مكتب ابن سينای كابل و دارالمعلمين كابل بودم ، منصبی را درميان ملازمين ميشنيدم كه “ده باشی” ميگفتند كه تركيب زبان دری و توركی يعنی “كلان ده نفره” بود ، بنآ كلمه “هزاره” ميتواند با معنی “مينگ باشی “ مرتبط باشد .
در كتاب نظام اجتماعی مغول اتوغ ها ، نويانها ويا گروپ ها را چنين ميآبيم : « بطور خلاصه ميتوان گفت كه در زمان سلسله يوآن ، شخصيت های مغولی همه از طبقه اشراف فيودالی ، نويان ( روئسای هزاره ) روئسای ده هزار و افراد گارد ( اشراف ) بودند ، پس از انهدام اين سلسله و فرار مغولها به خارج از چين ايشان مجبور به ترك زندگی شهرنشينی و مراكز چينی و بازگشت “به هزاره های” خود در اعماق استپهای مغولی گرديدند .ولی درين زمان هزاره ها تبديل به اتوغ و نويانها ( فرماندهان هزاره ) تبديل به جای سنگ و دای بو وغيره گشته اند ( ص 228 نظام اجتماعی ..... ) .
از گفته های بالا بيگمان كلمه “هزاره” هويدا و آشكارا ميشود كه شايد سركرده كدام واحد اردوی تورك ها ويا مغول ها شخص مهم و با نفوذی بوده كه لقب اولاده و مربوطين او را “هزاره” گذاشته اند و اين اصطلاح حتمآ در خاك فعليه افغانستان مروج شده باشد بخاطريكه اصطلاحات تاجيكی ويا فارسی از قدامت لازم برخوردار است . همچنان نميتوانيم از گفته های بعضی تحليلگران انكار نمائيم كه شايد كلمه “هزاره” از خود گروپ هزار نفری باشد كه اولاده و مربوطين همه شانرا “هزاره” گفته باشند و چون اصطلاح زيبا ، روان و آسان است ، از آن سبب بزودی ورد زبانها شده است و شايد هم هزاره معنی كلمه “نويان” باشد .
مرحوم حبيبی مركز اراكوزيا را كه كاملآ خاك و سرزمين ملت تورك هزاره ميباشد ميگويد كه “هزاله” است و چون هزاله با هزاره هم وزن و قرين است ، شايد هزاره از هزاله آمده باشد .
موضوع دوميكه از زبان ولاديمير تسف بدست ميآيد و بسيار مهم است ، اينست كه به كلمه “دای” و معنی آن دسترسی پيدا مينمائيم .
در يكی از نوشته ها ميخوانيم كه « دای بو چين » بمعنی “زن دای بو” آمده و معلوم است كه كلمه “دای” ريشه طولانی دارد .
در نوشته های آقای تسف دای ها را به چنين شكل ميآبيم : « كه كلمه دای بوی مغولی از آميزش سه لغت چينی كه عناوين اشخاص مهم سلسله يوآن بوده ، تشكيل شده است ، اين سه كلمه عبارت اند از : ( tai - baw , tai - fau , doi - fou ) بمعنی مهردار بزرگ » ( ص 223 نظام .....) .
كلمات و القاب تای فو ، تای بو و دای فو را ميتوان بخوبی تصور كرد كه خيلی عميق و صاحب معنی است و حالا ما در هزاره جات افغانستان “دای” ها زياد داريم كه به اقوام تعلق ميگيرند . اما يك موضوع ديگر بايد گفته شود كه “دای” ويا “تای” در توركی بمعنی كرهً اسپ آمده و واقعآ خيلی بجای خواهد بود تصديق نمائيم كه بگروه های “دای” ها بخوبی صدق مينمايد به اين معنی كه اسپ سواری و اسپ كاری از قديمترين ايام شغل مردم تورك بوده است . و كسانيكه صاحبان اسپ های خاصه و بخصوص ميبودند ، او و مربوطين او را به صفت اسپ او ميشناختند .
مثلآ اگر كسی اسپی ميداشت كه در گردن او زنگ آويخته باشند ، آن اسپ را “دايزنگی” ميگويند و ما تا اكنون در ميان توركان هزاره افغانستان منطقه يی داريم بنام “دايزنگی” و همچنان در ميان تورك های صفحات شمال كشور قومی داريم بنام “كلته تای” گويا كسی از اشخاص مهمی كه دُم اسپ آن كوتاه بوده (( ويا هم اسپ او نسبت به ديگر اسپ ها قد كوتاه بوده - ويراستار)) ، بنآ شخصيكه صاحب آن “تای” يا “دای” بوده او و مربوطين او را “كلته تای” گفته اند .زيرا كه “كلته” به زبان توركی به مفهوم كوتاه ميباشد . ويا اينكه آن تای يا دای دردويدن “ يُرغه” بوده ودربزكشی نام ونشانی داشته و به نسبت كوتاه بودن دم ويا قد اسپ ، صاحبش را ، صاحب تای كلته و بعدآ جمع فاميل او را “كلته تای” خطاب كرده اند . در تلفظ ها اندر ميان اقوام مغول و تورك حرف “دال” با حرف “تا” اكثرآ مشابه تلفظ ميشوند .
البته اقوام بنام حيوانات از قديم الايام بدينسو معموليت داشته ، چنانچه در ميان شهرياران تورك ايران پادشاهانی را بنامهای « قره قويونلوها » و « آق قويونلوها » ميشناسيم . بيرم خان مشهور بدخشی كه هندوستان به توسط او نصيرالدين همايون دوباره بدست تيموريان افتاد ، از جمله قره قويونلوها و باز از شاخه “بهارلوها” بود كه فرزند او همان عبدالرحيم خان خانان يا صدراعظم جلال الدين اكبر بود كه زبان فارسی را به اوج ترقی رسانيد و اصلآ در ميان توركان آنها متعلق به شعبه توركان توركمن ميباشند .
(( احتمال قريب به يقين ديگر وجه تسميه “دای” اينست كه “دائی” برای اكثر مردم تورك زبان مانند توركمن ، آذری ، تاتار ، قرغز ، قزاق و بعضی از اقوام اوزبيگ به معنی ماما “برادر والده” را دارد . و به احتمال زیاد استعمال كلمه “دای” برای مردم هزاره معنی همان “دائی” را داشته باشد . بنآ “دای چوپان” در اصل خود “دائی چوپان” بمعنی “ماما چوپان” ميباشد و ميتوان دای كندی ، داي زنگی ، دای قوزی ، دای دهقان ، دای قلندر وغيره “دای” را با پسوند آن به همين قياس نمود . - ويراستار))
اگرچه بعضی ها “دی” را مشابه “زی” آورده اند ، چنانچه آقای يزدانی نيز تا جايی به اين دو كلمه اشاره نموده است و شايد “زی” بشكل غيراصلی “دی” از “دای” گرفته شده باشد زيرا “دی” از لغات بسيار قديم توركی است و قدامت لغات توركی را از آن بايد دانست كه هزار سال كه هنوز بسی زبانها قوام نگرفته و به قيام نرسيده بودند ، فرهنگ عالی بزبان توركی توسط محمود كاشغری تحرير شده بود و اين خود نمايانگر تاريخ كهن زبان و ادبيات توركی ميباشد . همچنان خط اورخانی هم از قديمترين خطوط توركی بشمار ميرود .
در هزاره جات “دای” ها زياد ميباشند ، بمانند دای كيو- دای قوزی - دای كلان - دای پولاد - دای چوپان - دای نوری - دای كندی - دای دهقان - دايزنگی - دای ختای - دای ختن - دای بيركه - دای قلندر وغيره
در سطور قبل يادآور شديم كه يك جانب وجه تسميه “دای” به “تای” توركی نسبت دارد ، اما وقتيكه تنوع دای های توركان هزاره را مطالعه مينمائيم “دای” به قوم نسبت داده شده است ، مثلآ “دای ختن” كه غالبآ قومی از توركان ختن بودند كه بعد ها آمده باشند ، يا اينكه “دای دهقان” قشلاق دهقانها ويا اينكه يكی از دای های “دای توكيو” ميآبيم و شايد “دای توكيو” باشد كه اصل شان به “تورك توكيو” منتهی ميشود .
البته اين “دای” ها همچنان ميتوانند منطقه و جای تعبير شوند و امكان معنی های ديگری هم وجود دارد . به هرصورت كلمات “دای” و “دی” مخصوص اصطلاحات خاص توركان هزاره ميباشد .
يكی از موضوعات ديگريكه در خصوص “دای” بايد گفته شود اينست كه “دای” ميتواند بعضی وقت جزً نام اشخاص باشد و ما بنام يكی از خانم ها به استناد تاريخ رشيدالدين فضل الله خانمی را ميشناسيم كه “دای” جزً نام اوست : « اين غارت چنان با شدت بعمل آمد كه در “يورتها” غير از خاكستر ديگدانها چيزی باقی نماند . قوتوی خاتون و تودای خاتون و ارمن خاتون را برهنه بگذاشتند » ( ص 607 امپراتوری صحرانوردان و او از رشيدالدين ).
