فدراسيون فرهنگی توركان افغانستان و“بيگانه مگوئيد مرا زين كويم “ء
پانزدهم سپتمبر ۲۰۰۸ ميلادی
درين مقاله دو موضوع مطرح بحث قرار داده ميشود : اول تبصره درباره يكی از دوستان كه در سايت آريائی تحت عنوان ( دربارهءخصوصیات تاريخی وجود استبداد جنگ و فرياد دموكراسی در كشور ) نشر گرديده بود و دوم خاطرات نگارنده از تشكيل فدراسيون فرهنگی توركان افغانستان در كشور هاليند .
پيش ازينكه به اصل مطلب دست ببريم ، لازم يآدآوری است كه تورك را با تاجيك آفريدند و اين دونام اجزای لايتجزای خود اند وكسانيكه در ميان اين دو برادران تاريخ فصل آوری انجام ميدهند ، از هرنگاه كار نابجا و ناصواب بوده و رخنه بزرگ را به اتحاد اين دو ملت عزيز ايجاد ميكنند .
تاريخ بياد ندارد كه تورك با حكومت داری هزاران ساله خود به ملت عزيز تاجيك خود ضرر، رخنه ، تبعيض و ظلم كرده باشد، همچنانكه نويسندگان تورك تا كنون نوشته ای برخلاف آن ملت برادر ننوشته وهيچيك از افتخارات شانرا بنام خود جعل نكرده اند و دايم ظرفيت ، توانايی ومراعات دوستی را انجام داده و راه را به تبعيض طلبان ، برتری جويان وخود بزرگ بينان باز نكرده و با همه مليت ها دست دوستی و برادری داده اند .
تاريخ غنی و پرافتخار مردم تورك در منطقه و جهان به شكل افسانه نبوده بلكه واقعيت های عينی و انكار ناپذير است كه كم از كم از دوهزار سال به اينطرف اسناد افتخار آميز فرهنگی وسياسی شان از سنگ نبشته ها آ آبدات تاريخی ، در حفريات مدنيت های قديمه (آركيالوجی) ،در كتب معتبر تاريخ وغيره پيدا شده كه زيب برخی از موزيم های جهان گشته است .
خط های اورخانی ، سومری ، اويغوری ومغولی (كه از اورخانی استفاده شده است ) ، نشان دهنده فرهنگ بسيار قديم و كهن ميباشد و از صحرانوردان كه نويسنده محترم نام ميبرد نميتوان اينقدر تمدن ويادگار های فرهنگی را بدست آورد. بت های باميان ، سكه ها وغيره آثار باستانی را كسانی ساختند كه صحرانورد به زعم تعريف نويسنده محترم نبودند ولی اگر از زاويه علمی رشد جامعه بشری به اصطلاح “صحرانوردی “نگريسته شود ،همه انسانها در آغاز صحرانورد بودند.
كوشانی های كبير ، يفتلی های بزرگ ، تگين شاهان ، كابل شاهان ، شارهای باميان و سيستان و غرجستان وغيره آيا از نياكان و اسلاف توركان افغانستان نبودند ؟ برای تسكين اين ادعا مراجعه بفرمائيد به غرض معلومات دقيق به دائرت المعارف اسلامی ، كتب معتبر تاريخی و در خصوصیات به انساب مجمع الانساب .
بدبختانه جعل تاريخ درمايان ما شرقيان زیاد است ، يكی از خواص ديگر ما مردم شرق اينست كه افسانه را با تارريخ می آميزيم
وبر گفتار افسانوی خويش چنان استادگی دارريم كه گويی آن تخيلات ، احساسات و افسانه ها نسبت به تاريخ واقعی موثق تر و درست تر ميباشد .
تاريخ افغانستان كنونی ، توركستان و ايران به هيچصورت نميتواند بدون تاريخ تورك مكمل باشد زيرا از زمانهای پيش از ميلاد تاريخ اين مردم با آن مناطق ارتباط خاص داشته است . همچنانكه تاريخ مردم ارجمند تاجيك با تورك گره خورده ونميتوانيم تاريخ تورك را از تاجيك جدا كنيم .
شرح وبيان تاريخ اصلی بوميان خاك فعليه افغانستان نميتواند از روی احساسات تصور شود ،چونكه نوشته ها واستنباط ها اكثرآ ازغرض ومرض منشآ ميگيرد .
بدون ترديد در افغانستان در مناطق مركزی وشمالی كه مركز آن بلخ وبلخ مركز توركستان صغير بود ، طوائف تورك تا جاييكه تاريخ شاهد است در آنجا حيات بسر برده اند و درين باره به كتاب مرحوم مير محمد صديق فرهنگ و كتب ديگر مراجعه بفرمائيد .