گرچه درخصوص پيشتر درباره وجه تسميه ، منشاً و مبداً كلمه و اشارات ديگر در خصوص توركان هزاره بحث گرديد ، بازهم بخاطر توضيح بهتر نظر يكتعداد دانشمندان را درين بحث داخل سازيم ، تا توانسته باشيم بحد وسيع در ساحه اصليت اين مردم بومی افغانستان روشنی باندازيم .
درقسمت وجه تسميه هزاره ها سخن های نو بسيار كم است و زیاده تر يكی از ديگری تقليد كرده اند ، و موضوع اينكه ايشان از بقايای اردو و لشكر تيموچين يعنی چنگيز خان ميباشند و موًرخين يكی بعد ديگری ، موضوع را تقليد كرده اند كه اين طرز ديد به نظر نگارنده اين مقال عاری از حقيقت ميباشد و حتی بقراريكه درين مقاله متذكر شديم ، آنها با آنكه بنی اعمام بسيار دور مغولها ميباشند ، مستقيمآ به تورك ارتباط خونی دارند و بدان سبب اصليت آنها خاصتآ و راًسآ به تورك منتهی ميگردد .
آقای داكتر سيد مخدوم رهين در كتاب اشك خراسان درحاليكه به ابولآبای توركان يا افراسياب توهين ها كرده است چنين ميخوانيم : « بنابر نوشته جهانگرد چينی هيوان تسنگ كه در دوره كوشانی از آريانا عبور كرده قوم هزاره قرنها پيش از ورود اسلام به سرزمين ما درين كشور می زيستند، در ادبيات و تواريخ دوره اسلامی قرن سوم وچهارم هجری اطلاق ترك غرچه به قوم هزاره شده است » ( ص 31 كتاب مذكور ) . نوشته آقای رهين خيلی برجاست كه هزاره را تورك دانسته است .
در كتاب پژوهشی در تاريخ هزاره ها بقلم جناب حاج كاظم يزدانی موضوع چنگيزی بودن تورك های هزاره با دلايل زياد رد شده ولی نظر يكتعداد را كه در كتاب خويش گنجانيده اند ، خالی از مفاد نخواهد بود كه با تبصره های كوچك آنها را ازنظر بگذرانيم :
آقای “بليو” گفته كه هزاره ها از ديگر اقوام افغانستان مجزاً ميباشند ، موضوع قابل ترديد است ، آنها اولآ به تورك ها می پيوندند و ثانيآ با ديگر اقوام اختلاط نسبی دارند (( همانقسميكه هر قوم ديگر افغانستان با همديگر اختلاط اتنيكی دارند - ويراستار )) .
ژ . فيرير گفته است كه هزاره ها ساكنين اصلی افغانستان ميباشند و در زمان حملات اسكندر در همان محل زندگی ميكردند كه حالا حيات بسر ميبرند و فيرير موضوع فوق را از نوشته های موًرخ قديمی يونان “كورتس” استفاده كرده است .تبصره اين نگارنده چنين است كه اصليت و قدامت تورك هزاره بگفته هردو درست است اما مسكن اصلی هزاره های توركتبار مراكز عمده غزنی ، زابل و كابل و تگين آباد بود و آنها نه بواسطه سامانيان بلكه توسط شخص امير سبكتگين “سيويكتگين” بروايت های مختلفه خصوصآ از مركز اصلی توركها يا غزنی باستان منتقل شده اند .
آقای حاج كاظم ميگويد : « بعضی از دانشمندان گويد هزاره ملتی است كه از اختلاط و تركيب تورك و مغول بوجود آمده اند ( ص 157 ) درست كه تورك هزاره با مغول ارتباط خونی دارد ولی غرور ملی ملت تورك هزاره بايد پايمال نگردد و نبايد به اين شكل آنها را به دوراهه و تشويش نگهداشت و حق همين است كه ايشان از شاخه بس مهم و با ارزش ملت تورك ميباشند .» .
نظريه “دمورگرفت” كه ميگويد صورت و چهره های هزاره ها نظر به مغولها بيشتر به تبتی ها ميماند و قرلوق ها پيش از حمله مغول در افغانستان مركزی بودند ، درست است ولی يك نظر نو نيست زيرا آل سبكتگين « سيويكتگين » از قوم قرلوق ميباشند و در تبت توركان بسيار اند .
ازينكه در دائرتالمعارف اسلامی قوم مغولی يا نسل تورك مغولی ميخوانند بازهم در تردد ميباشند و نميتوانند به تاريخ اصلی تورك هزاره آگاهی حاصل نمايند . در سطور ديگر به عرض رسيد كه تورك های هزاره خون مغولی و توركی دارند و با مغول خون مشترك و مشابه دارند اما ازنگاه تقسيماتيكه ما ذكر نموديم زياده تر به توركی ارتباط ميآبند .
آقای عندليب را جناب حاج كاظم ميفرمايد كه او گفته است ، تورك های هزاره ، هزار قبيله اند ، زياده تر يك نظر افسانوی و تخيلی ميباشد ولی نظر آقای قمبری بهسودی درقسمت اينكه تورك های هزاره پيش از چنگيز خان در غرجستان می زيستند ، مورد پذيرش است . زيرا گفتيم كه اين قوم پيش ازميلاد بخاك كنونی افغانستان حيات بسر ميبردند .
اگر داكتر “ريچارد پتر” كه درباره هزاره ها ده سال تمام تحقيقات نموده ولی اغلاط فاحش او قابل تاًمل است . مثلآ ميگويد « زبان هزاره گويشی از فارسی - دری است در آن از لغات مغولی استفاده فراوان شده است » ( ص 160 پژوهشی ) اين حكم آقای پتر را پروفيسور شاه علی اكبر شهرستانی چهل سال پيش ناقص ساخته است ، زيرا از روی تحقيقات علمی كه نموده از جمله پانزده صد لغات تورك و مغول يكهزار و دوصد و پنجاه آن خالص توركی و مابقی مغولی ميباشد و از جانب ديگر اين كلماتيكه به زبان مغولی ارتباط ميگيرد معنی آنرا ندارد كه توركی زبانها آن لغات را استعمال نمی نمايند بلكه جمله از آن لغات را استفاده نموده و در گفتار خود ميآورند و بدين حساب همه لغات پانزده صدی در زبان توركی مورد استعمال دارد .
آقای حاج كاظم يك موضوع مهم را نتيجه گيری مينمايد و ميفرمايد : « اين مدارك مسئله نژادی مهمی را روشن مينمايد كه اهميت آن از مسئله خصوصی هزاره تجاوز ميكند و اين مطلب بما نشان ميدهد كه در حقيقت نه فقط فلات های مرتفع ماورای هيماليا بلكه تمام دنباله های جبال هندوكش تا منتهی اليه غربی آن در زمان قديم محل سكونت قبايلی از نژاد چينی و تبتی بوده است ( ص 163 ) . درين شكی وجود ندارد كه منظور از چينی ، ماچينی ها يا توركان غيرچينی اند و تعداد زيادی تبتی ها همچنان متعلق به توركان تبتی ميباشند و توركان ختائی و ختنی هم گفته ميشوند .
درقسمت دو كشور هزاره بمعنی تقسيمات بين دو مملكت افغانستان و نيم قاره توافق وجود دارد ولی درحقيقت يك زمانی جمله به يك سرزمين واحد حيات بسر ميبردند و دليل ما پيش از دوره كوشانی ها تا بعداز دوره غزنويان و غوريان و حتی تيموريان ميباشد .
آقای حاج كاظم يزدانی نظر استاد جاويد را اينطور ميآورد : « اين طائفه ( هزاره ) از اقوام اصيل و بومی اين سرزمين اند كه قبل از مغول ( چنگيز ) بنام غوزه يعنی غرجستانی معروف بوده اند و سلسله شاهان غور و شار های باميان از ميان همين اقوام بوده اند ، نژاد هزاره ممكن است اختلاتی از اقوام اورال آلتائی “ اله تائی “ باشد » ( ص 164 )
مسلمآ فرموده استاد جاويد قابل قبول بوده و تحقيقات شان علمی است و غوری ها و شار های باميان و ديگر خان های كوچك از اهل تورك های هزاره ميباشند .
ازينكه آقای يزدانی از قول يكی از موًرخين از قوم لاچين ذكر كرده ، چنين است كه هزارهً لاچين همه هزاره ها را دربر نميگيرد ، بلكه شاخه هايی از هزاره ها ميباشند . امير خسرو بلخی دهلوی از قبيله لاچین هزاره و نيز كهگدای ها از همين شعبه برخاسته اند .
خيلی دلچسپ است كه آقای يزدانی از زبان پروفيسور همام ميآورد : « محققان درين امر كه هيونگ نو و هونها همانها هستند كه بعدها بنام مغول شناخته شدند و تركان و تاتاران هم ازين مردم ريشه گرفته اند ترديدی نيست » ( ص 165 ) . درحاليكه ما در اوراق هذا ثابت ساختيم كه ريشه و كنده تورك و بعدآ به تاتار و مغول و ديگر شعبات منقسم ميگردند و در همه كتب معتبر تورك پيش از مغول بمانند اكبرنامه وغيره آورده شده است .
آقای حاج كاظم يزدانی نظر استاد حبيبی را كه هزاره از هزاله ويا هساله باشد تآييد مينمايد درحاليكه من هم آنرا تآييد مينمايم ولی در قسمت تركيب پشتوی آن يقين ندارم .