مردمانيكه تعصب را رهنمود قضاوت خود قرار داده اند نميتوانند با فیصله های هستريك خود به مردم و طوائف تورك مهاجر بگويند وكلمه مهاجم نه تنها به تورك ها بلكه به تمام كشور كشايان ميتواند نسبت داده شود ، مهاجر بخاطری بر مردم تورك نسبت داده نشود كه آنها از دست همقبيله گان خود به هيچ جای هجرت نكرده اند زيرا كه حكام از خود آنها بوده اند ولی در عصر حاضر مردم تورك وتاجيك از دست روسها نه تنها به افغانستان بلكه در ممالك ديگر آسيائی مهاجر شدند و تعداد آنها در افغانستان محدود ميباشد و همه ميدانند كه مهاجر در اصطلاح به مفهوم آخری آمده ونه به تورك های بومی و اصلی افغانستان . اگر قرار باشد كه بمعنی لغوی مهاجر بسنده شويم در آنصورت همه بشر وآدمی از مبدآ خلقت به جای های ديگر مهاجر شده بشمول آريائی ها و تورك ها. اما در خصوص تهاجمات و استقراريابی در خاك های ديگران ، لازم است از روی شواهد و استدلال بايد تحرير يابد. مثلآ درباره تگين شاهان كه تگين آباد بنام قديم يكی از شاهان توررك ميباشد نام قديم نام قديم و پيشين قندهار است ، مسلمآ مردم تورك در آن محل حيات بسر برده اند وحكومت كرده اند بنآ در زمان بسيار سابق تگين آباد وجود داشته مثليكه نام رخج در آن زياد سابقه دارد و از نام تگين آباد بايد پذيرفت كه تورك ها در آن محيط ميزيسته اند ومهاجم نبوده اند .
سامان خدات قريه يی را آباد كرد ونامش را سامان گذاشت كه بعدها سامانيان بدان اسم شهرت يافتند ، درين باره مراجعه فرمائيد به مقاله “سامانيان “ در كتاب يادنامه محمود افشار چاپ ايران .
آلپ تگين سپهسالار بزرگ دور سامانی از توركستان به غزنی آمد و در آنجا حكومتی را تشكيل داد و پيش از او شاهان تورك در آن ديار حكومت ميكردند ، اگر آلپ تگين موئسس آن غزنويان بصورت مهاجم به غزنی آمده باشد و او را مهاجم بگوئيم ، آيا ميتوانيم تورك های مقيم اصلی و بومی ساحات مركزی را كه در تواريخ آنها را تورك گفته اند مهاجم بگوئيم ، درين باره مراجعه بفرمائيد به دائرت المعارف اسلامی ونوشته های استاد ارواح شاد حبيبی .
چه كسی ميتواند ثابت نمايد كه در غزنی و نواحی آن پيش از ميلاد كدام طائفه از كدام نژاد حيات بسر ميبردند؟
وبايد اذعان گردد كه موجوديت تورك در ساحات كابلستان ، زابلستان و غزنه از قديم الايام تثبيت ميباشد، چنانچه در روايات قرغزها آمده است كه اولاده آچيل خان اويغور بنامهای جابول بای ، غزنه جان و قابول بای در سه ساحه مذكور حيات برده اند كه تا اكنون محلات مذكور بنامهای آنها مسمی بوده و فعلآ جای و محل قابل بای وجود دارد كه دليل وبرهان خوبيست به موثقيت گفته بالا.
غزنی وباميان دو اسم ديگری ميباشد كه باشندگان آن محلات را غزنيچی و باميان چی ميگويندو پسوند چی به آنها آورده ميشود امكان دارد كه در تاريخ بشر تهاجمات زياد صورت گرفته باشد و بسی واقع شده است كه مهاجمان در خاك هاييكه هجوم آورده اند بقرار گفته انتراپالوجيستان هضم گرديدند وما اين دليل را ميتوانيم از هجوم تورك های توركستان و افغانستان به نيم قاره هند دليل بياوريم.
اما هجوم تورك ها در افغانستان شايد به سنت ديرين جهانكشا ها صورت گرفته باشد ، ولی متوجه بايد بود كه در افغانستان توركها هزاران سال پيش حيات بسر ميبردند كه تواريخ ازين مطلب زياد ياد مينمايد ، مثليكه كوشانی ها و يفتلی ها با اسناد تاريخ كه از طوايف تورك ميباشند و منشآ آنها به يوچی ها ،و سيتی ها و جزئی از اجزای هون های سفيد وبنام توركان توكيو نيز ذكر ميگردند .