موضوع مهمی را كه جلال الدين صدیقی در قسمت كلمه “بربر” ذكر مينمايد خيلی دلچسپ است و كلمه بربر و ملك بربر در داستانهای حماسی “گور اوغلی” آمده است و اين نگارنده در آن باره نوشته ام . اما استاد جلال الدين صديقی بصورت قاطع فرموده است كه « نژاد تورك شامل هزاره ، ايماق ، اوزبيك و قرغيز ميباشد » ( ص 169 پژوهشی ) و فرموده آقای صديقی درست است اما تورك های قزاق ، توركمن ، اويغور ، آذر و تاتار را شامل نژاد تورك نيآورده و شايد لازم ندانسته باشد .
موضوع ديگريكه از نوشته استاد صدیقی بدست ميآيد اينست كه درين رساله سعی نموديم تا تورك بودن ايماق و هزاره را ثابت بسازيم و استاد صديقی گفته های ما را كاملآ تصديق نموده است .
حالا درقسمت هويت اصلی و تاريخی تورك های هزاره بايد بحث كرد :
درقسمت معرفی تورك ها گفته شد كه تورك های هزاره بمانند اقوام ديگر تورك از اولاده يافث بن نوح عليه السلام ميباشد .
درسطور ديگر اين مقاله آورديم كه سابقه داری مردمان تورك هزاره در افغانستان يك خط درشت و تاريخ معين ندارد ، ولی بی ترديد ميتوان گفت كه مردمان تورك های هزاره بيش از هزار سال قبل از ميلاد در افغانستان زيست داشتند و آسانترين و ساده ترين دليل ما حكومت داری بنی اعمام شان كوشانی ها در افغانستان ميباشد كه در قبل ازميلاد آنها در كابلستان و زابلستان و مركز غزنی و بعدها تا مناطق دور نيم قاره هند حكم راندند . و از روی مطالعات غلجائی ها “خلجی ها” و تاريخ تورك های هزاره چنان پيداست كه غزنی يكی از قديمی ترين مركز تورك ها در كنار بلخ بامی بوده است .
در مقاله “كابل در پرده های تاريخ” به تحقيق اين نگارنده چنين آمده است كه در قديم ها پيش از ميلاد مسيح فرزندان يكی از خوانين و رئيس قبيله تورك های توكيو در كاشغرستان و ساحه ختن و ياركند “ياركنت “ و اورومچی بنام آچيل خان بعداز شكست در مقابل ژوان - ژوان ها جانب تخارستان ميآيد ولی ناگهان در راه بدار بقآ می شتابد و دو پسر و يك دختر او بنامهای قابول خان ، جابول خان و غزنه جان ( دخترش ) در سرزمين های كابل و زابل و غزنی آمده صاحبان آن ولايت ها ميگردند و از آنست كه كابل و زابل و غزنی بنامهايشان نامگذاری شده است . اما يك تعداد محققين مغرض و متعصب غزنی را بمعنی های گوناگون تعبير مينمايند تا ازين تحريف ها سوً استفاده های سياسی نمايند . درحاليكه غزنی از كلمه “غز” گرفته شده و كلمه ايست كه به لفظ توركی نسبت داده ميشود ، و غزنه دختر آچيل خان افسانوی است ، گفتيم و پيشتر هم ذكر رفت كه يگانه دو ولايتی كه به پسوند نسبتی “چی” مطابقت داشته و استعمال ميگردد همانا ولايت غزنی و باميان است كه باشندگان شانرا بنام غزنيچی و باميانچی ميگويند . درقسمت باميان و نسبتی “چی” به كتاب پژوهشی در تاريخ هزاره ها مراجعه شود .
نسبت دادن مردمان تورك هزاره به توركی بودن شان صدها دليل ديگر موجود است كه تورك بودن آنها را بمانند آفتاب روشن ميسازد مثلآ در خصوص قبايل و فرقه هزاره ها اين نامها را داريم : تاتار ، خلج ، خلخ ، قرلوق ( در اصطلاح مردم هزاره و تورك های توركستان افغانستان ) قللغ ، توركمن ، چوگل “چگل” ، نايمان وغيره كه همه را درميان هزاره ها ميتوان يافت و به عين تلفظ و شكل در ميان توركان رايج ميباشد .
در بين هزاره ها يكتعداد نامهای ديگر توركی زياد ه تر مورد استعمال را دارد مثلآ زاولی ( گفتيم كه شايد اولاده همان جابول خان افسانوی باشد ) لاچين ، بربر ، ترخان ( كه اصل آن تورخان است و نام ابونصر فارابی يا معلم ثانی ترخان است كه زاده توركستان و توركی تبار بود ) .
درسطر بالا از “بربر” ياد نموديم ، اين كلمه در داستانهای گوراوغلی مكررآ آمده و من در آن باره مقالات زياد و كتاب نوشته ام كه داستانهای گوراوغلی كه تعداد حكايتش به پنجاه و دو ميرسد در زمان اندك پيش از اسلام و آغاز شيوع اسلام در سرزمينهای از غور و بادغيس گرفته تا توركستان چين ، توركستان موجوده و ساحات تورك نشين افغانستان بوقوع پيوسته است و اكنون ما در ساحه تورك های هزاره افغانستان در يكاولنگ محلی داريم كه مخروبه بيش نيست ولی نامش را ميگويند “شهر بربر” كه غالبآ در هنگام قتل عام های چنگيز خان بمانند شهر غلغله خراب شده است . ناگفته نماند كه بسياری از لشكر جلال الدين منكبرنی خوارزمشاه همين اسلاف تورك های هزاره بودند و قتل عام شهر باميان و شهر غلغله از جانب چنگيز خان به همين سبب بود .
اين نگارنده در بسی مجالس سخن از تورك های هزاره گفته ام كه ايشان يك كميت بزرگ در افغانستان ميباشند ، يعنی تنها كسانيكه بنام “هزاره” ( تورك هزاره ) ياد ميشوند و مقصد من ديگر تورك تباران افغانستان نميباشد زيرا درين مقاله مطول خواهيد يافت كه جمعيت تورك تباران در افغانستان بيش از اقوامی است كه دعوای اكثريت نموده و امتيازخواهی ميكنند ولی درينجا هزاره های افغانستان را كه در سرتاسر افغانستان بصورت پاشان و پراكنده حيات بسر ميبرند فقط نام ميبريم :
يك - تورك های هزاره كه در مجاورت پشتونها حيات بسر برده اند ، بمانند غلجی ها بالآخره پشتون شده اند و شايد هم جمله غلجائيان تورك های هزاره بودند كه فعلآ به تبار پشتون پيوستند ، طوريكه در عنوان ديگر درين باره بحث نموديم .
دو - هزاره های بلوچ شده در ساحات بلوچ نشين افغانستان اما در سرزمين پاكستان زياد ميباشد .
سه - در ولايات خوست و پكتيا قومی از اقوام مسعود وجود دارند كه نظر برخی موًرخين بر آنست كه آنها ( مسعود ) از قوم تورك هزاره نيست ولی به قرار گفته آقای حاج كاظم يزدانی ، بهسود و مقصود دو برادر بودند ، بهسود به همان نام هزاره باقی ماند كه بهسود فعليه بنام وی است و اما مقصود كه دور از آن زيست بالآخره مسعود شد و به مليت برادر پشتون گراييد .
چهار - عمومآ در ساحه لوگر فارسی را بگونه يی تلفظ و لهجه توركان هزاره در گفتار عاميانه استفاده ميكنند ولی اصل تورك های هزاره نيز در آن ولايت به شكل مردم لوگر و با تفاوت از تورك هزاره حيات بسر ميبرند .
پنج - هزاره بغل و هزاره گدی ، در نواحی و اطراف شهر كابل سكونت دارند .
شش - در ولايت فارياب هزاره ها به كثرت حيات بسر ميبرند .
هفت - غوربند و سرخ پارسا جايهايی اند كه اصلآ هزاره نشين ولی در غوربند در كميت تناسب نفوس ايشان تفاوت ها پديد آمده و در سرخ پارسا اكثریت دارند .
هشت - ولايت غور و بادغيس دو ولايت مهم تورك هزاره نشين ميباشند .
نه - نكودری ها : اميد است كه درباره این تورك های هزاره تحقيقات بيشتر صورت بگيرد ، اينها در حقيقت تورك های هزاره سجستان يا سگستان ويا سيستان كنونی خاك های افغانستان و ايران ميباشد .
امير تيمور جهانكشا در كتاب “ منم تيمور جهانكشا “ از قوم هزاره ياد كرده و گفته است كه اين مردم از پرهيبت ترين مردمانی ميباشند كا تا آنوقت ديده است .
ده - وقتيكه در بحث هزاره ها مصروف تحرير بودم در كتاب آقای حاج كاظم يزدانی مراجعه كردم و ديدم كه يكی از عناوین را بنام “هزاره مغول” نوشته است . در همين حال بصورت فوری در ذهنم مفكوره مغول نبودن هزاره ها خطور كرد ، زيرا آقای يزدانی مثليكه هزاره های پشتون ، هزاره های بلوچ وغيره را مينويسد ، هزاره ها را با مغول به همان سياق ميآورد كه من به آن اعتراض ندارم ، فقط به اين عقيده معتقد تر ميشوم كه هزاره را مستقيمآ با نسل مغول پيوستن لازم نمی پندارم با آنكه در زمان های بسيار پيش نه تنها هزاره بلكه ديگر اقوام تورك نيز ارتباط ريشوی با مغول داشته اند بنآ لازم و حتمی ميدانم كه بايد بالای اصل تورك بودن هزاره مانند ساير شاخه های بيشمار اتراك تآكيد نمايم زيراكه اين اصل و واقعيت عينی اتنيكی ميتواند هويت اصلی هزاره را تثبيت نمايد . ما درين ماده “ده” هزاره مغول را در ولايات غور ، فراه ، هرات ، بغلان و سرپل ميآبيم .
يازده - آقای يزدانی عنوانی دارد بنام “هزاره های حنفی ولايت غور” با احتراميكه به نوشته اين محقق عزيز دارم ، من عمومآ تورك های هزاره را بصورت كل يك ميدانم و افتراق مذهب را چندان ارزش نميدهم زيرا شيعه و حنفی ( سنی ) هر دو مسلمان و يك خداوند را به عين معنی سجده مينمايند . ولی اينكه آن دانشمند تحقيق دقيق كرده كارش اهميت دارد .
دوازده - در ولايت پنجشير تورك هزاره زياد ميباشند و از جانب ديگر درين ولايت توركان سمرقندی هم تشريف دارند .
سيزده - در صفحه 289 كتاب “پژوهشی در تاريخ هزاره “ با تعجب زياد به عنوان “هزاره تاتار“ برخوردم ، زيرا تورك تاتار و تورك هزاره هردو يكی ميباشند و تورك تاتار در ميان اقوام تورك يكی از بزرگترين شاخه ها ميباشد كه مملكت تاتارستان را دارند و در باشقرتستان كه جمهوری تورك های باشقرت است نيز تاتار ها زيست مينمايند و مهمتر اينكه كريميا يا جزيره ( قرم ) را كه اعراب بنام “خزينته الدنيا” ناميده اند ، قبل از استيلای روس ها كاملآ تورك های تاتار زيست داشتند و بعداز كوچانيدن اجباری تاتار ها از كريميا در زمان يوسف استالين بار ديگر برای امروز نيز تاتار ها در “قرم” متوطن ميباشند . زمانی خان های تورك تاتار كه در آن جزيره زيبا يا عروس شهر های دنيا قدرت آنرا داشتند كه با تورك های عثمانی ويا خليفه های اسلام در قوه برابری نمايند . برای دانشمند عزيز و گرامی حاج كاظم يزدانی دو چيز ضرور است : اولآ مطالعه عميق تاريخ تورك و ثانيآ آموختن زبان توركی ، زيرا در نوشته بسيار پربهای شان در همين دو خصوص به تاًملات روبرو ميشويم .
چهارده - در ولايات قندوز “كندوز” ، تخار ، و بغلان مردم تورك های هزاره با يك كميت قابل ملاحظه وجود دارد و شايد در ولايت تخار اكثريت نسبی باشندگان را همين تورك های هزاره تشكيل بدهند ، ساحات خوست و فرنگ آنانيكه زبان اصلی خود را حفظ كرده اند همه به توركی قديم ختائی تكلم مينمايند .
در ولايت قندوز ( كه اصل كلمه “كندوز” به زبان توركی روز روشن معنی ميدهد-ويراستار )، هزاره های ده ويران شهرت خاص دارند و آنها به همان توركی قديم هون ها ، كوشانی ها و يفتلی ها تكلم مينمايند . همچنانكه يفتلی های بدخشان و هزاره های دره كوشان به زبان توركی كوشانی و يفتلی سخن ميگويند . و اين مردم كه بيش از دو هزار سال به اين خاك زيسته اند ، زبان شانرا از دست نداده اند .
پانزده - در يكی از احصائيه های جناب ثاقب زاده تحرير شده است كه اكنون در ولايت پروان دوازده قشلاق درحال حاضر به زبان توركی حرف ميزنند و وی آن دهات را به چشم خود ديده است و مسلمآ بگرام كه مركز ويا پايتخت كوشانی ها و كابل پايتخت يفتلی ها بوده است ، اقوام و قبايل تورك به مرور ايام شكل ، رنگ و زبان ديگری برای خود گرفتند .
در مقاله مطول “كابل در پرده های تاريخ “ نوشته شد كه اطراف كابل بمناطق چهاردهی وغيره اگر نظر انداخته شود همه چهره های توركی هزارگی دارند و دليل آن اينست كه آنها از بقايای شاهان كوشان و يفتل و نيز از جمله اقوام شان ميباشد .
شانزده - ولايات سمنگان ، باميان ، وردك و ميدان ، يكاولنگ ، ارزگان ، زابل ، غزنی ضرورت به بحث ندارد ، زيرا باميان ، غزنی و ارزگان مراكز حكام قديم تورك های هزاره بودند كه بسی عزيزان غزنيچی به هويت وتاريخ خود معلومات نداشته وخود را از دیگر اقوام ميشمارند كه البته كدام عيبی و گناهی شمرده نميشود .
يك اصطلاح ديگری در كتاب بالا به آن مواجه شدم كلمه “لاچين” بود ، لاچين در مقابل چين قرار دارد چنانچه ميگويند « چين و ماچين » گويا چينی و غيرچينی ويا لاچينی كه همين غيرچينی ها به شمول توركان تبتی همه اتراك و تورك ها ميباشند و اين گروه با آنكه در هر گوشه افغانستان بصورت پراكنده حيات بسر ميبرند ، بزرگترين مركز شان بغلان و بعدآ در اطراف و ساحات قندهار ميباشد . همه كهگدای های افغانستان به همين لاچين ها ارتباط دارند و “بخش قابل ملاحظه لاچين ها در زمان فعلی در آذربايجان متوطن ميباشند” .
امير خسرو بلخی ثم دهلوی كه نگارنده مقاله مفصلی در باب ايشان نوشته ام از همين تورك لاچين ميباشد كه خود به زبان ميگويد :
تورك هندوستانی ام من هندويی گويم جواب ***** شكر مصری ندانم كز عرب گويم سخن
از نوشته بالا كه بدون شك مبالغه ، مغالطه و تفوق جويی در آن وجود ندارد ، دانسته ميشود كه مردم تورك هزاره بكدام سطح كميت نفوس داشته و در سرتاسر افغانستان با صلح و صلاح توام با زحمت كشی بی مانند حيات بسر ميبرند و با تمام اقوام افغانستان پيوند های ناگسستنی دارند .
ذاتآ تورك های هزاره مردمان صادق القول ، صميمی ، دلير و زحمت كش ميباشند كه در طول تاريخ افغانستان بيشترين استبداد را از جانب حكومات تفوق جو و ظالم متحمل گرديده اند . توام با انواع استبداد غير انسانی از جانب حكومت های دوره های مختلف ، كوشش شده است كه هزاره ها را از هويت اصلی تاريخی خود نيز بيگانه ساخته و خواستند آنها را مجزاً از هويت توركی شان مطالعه نمايند و شايد اين مفكوره حكومات باشد كه به فحوای مَثَلی « تفرقه بانداز و حكومت كن » مردم تورك هزاره را از پيوندی خونی با ديگر تورك های افغانستان دور نگه داشته باشند تا از تآثير كميت تعيين كننده آنها در روند سياسی و اجتماعی افغانستان جلوگيری نمايند . ولی حالا كه هويت ها بصورت تحقيقی آشكارا ميگردد ، هيچ عيبی و گناهی نخواهد بود كه بگوئيم كميت توركهای افغانستان ( اوزبيگ ، هزاره ، توركمن ، ايماق وغيره ) نقش مهمی را در روند حيات سياسی و اجتماعی جامعه بازی ميكند
ادامه دارد .
هزاره ها يكی از شاخه های بسيار مهم و قديم تورك ميباشند كه در قاطبه تواريخ موثق آنها را از جمله هون های سفيد ويا توركان توكيو ها آورده اند .مرحوم عبدالحی حبيبی ميفرمايد : « در نصف اول قرن هفتم ميلادی در شمال هندو كش و ولايت تخارستان تا بلخ و ميمنه امرايی از نژاد توه كيو ( بقايای كوشانی هفتلی “ يفتلی “ ) حكمرانی داشتند كه مركز ايشان قندوز بود “ ص 107 تاريخ افغانستان “ .
در فرهنگ آنندراج هزاره را قومی از افاغنه آورده اند و گفته اند از عشاير شيعه مذهب . منظور مولف افاغنه اينست كه در افغانستان زيست دارند ونه اينكه خودشان پشتون باشند و در قسمت شيعه بودن مردم هزاره بارها گفته ايم كه مركز و اطراف هزاره جات شيعه اند ولی يك اكثريت بسيار بزرگ شان در سرتاسر افغانستان اهل سنت والجماعه ميباشند .
معنی كلمه “هزاره” در فرهنگ دهخدا “ حصهً پائين ديوار “ آمده است . همچنان در تشابه تلفظی كلمه هزاره لغت “هزاله” را آورده اند كه “ هزلی” به معنی شوخی و ظريف طبعی ميباشد و شايد هم حرف لام به حرف زآ در اثر كثرت استعمال تبديل شده باشد .تا هنوز در بين اوزبيگ ها اعم افغانستان و اوزبيكستان آدم های شوخ و ظريف طبع را “هزل گوی” ميگويند .
در فرهنگ دهخدا كلمه ديگری را به وزن “هزاره” به شكل “هزاوه” ميآبيم كه ميگويد : « قصبهً دهستان فراهان سادات از بخش فرمهين شهرستان اراك دارای 2736 تن سكنه و آب آن از قنات ، محصول عمده اش انگور ، غله و ميوه است . اين قصبه از قرار قديمی اين ناحيه و دارای چشمه سار های متعدد و آبهای گوارا و تاكستان های فراوان است .......جلوس اباقاخان بن هلاكو به تخت سلطنت بعداز پدرش بسال 663 درين قصبه بوده است » از شرح بالا منظور ما تنها از هموزن بودن كلمات است كه شايد به شكلی از اشكال در افغانستان و پاكستان به مردم هزاره نسبت يافته باشد .
تعداد نسل تورك های هزاره در پاكستان بمراتب زيادتر از تورك های هزاره در افغانستان ميباشد كه بحث آنها ضرورت به تحقيق عليده دارد .
اگر از كلمات بالا در خصوص وجه تسميه “هزاره” بگذريم ، امكان توجيه اصل كلمه “هزاره” شايد طبق گفتار اكثر نويسندگان “هزار” باشد كه در لشكر های مغول و تورك ، به واحد های هزار نفره تقسيم ميگرديدند و ما تا اكنون در ساحات شمالی افغانستان ( در سابق توركستان صغير ) مينگباشی و يوزباشی به معنی سركرده هزار نفری و صد نفری را گاه گاهی ياد مينماييم ..... زمانيكه اين راقم متعلم مكتب ابن سينای كابل و دارالمعلمين كابل بودم ، منصبی را درميان ملازمين ميشنيدم كه “ده باشی” ميگفتند كه تركيب زبان دری و توركی يعنی “كلان ده نفره” بود ، بنآ كلمه “هزاره” ميتواند با معنی “مينگ باشی “ مرتبط باشد .
در كتاب نظام اجتماعی مغول اتوغ ها ، نويانها ويا گروپ ها را چنين ميآبيم : « بطور خلاصه ميتوان گفت كه در زمان سلسله يوآن ، شخصيت های مغولی همه از طبقه اشراف فيودالی ، نويان ( روئسای هزاره ) روئسای ده هزار و افراد گارد ( اشراف ) بودند ، پس از انهدام اين سلسله و فرار مغولها به خارج از چين ايشان مجبور به ترك زندگی شهرنشينی و مراكز چينی و بازگشت “به هزاره های” خود در اعماق استپهای مغولی گرديدند .ولی درين زمان هزاره ها تبديل به اتوغ و نويانها ( فرماندهان هزاره ) تبديل به جای سنگ و دای بو وغيره گشته اند ( ص 228 نظام اجتماعی ..... ) .
از گفته های بالا بيگمان كلمه “هزاره” هويدا و آشكارا ميشود كه شايد سركرده كدام واحد اردوی تورك ها ويا مغول ها شخص مهم و با نفوذی بوده كه لقب اولاده و مربوطين او را “هزاره” گذاشته اند و اين اصطلاح حتمآ در خاك فعليه افغانستان مروج شده باشد بخاطريكه اصطلاحات تاجيكی ويا فارسی از قدامت لازم برخوردار است . همچنان نميتوانيم از گفته های بعضی تحليلگران انكار نمائيم كه شايد كلمه “هزاره” از خود گروپ هزار نفری باشد كه اولاده و مربوطين همه شانرا “هزاره” گفته باشند و چون اصطلاح زيبا ، روان و آسان است ، از آن سبب بزودی ورد زبانها شده است و شايد هم هزاره معنی كلمه “نويان” باشد .
مرحوم حبيبی مركز اراكوزيا را كه كاملآ خاك و سرزمين ملت تورك هزاره ميباشد ميگويد كه “هزاله” است و چون هزاله با هزاره هم وزن و قرين است ، شايد هزاره از هزاله آمده باشد .
موضوع دوميكه از زبان ولاديمير تسف بدست ميآيد و بسيار مهم است ، اينست كه به كلمه “دای” و معنی آن دسترسی پيدا مينمائيم .
در يكی از نوشته ها ميخوانيم كه « دای بو چين » بمعنی “زن دای بو” آمده و معلوم است كه كلمه “دای” ريشه طولانی دارد .
در نوشته های آقای تسف دای ها را به چنين شكل ميآبيم : « كه كلمه دای بوی مغولی از آميزش سه لغت چينی كه عناوين اشخاص مهم سلسله يوآن بوده ، تشكيل شده است ، اين سه كلمه عبارت اند از : ( tai - baw , tai - fau , doi - fou ) بمعنی مهردار بزرگ » ( ص 223 نظام .....) .
كلمات و القاب تای فو ، تای بو و دای فو را ميتوان بخوبی تصور كرد كه خيلی عميق و صاحب معنی است و حالا ما در هزاره جات افغانستان “دای” ها زياد داريم كه به اقوام تعلق ميگيرند . اما يك موضوع ديگر بايد گفته شود كه “دای” ويا “تای” در توركی بمعنی كرهً اسپ آمده و واقعآ خيلی بجای خواهد بود تصديق نمائيم كه بگروه های “دای” ها بخوبی صدق مينمايد به اين معنی كه اسپ سواری و اسپ كاری از قديمترين ايام شغل مردم تورك بوده است . و كسانيكه صاحبان اسپ های خاصه و بخصوص ميبودند ، او و مربوطين او را به صفت اسپ او ميشناختند .
مثلآ اگر كسی اسپی ميداشت كه در گردن او زنگ آويخته باشند ، آن اسپ را “دايزنگی” ميگويند و ما تا اكنون در ميان توركان هزاره افغانستان منطقه يی داريم بنام “دايزنگی” و همچنان در ميان تورك های صفحات شمال كشور قومی داريم بنام “كلته تای” گويا كسی از اشخاص مهمی كه دُم اسپ آن كوتاه بوده (( ويا هم اسپ او نسبت به ديگر اسپ ها قد كوتاه بوده - ويراستار)) ، بنآ شخصيكه صاحب آن “تای” يا “دای” بوده او و مربوطين او را “كلته تای” گفته اند .زيرا كه “كلته” به زبان توركی به مفهوم كوتاه ميباشد . ويا اينكه آن تای يا دای دردويدن “ يُرغه” بوده ودربزكشی نام ونشانی داشته و به نسبت كوتاه بودن دم ويا قد اسپ ، صاحبش را ، صاحب تای كلته و بعدآ جمع فاميل او را “كلته تای” خطاب كرده اند . در تلفظ ها اندر ميان اقوام مغول و تورك حرف “دال” با حرف “تا” اكثرآ مشابه تلفظ ميشوند .
البته اقوام بنام حيوانات از قديم الايام بدينسو معموليت داشته ، چنانچه در ميان شهرياران تورك ايران پادشاهانی را بنامهای « قره قويونلوها » و « آق قويونلوها » ميشناسيم . بيرم خان مشهور بدخشی كه هندوستان به توسط او نصيرالدين همايون دوباره بدست تيموريان افتاد ، از جمله قره قويونلوها و باز از شاخه “بهارلوها” بود كه فرزند او همان عبدالرحيم خان خانان يا صدراعظم جلال الدين اكبر بود كه زبان فارسی را به اوج ترقی رسانيد و اصلآ در ميان توركان آنها متعلق به شعبه توركان توركمن ميباشند .
(( احتمال قريب به يقين ديگر وجه تسميه “دای” اينست كه “دائی” برای اكثر مردم تورك زبان مانند توركمن ، آذری ، تاتار ، قرغز ، قزاق و بعضی از اقوام اوزبيگ به معنی ماما “برادر والده” را دارد . و به احتمال زیاد استعمال كلمه “دای” برای مردم هزاره معنی همان “دائی” را داشته باشد . بنآ “دای چوپان” در اصل خود “دائی چوپان” بمعنی “ماما چوپان” ميباشد و ميتوان دای كندی ، داي زنگی ، دای قوزی ، دای دهقان ، دای قلندر وغيره “دای” را با پسوند آن به همين قياس نمود . - ويراستار))
اگرچه بعضی ها “دی” را مشابه “زی” آورده اند ، چنانچه آقای يزدانی نيز تا جايی به اين دو كلمه اشاره نموده است و شايد “زی” بشكل غيراصلی “دی” از “دای” گرفته شده باشد زيرا “دی” از لغات بسيار قديم توركی است و قدامت لغات توركی را از آن بايد دانست كه هزار سال كه هنوز بسی زبانها قوام نگرفته و به قيام نرسيده بودند ، فرهنگ عالی بزبان توركی توسط محمود كاشغری تحرير شده بود و اين خود نمايانگر تاريخ كهن زبان و ادبيات توركی ميباشد . همچنان خط اورخانی هم از قديمترين خطوط توركی بشمار ميرود .