در نواحی مركزی افغانستان طوريكه يادآور شديم حيات بسر ميبردند و تا اكنون كوشانی ها در دره های كوشان ، صفحات شمالی كابل و يفتلی های بدخشان بزبان توركی خود تكلم مينمايند . درينباره و مطالب ديگر به كتاب “تاريخچه اقوام و نژادها در افغانستان” مراجعه بفرمائيد تا سوالات شما حل گردد .
سوال درينجاست كه آيا ميتوان تاريخ اقوام غيرتورك را با اسناد در ساحات مركزی افغانستان دريافت اگر اسنادی و شواهدی باشد غنيمت بزرگی ميباشد كه به غنای تاريخ وطن می افزايد .
نويسندگان محترميكه از موجوديت قدامت تورك ها در افغانستان انكار مينمايد آيا ميتوانند كه از اسلاف خود چه در افغانستان وچه در توركستان نشانه هايی را به ما بازگو نمايند تا در معلومات ما افزود گرديده و تا ماهم با وسعت نظر و سينه فراخ افتخار نمائيم .
اينكه سخن را بگفته خود “ برپايه شهادت تاريخ “ می آورند و ميگويند “ سغديان ويا از آريائیان وهخامنشيان تمدن ساز قديم “ گفته ميتوانند كدام سلسله سغدی و در تاريخ آريا اين سلسله در كدام جايی ذكر شده ويا اينكه سلسله يی را بنام آريائی ها كه شهنشاهی آنها بنام سلسله شهرياران آريائی ذكر شده باشد، بما بنويسند سلسله آريائی ها بدون ذكر نام نزد مورخين چنان بی مفهوم است مثليكه بگوئيم سلسله تورك ها و درباره هخامنشيان آيا نويسنده گرامی وقت آنرا يافته است تا نوشته ناصر پور پيرار ايرانی را بنام “ دوازده قرن در سكوت “ بخوانند و درباره اصل ونسب هخامنشيان پی ببرند .
آيا درباره آريانا كتاب بالا وكتاب “نام وننگ “ آقای سليمان راوش را خوانده اند كه اينطور امر بصراحت و بدون دليل را بر ما می قبولانند؟
تمدن ساز كوشانی ها بودند ، يفتلی ها بودند ، كابلشاهان بودند، تگين شاهان ميباشند، سامانيان و شارها، تيموريان ، غزنويان ، بابريان ، غوريان وفريغونيان بودند و هيكل ها و شاهد های برجستهء باميان وفندقستان ،آی خانم و طلاتپه ، آثار باستانی هرات ومنار جام ، چهل زينه قندهارومصلی ها جهت تثبيت ادعای ما ميباشند كه جمله محصول تمدن و فرهنگ غنی توركان افغانستان بوده است كه به اصطلاح شما اينها همه مهاجر ومهاجم بوده اند ، فرضآ اگر آنها را به دو نام و اصطلاح شما بپذيريم ، پس چرا به آثار فرهنگی آنها مينازيم ، من از آن ميترسم كه آن آثار را نيز مهاجر ومهاجم خواهيد خواند ودر آنصورت تاريخ افغانستان را بی تمدن خواهيد ساخت .
افغانستان فعلی يك محدوده سياسی است و حدود فعليه آن بيش از صد وچند سال قدامت نداردِ. چنانچه نام آن هم به همينگونه در تواريخ نيامده است . آيا امير شيرعلی خان و اميرعبدالرحمن خان توركستان صغير مربوط افغانستان را چنين تفكيك نكرده و نگفته اند “توركستان” و خود را پادشاه توركستان و افغانستان نخوانده اند ! و اگر از موضوع واقف نباشيد مراجعه كنيد به مزار شاه اوليآ در مزار شريف و نشرات زمان هردو پادشاه مذكور وآيا در تاريخ رسمی اميرحبيب الله بنام سراج التواريخ نخوانده ايد كه صفحات شمال افغانستان را توركستان صغير آورده اند؟
ازينكه نام قديم افغانستان را “آريانا” گفته اند كه موءرخين ويا نويسندگان معاصر از آن گاهگاهی يادآور ميشوند ، ولی جای و حدود آريانا و خراسان را كی ميتواند با يك خط درشت بنويسد ! آريانای كه گفته اند در كدام نقطه اصابت مينمايدوبازهم خواننده را به كتابهای” نام وننگ” و “ دوازده قرن سكوت” راجع ميسازم تا به معلومات خويش در خصوص آريانا بيفزايند .