در هزاره جات “دای” ها زياد ميباشند ، بمانند دای كيو- دای قوزی - دای كلان - دای پولاد - دای چوپان - دای نوری - دای كندی - دای دهقان - دايزنگی - دای ختای - دای ختن - دای بيركه - دای قلندر وغيره
در سطور قبل يادآور شديم كه يك جانب وجه تسميه “دای” به “تای” توركی نسبت دارد ، اما وقتيكه تنوع دای های توركان هزاره را مطالعه مينمائيم “دای” به قوم نسبت داده شده است ، مثلآ “دای ختن” كه غالبآ قومی از توركان ختن بودند كه بعد ها آمده باشند ، يا اينكه “دای دهقان” قشلاق دهقانها ويا اينكه يكی از دای های “دای توكيو” ميآبيم و شايد “دای توكيو” باشد كه اصل شان به “تورك توكيو” منتهی ميشود .
البته اين “دای” ها همچنان ميتوانند منطقه و جای تعبير شوند و امكان معنی های ديگری هم وجود دارد . به هرصورت كلمات “دای” و “دی” مخصوص اصطلاحات خاص توركان هزاره ميباشد .
يكی از موضوعات ديگريكه در خصوص “دای” بايد گفته شود اينست كه “دای” ميتواند بعضی وقت جزً نام اشخاص باشد و ما بنام يكی از خانم ها به استناد تاريخ رشيدالدين فضل الله خانمی را ميشناسيم كه “دای” جزً نام اوست : « اين غارت چنان با شدت بعمل آمد كه در “يورتها” غير از خاكستر ديگدانها چيزی باقی نماند . قوتوی خاتون و تودای خاتون و ارمن خاتون را برهنه بگذاشتند » ( ص 607 امپراتوری صحرانوردان و او از رشيدالدين ).
گرچه درخصوص پيشتر درباره وجه تسميه ، منشاً و مبداً كلمه و اشارات ديگر در خصوص توركان هزاره بحث گرديد ، بازهم بخاطر توضيح بهتر نظر يكتعداد دانشمندان را درين بحث داخل سازيم ، تا توانسته باشيم بحد وسيع در ساحه اصليت اين مردم بومی افغانستان روشنی باندازيم .
درقسمت وجه تسميه هزاره ها سخن های نو بسيار كم است و زیاده تر يكی از ديگری تقليد كرده اند ، و موضوع اينكه ايشان از بقايای اردو و لشكر تيموچين يعنی چنگيز خان ميباشند و موًرخين يكی بعد ديگری ، موضوع را تقليد كرده اند كه اين طرز ديد به نظر نگارنده اين مقال عاری از حقيقت ميباشد و حتی بقراريكه درين مقاله متذكر شديم ، آنها با آنكه بنی اعمام بسيار دور مغولها ميباشند ، مستقيمآ به تورك ارتباط خونی دارند و بدان سبب اصليت آنها خاصتآ و راًسآ به تورك منتهی ميگردد .
آقای داكتر سيد مخدوم رهين در كتاب اشك خراسان درحاليكه به ابولآبای توركان يا افراسياب توهين ها كرده است چنين ميخوانيم : « بنابر نوشته جهانگرد چينی هيوان تسنگ كه در دوره كوشانی از آريانا عبور كرده قوم هزاره قرنها پيش از ورود اسلام به سرزمين ما درين كشور می زيستند، در ادبيات و تواريخ دوره اسلامی قرن سوم وچهارم هجری اطلاق ترك غرچه به قوم هزاره شده است » ( ص 31 كتاب مذكور ) . نوشته آقای رهين خيلی برجاست كه هزاره را تورك دانسته است .
در كتاب پژوهشی در تاريخ هزاره ها بقلم جناب حاج كاظم يزدانی موضوع چنگيزی بودن تورك های هزاره با دلايل زياد رد شده ولی نظر يكتعداد را كه در كتاب خويش گنجانيده اند ، خالی از مفاد نخواهد بود كه با تبصره های كوچك آنها را ازنظر بگذرانيم :
آقای “بليو” گفته كه هزاره ها از ديگر اقوام افغانستان مجزاً ميباشند ، موضوع قابل ترديد است ، آنها اولآ به تورك ها می پيوندند و ثانيآ با ديگر اقوام اختلاط نسبی دارند (( همانقسميكه هر قوم ديگر افغانستان با همديگر اختلاط اتنيكی دارند - ويراستار )) .
ژ . فيرير گفته است كه هزاره ها ساكنين اصلی افغانستان ميباشند و در زمان حملات اسكندر در همان محل زندگی ميكردند كه حالا حيات بسر ميبرند و فيرير موضوع فوق را از نوشته های موًرخ قديمی يونان “كورتس” استفاده كرده است .تبصره اين نگارنده چنين است كه اصليت و قدامت تورك هزاره بگفته هردو درست است اما مسكن اصلی هزاره های توركتبار مراكز عمده غزنی ، زابل و كابل و تگين آباد بود و آنها نه بواسطه سامانيان بلكه توسط شخص امير سبكتگين “سيويكتگين” بروايت های مختلفه خصوصآ از مركز اصلی توركها يا غزنی باستان منتقل شده اند .
آقای حاج كاظم ميگويد : « بعضی از دانشمندان گويد هزاره ملتی است كه از اختلاط و تركيب تورك و مغول بوجود آمده اند ( ص 157 ) درست كه تورك هزاره با مغول ارتباط خونی دارد ولی غرور ملی ملت تورك هزاره بايد پايمال نگردد و نبايد به اين شكل آنها را به دوراهه و تشويش نگهداشت و حق همين است كه ايشان از شاخه بس مهم و با ارزش ملت تورك ميباشند .» .
نظريه “دمورگرفت” كه ميگويد صورت و چهره های هزاره ها نظر به مغولها بيشتر به تبتی ها ميماند و قرلوق ها پيش از حمله مغول در افغانستان مركزی بودند ، درست است ولی يك نظر نو نيست زيرا آل سبكتگين « سيويكتگين » از قوم قرلوق ميباشند و در تبت توركان بسيار اند .
ازينكه در دائرتالمعارف اسلامی قوم مغولی يا نسل تورك مغولی ميخوانند بازهم در تردد ميباشند و نميتوانند به تاريخ اصلی تورك هزاره آگاهی حاصل نمايند . در سطور ديگر به عرض رسيد كه تورك های هزاره خون مغولی و توركی دارند و با مغول خون مشترك و مشابه دارند اما ازنگاه تقسيماتيكه ما ذكر نموديم زياده تر به توركی ارتباط ميآبند .
آقای عندليب را جناب حاج كاظم ميفرمايد كه او گفته است ، تورك های هزاره ، هزار قبيله اند ، زياده تر يك نظر افسانوی و تخيلی ميباشد ولی نظر آقای قمبری بهسودی درقسمت اينكه تورك های هزاره پيش از چنگيز خان در غرجستان می زيستند ، مورد پذيرش است . زيرا گفتيم كه اين قوم پيش ازميلاد بخاك كنونی افغانستان حيات بسر ميبردند .
اگر داكتر “ريچارد پتر” كه درباره هزاره ها ده سال تمام تحقيقات نموده ولی اغلاط فاحش او قابل تاًمل است . مثلآ ميگويد « زبان هزاره گويشی از فارسی - دری است در آن از لغات مغولی استفاده فراوان شده است » ( ص 160 پژوهشی ) اين حكم آقای پتر را پروفيسور شاه علی اكبر شهرستانی چهل سال پيش ناقص ساخته است ، زيرا از روی تحقيقات علمی كه نموده از جمله پانزده صد لغات تورك و مغول يكهزار و دوصد و پنجاه آن خالص توركی و مابقی مغولی ميباشد و از جانب ديگر اين كلماتيكه به زبان مغولی ارتباط ميگيرد معنی آنرا ندارد كه توركی زبانها آن لغات را استعمال نمی نمايند بلكه جمله از آن لغات را استفاده نموده و در گفتار خود ميآورند و بدين حساب همه لغات پانزده صدی در زبان توركی مورد استعمال دارد .
آقای حاج كاظم يك موضوع مهم را نتيجه گيری مينمايد و ميفرمايد : « اين مدارك مسئله نژادی مهمی را روشن مينمايد كه اهميت آن از مسئله خصوصی هزاره تجاوز ميكند و اين مطلب بما نشان ميدهد كه در حقيقت نه فقط فلات های مرتفع ماورای هيماليا بلكه تمام دنباله های جبال هندوكش تا منتهی اليه غربی آن در زمان قديم محل سكونت قبايلی از نژاد چينی و تبتی بوده است ( ص 163 ) . درين شكی وجود ندارد كه منظور از چينی ، ماچينی ها يا توركان غيرچينی اند و تعداد زيادی تبتی ها همچنان متعلق به توركان تبتی ميباشند و توركان ختائی و ختنی هم گفته ميشوند .
درقسمت دو كشور هزاره بمعنی تقسيمات بين دو مملكت افغانستان و نيم قاره توافق وجود دارد ولی درحقيقت يك زمانی جمله به يك سرزمين واحد حيات بسر ميبردند و دليل ما پيش از دوره كوشانی ها تا بعداز دوره غزنويان و غوريان و حتی تيموريان ميباشد .
آقای حاج كاظم يزدانی نظر استاد جاويد را اينطور ميآورد : « اين طائفه ( هزاره ) از اقوام اصيل و بومی اين سرزمين اند كه قبل از مغول ( چنگيز ) بنام غوزه يعنی غرجستانی معروف بوده اند و سلسله شاهان غور و شار های باميان از ميان همين اقوام بوده اند ، نژاد هزاره ممكن است اختلاتی از اقوام اورال آلتائی “ اله تائی “ باشد » ( ص 164 )
مسلمآ فرموده استاد جاويد قابل قبول بوده و تحقيقات شان علمی است و غوری ها و شار های باميان و ديگر خان های كوچك از اهل تورك های هزاره ميباشند .
ازينكه آقای يزدانی از قول يكی از موًرخين از قوم لاچين ذكر كرده ، چنين است كه هزارهً لاچين همه هزاره ها را دربر نميگيرد ، بلكه شاخه هايی از هزاره ها ميباشند . امير خسرو بلخی دهلوی از قبيله لاچین هزاره و نيز كهگدای ها از همين شعبه برخاسته اند .
خيلی دلچسپ است كه آقای يزدانی از زبان پروفيسور همام ميآورد : « محققان درين امر كه هيونگ نو و هونها همانها هستند كه بعدها بنام مغول شناخته شدند و تركان و تاتاران هم ازين مردم ريشه گرفته اند ترديدی نيست » ( ص 165 ) . درحاليكه ما در اوراق هذا ثابت ساختيم كه ريشه و كنده تورك و بعدآ به تاتار و مغول و ديگر شعبات منقسم ميگردند و در همه كتب معتبر تورك پيش از مغول بمانند اكبرنامه وغيره آورده شده است .
آقای حاج كاظم يزدانی نظر استاد حبيبی را كه هزاره از هزاله ويا هساله باشد تآييد مينمايد درحاليكه من هم آنرا تآييد مينمايم ولی در قسمت تركيب پشتوی آن يقين ندارم .
موضوع مهمی را كه جلال الدين صدیقی در قسمت كلمه “بربر” ذكر مينمايد خيلی دلچسپ است و كلمه بربر و ملك بربر در داستانهای حماسی “گور اوغلی” آمده است و اين نگارنده در آن باره نوشته ام . اما استاد جلال الدين صديقی بصورت قاطع فرموده است كه « نژاد تورك شامل هزاره ، ايماق ، اوزبيك و قرغيز ميباشد » ( ص 169 پژوهشی ) و فرموده آقای صديقی درست است اما تورك های قزاق ، توركمن ، اويغور ، آذر و تاتار را شامل نژاد تورك نيآورده و شايد لازم ندانسته باشد .
موضوع ديگريكه از نوشته استاد صدیقی بدست ميآيد اينست كه درين رساله سعی نموديم تا تورك بودن ايماق و هزاره را ثابت بسازيم و استاد صديقی گفته های ما را كاملآ تصديق نموده است .
حالا درقسمت هويت اصلی و تاريخی تورك های هزاره بايد بحث كرد :
درقسمت معرفی تورك ها گفته شد كه تورك های هزاره بمانند اقوام ديگر تورك از اولاده يافث بن نوح عليه السلام ميباشد .
درسطور ديگر اين مقاله آورديم كه سابقه داری مردمان تورك هزاره در افغانستان يك خط درشت و تاريخ معين ندارد ، ولی بی ترديد ميتوان گفت كه مردمان تورك های هزاره بيش از هزار سال قبل از ميلاد در افغانستان زيست داشتند و آسانترين و ساده ترين دليل ما حكومت داری بنی اعمام شان كوشانی ها در افغانستان ميباشد كه در قبل ازميلاد آنها در كابلستان و زابلستان و مركز غزنی و بعدها تا مناطق دور نيم قاره هند حكم راندند . و از روی مطالعات غلجائی ها “خلجی ها” و تاريخ تورك های هزاره چنان پيداست كه غزنی يكی از قديمی ترين مركز تورك ها در كنار بلخ بامی بوده است .
در مقاله “كابل در پرده های تاريخ” به تحقيق اين نگارنده چنين آمده است كه در قديم ها پيش از ميلاد مسيح فرزندان يكی از خوانين و رئيس قبيله تورك های توكيو در كاشغرستان و ساحه ختن و ياركند “ياركنت “ و اورومچی بنام آچيل خان بعداز شكست در مقابل ژوان - ژوان ها جانب تخارستان ميآيد ولی ناگهان در راه بدار بقآ می شتابد و دو پسر و يك دختر او بنامهای قابول خان ، جابول خان و غزنه جان ( دخترش ) در سرزمين های كابل و زابل و غزنی آمده صاحبان آن ولايت ها ميگردند و از آنست كه كابل و زابل و غزنی بنامهايشان نامگذاری شده است . اما يك تعداد محققين مغرض و متعصب غزنی را بمعنی های گوناگون تعبير مينمايند تا ازين تحريف ها سوً استفاده های سياسی نمايند . درحاليكه غزنی از كلمه “غز” گرفته شده و كلمه ايست كه به لفظ توركی نسبت داده ميشود ، و غزنه دختر آچيل خان افسانوی است ، گفتيم و پيشتر هم ذكر رفت كه يگانه دو ولايتی كه به پسوند نسبتی “چی” مطابقت داشته و استعمال ميگردد همانا ولايت غزنی و باميان است كه باشندگان شانرا بنام غزنيچی و باميانچی ميگويند . درقسمت باميان و نسبتی “چی” به كتاب پژوهشی در تاريخ هزاره ها مراجعه شود .
نسبت دادن مردمان تورك هزاره به توركی بودن شان صدها دليل ديگر موجود است كه تورك بودن آنها را بمانند آفتاب روشن ميسازد مثلآ در خصوص قبايل و فرقه هزاره ها اين نامها را داريم : تاتار ، خلج ، خلخ ، قرلوق ( در اصطلاح مردم هزاره و تورك های توركستان افغانستان ) قللغ ، توركمن ، چوگل “چگل” ، نايمان وغيره كه همه را درميان هزاره ها ميتوان يافت و به عين تلفظ و شكل در ميان توركان رايج ميباشد .
در بين هزاره ها يكتعداد نامهای ديگر توركی زياد ه تر مورد استعمال را دارد مثلآ زاولی ( گفتيم كه شايد اولاده همان جابول خان افسانوی باشد ) لاچين ، بربر ، ترخان ( كه اصل آن تورخان است و نام ابونصر فارابی يا معلم ثانی ترخان است كه زاده توركستان و توركی تبار بود ) .
درسطر بالا از “بربر” ياد نموديم ، اين كلمه در داستانهای گوراوغلی مكررآ آمده و من در آن باره مقالات زياد و كتاب نوشته ام كه داستانهای گوراوغلی كه تعداد حكايتش به پنجاه و دو ميرسد در زمان اندك پيش از اسلام و آغاز شيوع اسلام در سرزمينهای از غور و بادغيس گرفته تا توركستان چين ، توركستان موجوده و ساحات تورك نشين افغانستان بوقوع پيوسته است و اكنون ما در ساحه تورك های هزاره افغانستان در يكاولنگ محلی داريم كه مخروبه بيش نيست ولی نامش را ميگويند “شهر بربر” كه غالبآ در هنگام قتل عام های چنگيز خان بمانند شهر غلغله خراب شده است . ناگفته نماند كه بسياری از لشكر جلال الدين منكبرنی خوارزمشاه همين اسلاف تورك های هزاره بودند و قتل عام شهر باميان و شهر غلغله از جانب چنگيز خان به همين سبب بود .
اين نگارنده در بسی مجالس سخن از تورك های هزاره گفته ام كه ايشان يك كميت بزرگ در افغانستان ميباشند ، يعنی تنها كسانيكه بنام “هزاره” ( تورك هزاره ) ياد ميشوند و مقصد من ديگر تورك تباران افغانستان نميباشد زيرا درين مقاله مطول خواهيد يافت كه جمعيت تورك تباران در افغانستان بيش از اقوامی است كه دعوای اكثريت نموده و امتيازخواهی ميكنند ولی درينجا هزاره های افغانستان را كه در سرتاسر افغانستان بصورت پاشان و پراكنده حيات بسر ميبرند فقط نام ميبريم :
يك - تورك های هزاره كه در مجاورت پشتونها حيات بسر برده اند ، بمانند غلجی ها بالآخره پشتون شده اند و شايد هم جمله غلجائيان تورك های هزاره بودند كه فعلآ به تبار پشتون پيوستند ، طوريكه در عنوان ديگر درين باره بحث نموديم .
دو - هزاره های بلوچ شده در ساحات بلوچ نشين افغانستان اما در سرزمين پاكستان زياد ميباشد .
سه - در ولايات خوست و پكتيا قومی از اقوام مسعود وجود دارند كه نظر برخی موًرخين بر آنست كه آنها ( مسعود ) از قوم تورك هزاره نيست ولی به قرار گفته آقای حاج كاظم يزدانی ، بهسود و مقصود دو برادر بودند ، بهسود به همان نام هزاره باقی ماند كه بهسود فعليه بنام وی است و اما مقصود كه دور از آن زيست بالآخره مسعود شد و به مليت برادر پشتون گراييد .
چهار - عمومآ در ساحه لوگر فارسی را بگونه يی تلفظ و لهجه توركان هزاره در گفتار عاميانه استفاده ميكنند ولی اصل تورك های هزاره نيز در آن ولايت به شكل مردم لوگر و با تفاوت از تورك هزاره حيات بسر ميبرند .
پنج - هزاره بغل و هزاره گدی ، در نواحی و اطراف شهر كابل سكونت دارند .
شش - در ولايت فارياب هزاره ها به كثرت حيات بسر ميبرند .
هفت - غوربند و سرخ پارسا جايهايی اند كه اصلآ هزاره نشين ولی در غوربند در كميت تناسب نفوس ايشان تفاوت ها پديد آمده و در سرخ پارسا اكثریت دارند .
هشت - ولايت غور و بادغيس دو ولايت مهم تورك هزاره نشين ميباشند .
نه - نكودری ها : اميد است كه درباره این تورك های هزاره تحقيقات بيشتر صورت بگيرد ، اينها در حقيقت تورك های هزاره سجستان يا سگستان ويا سيستان كنونی خاك های افغانستان و ايران ميباشد .
امير تيمور جهانكشا در كتاب “ منم تيمور جهانكشا “ از قوم هزاره ياد كرده و گفته است كه اين مردم از پرهيبت ترين مردمانی ميباشند كا تا آنوقت ديده است .
ده - وقتيكه در بحث هزاره ها مصروف تحرير بودم در كتاب آقای حاج كاظم يزدانی مراجعه كردم و ديدم كه يكی از عناوین را بنام “هزاره مغول” نوشته است . در همين حال بصورت فوری در ذهنم مفكوره مغول نبودن هزاره ها خطور كرد ، زيرا آقای يزدانی مثليكه هزاره های پشتون ، هزاره های بلوچ وغيره را مينويسد ، هزاره ها را با مغول به همان سياق ميآورد كه من به آن اعتراض ندارم ، فقط به اين عقيده معتقد تر ميشوم كه هزاره را مستقيمآ با نسل مغول پيوستن لازم نمی پندارم با آنكه در زمان های بسيار پيش نه تنها هزاره بلكه ديگر اقوام تورك نيز ارتباط ريشوی با مغول داشته اند بنآ لازم و حتمی ميدانم كه بايد بالای اصل تورك بودن هزاره مانند ساير شاخه های بيشمار اتراك تآكيد نمايم زيراكه اين اصل و واقعيت عينی اتنيكی ميتواند هويت اصلی هزاره را تثبيت نمايد . ما درين ماده “ده” هزاره مغول را در ولايات غور ، فراه ، هرات ، بغلان و سرپل ميآبيم .
يازده - آقای يزدانی عنوانی دارد بنام “هزاره های حنفی ولايت غور” با احتراميكه به نوشته اين محقق عزيز دارم ، من عمومآ تورك های هزاره را بصورت كل يك ميدانم و افتراق مذهب را چندان ارزش نميدهم زيرا شيعه و حنفی ( سنی ) هر دو مسلمان و يك خداوند را به عين معنی سجده مينمايند . ولی اينكه آن دانشمند تحقيق دقيق كرده كارش اهميت دارد .
دوازده - در ولايت پنجشير تورك هزاره زياد ميباشند و از جانب ديگر درين ولايت توركان سمرقندی هم تشريف دارند .
سيزده - در صفحه 289 كتاب “پژوهشی در تاريخ هزاره “ با تعجب زياد به عنوان “هزاره تاتار“ برخوردم ، زيرا تورك تاتار و تورك هزاره هردو يكی ميباشند و تورك تاتار در ميان اقوام تورك يكی از بزرگترين شاخه ها ميباشد كه مملكت تاتارستان را دارند و در باشقرتستان كه جمهوری تورك های باشقرت است نيز تاتار ها زيست مينمايند و مهمتر اينكه كريميا يا جزيره ( قرم ) را كه اعراب بنام “خزينته الدنيا” ناميده اند ، قبل از استيلای روس ها كاملآ تورك های تاتار زيست داشتند و بعداز كوچانيدن اجباری تاتار ها از كريميا در زمان يوسف استالين بار ديگر برای امروز نيز تاتار ها در “قرم” متوطن ميباشند . زمانی خان های تورك تاتار كه در آن جزيره زيبا يا عروس شهر های دنيا قدرت آنرا داشتند كه با تورك های عثمانی ويا خليفه های اسلام در قوه برابری نمايند . برای دانشمند عزيز و گرامی حاج كاظم يزدانی دو چيز ضرور است : اولآ مطالعه عميق تاريخ تورك و ثانيآ آموختن زبان توركی ، زيرا در نوشته بسيار پربهای شان در همين دو خصوص به تاًملات روبرو ميشويم .
چهارده - در ولايات قندوز “كندوز” ، تخار ، و بغلان مردم تورك های هزاره با يك كميت قابل ملاحظه وجود دارد و شايد در ولايت تخار اكثريت نسبی باشندگان را همين تورك های هزاره تشكيل بدهند ، ساحات خوست و فرنگ آنانيكه زبان اصلی خود را حفظ كرده اند همه به توركی قديم ختائی تكلم مينمايند .
در ولايت قندوز ( كه اصل كلمه “كندوز” به زبان توركی روز روشن معنی ميدهد-ويراستار )، هزاره های ده ويران شهرت خاص دارند و آنها به همان توركی قديم هون ها ، كوشانی ها و يفتلی ها تكلم مينمايند . همچنانكه يفتلی های بدخشان و هزاره های دره كوشان به زبان توركی كوشانی و يفتلی سخن ميگويند . و اين مردم كه بيش از دو هزار سال به اين خاك زيسته اند ، زبان شانرا از دست نداده اند .
پانزده - در يكی از احصائيه های جناب ثاقب زاده تحرير شده است كه اكنون در ولايت پروان دوازده قشلاق درحال حاضر به زبان توركی حرف ميزنند و وی آن دهات را به چشم خود ديده است و مسلمآ بگرام كه مركز ويا پايتخت كوشانی ها و كابل پايتخت يفتلی ها بوده است ، اقوام و قبايل تورك به مرور ايام شكل ، رنگ و زبان ديگری برای خود گرفتند .
در مقاله مطول “كابل در پرده های تاريخ “ نوشته شد كه اطراف كابل بمناطق چهاردهی وغيره اگر نظر انداخته شود همه چهره های توركی هزارگی دارند و دليل آن اينست كه آنها از بقايای شاهان كوشان و يفتل و نيز از جمله اقوام شان ميباشد .
شانزده - ولايات سمنگان ، باميان ، وردك و ميدان ، يكاولنگ ، ارزگان ، زابل ، غزنی ضرورت به بحث ندارد ، زيرا باميان ، غزنی و ارزگان مراكز حكام قديم تورك های هزاره بودند كه بسی عزيزان غزنيچی به هويت وتاريخ خود معلومات نداشته وخود را از دیگر اقوام ميشمارند كه البته كدام عيبی و گناهی شمرده نميشود .
يك اصطلاح ديگری در كتاب بالا به آن مواجه شدم كلمه “لاچين” بود ، لاچين در مقابل چين قرار دارد چنانچه ميگويند « چين و ماچين » گويا چينی و غيرچينی ويا لاچينی كه همين غيرچينی ها به شمول توركان تبتی همه اتراك و تورك ها ميباشند و اين گروه با آنكه در هر گوشه افغانستان بصورت پراكنده حيات بسر ميبرند ، بزرگترين مركز شان بغلان و بعدآ در اطراف و ساحات قندهار ميباشد . همه كهگدای های افغانستان به همين لاچين ها ارتباط دارند و “بخش قابل ملاحظه لاچين ها در زمان فعلی در آذربايجان متوطن ميباشند” .
امير خسرو بلخی ثم دهلوی كه نگارنده مقاله مفصلی در باب ايشان نوشته ام از همين تورك لاچين ميباشد كه خود به زبان ميگويد :
تورك هندوستانی ام من هندويی گويم جواب ***** شكر مصری ندانم كز عرب گويم سخن
از نوشته بالا كه بدون شك مبالغه ، مغالطه و تفوق جويی در آن وجود ندارد ، دانسته ميشود كه مردم تورك هزاره بكدام سطح كميت نفوس داشته و در سرتاسر افغانستان با صلح و صلاح توام با زحمت كشی بی مانند حيات بسر ميبرند و با تمام اقوام افغانستان پيوند های ناگسستنی دارند .
ذاتآ تورك های هزاره مردمان صادق القول ، صميمی ، دلير و زحمت كش ميباشند كه در طول تاريخ افغانستان بيشترين استبداد را از جانب حكومات تفوق جو و ظالم متحمل گرديده اند . توام با انواع استبداد غير انسانی از جانب حكومت های دوره های مختلف ، كوشش شده است كه هزاره ها را از هويت اصلی تاريخی خود نيز بيگانه ساخته و خواستند آنها را مجزاً از هويت توركی شان مطالعه نمايند و شايد اين مفكوره حكومات باشد كه به فحوای مَثَلی « تفرقه بانداز و حكومت كن » مردم تورك هزاره را از پيوندی خونی با ديگر تورك های افغانستان دور نگه داشته باشند تا از تآثير كميت تعيين كننده آنها در روند سياسی و اجتماعی افغانستان جلوگيری نمايند . ولی حالا كه هويت ها بصورت تحقيقی آشكارا ميگردد ، هيچ عيبی و گناهی نخواهد بود كه بگوئيم كميت توركهای افغانستان ( اوزبيگ ، هزاره ، توركمن ، ايماق وغيره ) نقش مهمی را در روند حيات سياسی و اجتماعی جامعه بازی ميكند
ادامه دارد .
Geen opmerkingen:
Een reactie posten