كلمه خراسان هم قدامت تاريخی نداشته حتی در زمان شاهنشاهی محمود كبير ملك غزنه ويا شاهنشاهی غزنی ميگفتند همچنان مناطق زياد افغانستان به معنی خاوران ومشرق زمين استعمال ميشده و نام بسيار زيبائی ميباشد كه به كدام قوم و نژاد تعلقی ندارد .خصوصآ در مناطق و وطن ما كه مليت های گونه گونی در آن زيست مينمايند .در سابق ويا در طول تاريخ در ساحات توركستان نام های محلات بنامهای اشخاص نسبت داده ميشد چنانچه : تگين آباد ( بنام يكی از شاهان تورك تگينی ) ، غزنه بنام دختر آچيل از ريشه اغز و غز ، زابل از اسم جابول بای ، كابل از اسم قابول بای ويا قابيل بای، بغلان نام قومی از صد قبيله تورك ، قطغن كه معنی لغوی آن “ممنوع” ميباشد نام قبيله يی از تورك كه اصلآ بنام “كته خان” يعنی خان بزرگ مسمی شده است ، تالقان (تولی خان ) كه مفرش ومعرب تالقان آمده ، تخار (توخار) نام قديم يك قوم تورك ونيز نام بتی بزبان توركی اويغوری ، فرخار وبخار دونام توركی اويغوری كه اسم دو بت ميباشند كه يكی اكنون فرخار و دومی بخارا ياد ميشوند، سمرخان بانی سمرقند ( سمركينت ) كينت در توركی به معنی شهر ويا جای و قلعه ميباشد .
اصلآ سمر در توركی بنام افسانه و نيز نامی از نامهای مشهور توركی زبانان مثل سمر تورخان كه معلم خانگی امير تيمور در فن جنگ و نيزه بازی بود .
سغدی ها را در تاريخ اتراك سورت ها ويا سرت ها آورند ، سغد وبيش كينت «پنج كينت» ، تاشكينت به معنی قلعه سنگی كه نام ديگرش “چاچ” (مولف اصول شناسی از همينجاست) قرشی يا قرچی ( عمر نسفی از همينجاست ) به معنی متضاد بودن يا مخالف بودن بوده نام های توركی ميباشند. ترمذ را اعراب نامگذاری كرده اند كه نام اصلی اش “پته كيسر” ميباشد . آی خانم، طلاتپه ، بلخ (از باليق مآخوذ وبمعنی شهر در توركی ) ، سمنگان ونمنگان از نامهای قديم توركی كه معرب آن سمن جان و نمن جان ميباشد ، شبورقان “شبورغان” ، آقچه ، بوينی قره ، روستاق ، ، قرغه ، قره باغ ، اورته باغ ، ، توتم دره ، كوندوز “قندوز” ده بوری ، قزل قلعه ، غزنی ، تگين آباد ، بغلان ، قطغن ، قزل آباد ، اشكمش ، پمقان “پغمان” و هزار های ديگر نامهای قديم توركی بوده اند كه طی قرون متمادی تا اكنون مورد استعمال داشته اند و آيا نميتوانند اين نامهای تاريخی به بومی بودن مردم تورك دلالت نمايد !!!
گفته شد كه قدامت يك قوم و يا يك ابان را ميتوان از كلمات ونامهای تاريخی آن دريافت نمود ، مگر قاطبه علما و محققين نميدانند كه محمود كاشغری هزارسال پيش ديوان لغات الترك را ترتيب داد ، وكسی از آن حقيقت نميتواند انكار كند .
وقتيكه فرهنگ ساز توركی هزار سال پيش فرهنگ بزرگ پنج جلده توركی را ترتيب داده باشد ( در توركيه به ظرفيت پنج جلد چاپ شده ) پس زبان توركی چند هزار سال پيشتر از آن وجود داشته و اگر اين مردم با فرهنگ تورك متوطن و مستقر نباشد ، پس چطور ميتوانند چند صحرانورد ، درحالت كوچيگری فرهنگی را بدان بزرگی و كيفيت ترتيب دهند !!!
سه صد وپنجاه مليون تورك جهان صحرانورد بودند و سی مليون مليت جناب نويسنده در سراسر دنيا متوطن و اين سخن كاملآ ذهنی و عاری از حقيقت است.
پايان قسمت اول
پانزدهم سپتمبر ۲۰۰۸ ميلادی
ادامه دارد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten